مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
آنچه در سال ۲۰۰۸ با «شرلوک هولمز» با بازی رابرت داونی جونیر در نقش کارآگاه معروف دنیای ادبیات آغاز شد – و با «شرلوک» بندیکت کامبربچ، «ابتدایی» جانی لی میلر و «آقای هولمز» ایان مککلن ادامه پیدا کرد – با ساخت کمدی تقبیحشده «هولمز و واتسون» (۲۰۱۹) با بازی ویل فرل که اقتباسها در یک دهه گذشته را هجو کرد، یک حلقه کامل را شکل داد.
اما اگر نیاز دارید از تمام این شرلوکهای اخیر فاصله بگیرید، اگر میخواهید به اصول اولیه برگردید، بیایید نگاهی به مجموعه «ماجراهای شرلوک هولمز» (The Adventures of Sherlock Holmes) از شرکت تلویزیونی گرانادا بیندازیم.
این سریال برای شبکه آیتیوی تولید شد و از ۱۹۸۴ تا ۱۹۹۴ روی آنتن رفت. «ماجراهای شرلوک هولمز» یک سریال مداوم نبود، اما شامل شش فصل «منظم» (متشکل از ۳۶ قسمت یک ساعته) و پنج فیلم تلویزیونی بلند است.
جرمی بِرِت (۱۹۹۵- ۱۹۳۳) بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون نقش هولمز را بازی کرد. درحالیکه در شروع سریال، دیوید برک (۱۹۳۴) نقش دکتر واتسون دوست، همخانه و همکار هولمز و راوی برخی از قصههای او را ایفاء کرد، از ۱۹۸۶، ادوارد هاردویک (۲۰۱۱-۱۹۳۲) جایگزین او شد و تا پایان تولید این مجموعه تلویزیونی در نقش واتسون ظاهر شد. از دیگر بازیگران معروف که در تعدادی از اپیزودها نقشآفرینی کردند میتوان به جود لا، هیو بانهویل از سریال «دانتون ابی» و جرمی کمپ اشاره کرد.
گرانادا به دلیل دقت در اقتباس از داستانهای اصلی آرتور کانن دویل شهرت دارد. با وجود کمی آزادی عمل، «ماجراهای شرلوک هولمز» بهجرئت یکی از بهترین اقتباسهای تصویری از مجموعه قصههای «شرلوک هولمز» در نظر گرفته میشد. گرچه، این کیفیت خیلی دوام نیاورد. بعد از تولید پر ریخت و پاش فیلم تلویزیونی بلند «نشانه چهار» (۱۹۸۷)، گرانادا یک نسخه بهجرئت بیفروغ از «درنده باسکرویل» (۱۹۸۸) تولید کرد.
سریال به دلیل مشکلات مالی مستمر و وضعیت سلامتی برت، بهآرامی به سراشیبی افتاد، و در بعضی از قسمتهای آخر اصلاً خود هولمز را شامل نشد. سالهای بعدی مجموعه قصههای «شرلوک هولمز» با حضور غالب یک عنصر فراطبیعی شناخته میشود. درحالیکه دویل این ویژگی را به برخی از داستانهای خود تزریق میکرد – از همه آشکارتر در دو داستان «درنده باسکرویل» و «خونآشام ساسکس» – اما در این داستانها، عناصر فراطبیعی همیشه با مقادیر زیادی از نکات علمی روبرو میشوند. به نظر میرسد فیلمها و اپیزودهای بعدی، فاقد این نوع توجه به واقعیت بودند.
دیگر شهرت سریال به خاطر ارائه تصویر اصیل و درست از انگلستان دهه ۱۸۹۰ است. درحالیکه خطوط داستانی بهتدریج اصالت خود را از دست دادند، توجه دقیق به جزئیات در آن کاملاً مشخص است. میتوان گفت مجموعه «ماجراهای شرلوک هولمز» آغازگر دوباره درامهای تاریخی شبکه آیتیوی بود.
سازندگان سریال جزئیاتی مانند تنباکو، کفش راحتی ایرانی و صندلی راحتی را از تصویرگری سیدنی پجت – هنرمند بریتانیاییِ دوره ویکتوریا که عمده شهرتش به خاطر تصویرگری داستانهای «شرلوک هولمز» بود – گرفتند. بخشی از لذت تماشای سریال غوطهور شدن بیننده در انگلیس در سال ۱۸۹۰ است. آنها به تاریخ آن دوران احترام میگذارند و این نگاه داستانها را غنی میکند.
بدون شک مجموعه «ماجراهای شرلوک هولمز» در اوج به پایان نرسید، چرا که اپیزودها، دیگر چندان به داستانهای اصلی نزدیک نبودند و سازندگان سریال سعی کردند برخی از داستانهای نهچندان مهم را اقتباس کنند.
«جعبه مقوایی» چهل و یکمین و آخرین اپیزود «ماجراهای شرلوک هولمز» ۱۱ آوریل ۱۹۹۴ پخش شد و برت یک سال بعد در ۱۲ سپتامبر ۱۹۹۵ براثر نارسایی قلبی در ۶۱ سالگی درگذشت. شرلوک هولمز نقشی است که برت برای همیشه بیش از همه با آن شناخته میشود و خیلیها عقیده دارند او بهترین بازنمایی از هولمز را ارائه داد. بهطور کلی، «ماجراهای شرلوک هولمز» با وجود نواقص بعدی، همچنان بهعنوان بهترین اقتباس تصویری از داستانهای «شرلوک هولمز» در نظر گرفته میشود.
جرمی برت چگونه تصورات درمورد هولمز را تغییر داد
روز درگذشت جرمی برت روز غمانگیزی بود. او بهترین هولمز دنیای فیلم یا تلویزیون بود. وقتی به ده سالی که برت نقش هولمز را بازی کرد نگاه میکنیم، یک نکته مدام به ذهن خطور میکند – این که برت طوری نقش هولمز را بازی کرد که انگار آرتور کانن دویل این شخصیت را برای او نوشته بود، و سیدنی پجت او را در صفحات مجله استرند ترسیم کرده بود.
همچنین ناراحتکننده بود که در ابتدای سریال، همه از آن استقبال کردند و گفتند بیانگر روح واقعی داستان است، اما در پایان بسیاری بر ضد آن شدند. این شامل بسیاری از منتقدان تلویزیونی، و از همه آسیبزنندهتر، دِیم جین کانن دویل دختر نویسنده میشد. این انتقادها واقعاً جرمی برت را آزرده کرد. بسیاری از منتقدان گفتند برت آنطور که باید خوب نیست، اما اگر این منتقدان به خود زحمت میدادند و حقایق واقعی در مورد وضعیت سلامتی برت را بررسی میکردند، چرایی آن را متوجه میشدند. در این مطلب مجموعه تلویزیونی گرانادا را بررسی میکنیم.
در دهه ۱۹۸۰، دو تهیهکننده، مایکل کاکس و جون ویندام دیویس ۴۱ قسمت از مجموعه تحسینشده «ماجراهای شرلوک هولمز» را تولید کردند. (ویندام دیویس با تولید داستانهای جنایی مربوط به دوره ویکتوریا بیگانه نیست. او در سال ۱۹۸۲ سریال «گروهبان کریب» را بر اساس رمانهای پیتر لاوسی برای گرانادا ساخت).
وقتی سریال «ماجراهای شرلوک هولمز» شروع شد، مایکل کاکس بازیگرانی را میخواست که بتوانند بازتاب تصویری از هولمز و واتسون باشند، شخصیتهایی که همه از داستان میشناختند و نه کلیشههای فیلمها و برنامههای تلویزیونی قبلی. کاکس دو نفر را از صحنه تئاتر انتخاب کرد، جرمی برت و دیوید برک. بعداً با جدایی برک از پروژه، ادوارد هاردویك بهعنوان بازیگر نقش دکتر واتسون جایگزین او شد. هر سه کارهای سینمایی یا تلویزیونی انجام داده بودند. وقتی از برت در مورد نقش هولمز سؤال شد، او گفت: « بدون تردید، شرلوک هولمز، بد یا خوب، من را تغییر داده است.»
مایکل کاکس از کودکی در برت نقش هولمز و در دیوید برک ویژگیهای واتسون را میدید، شخصی گرم، شوخ و مبتکر. برت غالباً در مورد همکاری دو شخصیت هولمز و واتسون صحبت میکرد: «برای من، داستانهای “شرلوک هولمز” درباره یک دوستی عالی است. بدون واتسون، این امکان بود که هولمز مدتها قبل با کوکائین خود را از پا دربیاید. امیدوارم این سریال نشان دهد که دوستی چقدر مهم است.»
ادوارد هاردویك، پسر سِر سدریك هاردویك بازیگر فقید این نگاه را تأیید میکند: «دوستیهای نزدیك نیاز به شوخطبعی و تحمل دارند. واتسون برای دوام آوردن در برابر زیادهرویهای هولمز به شوخطبعی احتیاج دارد.» این بینش در سریال نیز خود را نشان داد، بهطوریکه هر دو بازیگر نقش واتسون، ارتباطی را با برت توسعه دادند که تماشای آن بسیار لذتبخش است.
وقتی اولین فصل «ماجراهای شرلوک هولمز» روی آنتن رفت، منتقدان، مردم و شرلوکشناسان توافق داشتند که بازی جرمی برت به شکلی استادانه، منحصربهفرد است. نقشآفرینی دیوید برک نیز بیکم و کاست و هوشمندانه توصیف شد. وقتی برک مجموعه را ترک کرد و به کمپانی رویال شکسپیر پیوست، یک واتسون جدید در ادوارد هاردویک پیدا شد. واتسونِ هاردویک خیلی پیرتر است، و نقاط ضعف هولمز را تحمل میکند، گرچه هنوز هم حسی از خونگرمی و صمیمیت دارد.
نویسندگان، داستانهای مربوط به اواخر دوران ویکتوریا و دوران ادوارد را طوری ثبت میکنند، گویی همین حالا اتفاق میافتند. کاکس در همان چند اپیزود کوتاه اول ثابت کرد او و گروهش میتوانند همه اقتباسهای تصویری قبلی از هولمز دیگری را از بین ببرند و «ماجراهای شرلوک هولمز» را به یک سریال ابدی تبدیل کنند. بیرون کردن هولمزِ برت و واتسونِ برک و هاردویک از ذهن ما مدت زیادی طول میکشد، همانطور که تا پیش از پخش «ماجراهای شرلوک هولمز»، تقریباً ۴۰ سال، هولمز و واتسون با مجموعه فیلمهای بیزیل رتبون در نقش هولمز و نایجل بروس در نقش واتسون شناخته میشدند.
برت همیشه مصمم بود در متن به دنبال کمال باشد. اگر اقتباسکنندهها کلمات مهم داستان را از قلم میانداختند، او کانن دویل را به آنها یادآوری میکرد. در قسمتهای اول سریال، برت یک نسخه مصور از مجموعه داستانهای «شرلوک هولمز» را با خود داشت، بنابراین میتوانست کتاب را باز کند و داستان اصلی را ببیند و تصاویر برای او زنده میشد. کاکس و ویندام دیویس باور داشتند سریال مدیون تلاش تیمی نویسندگان، بازیگران، کارگردانان و گروه سازنده است. آنها از جرمی برت به خاطر نقش پدرانهاش در گروه بسیار تمجید میکردند. این برت بود که میخواست همه خوب عمل کنند و موفق باشند.
البته به نظر میرسد هولمزِ برت و چگونگی ساخت داستانها، نظر همه منتقدان را جلب نکرد. مایکل پوینتر منتقد و شرلوکشناس مشهور در کتاب خود «تاریخ تصویری شرلوک هولمز» مینویسد: «نقدهای منفی به سریال ممکن است مورد توجه قرار نگیرد و هر کس اغلب در موقعیتی باشد که اپیزودهای خاص از مجموعه را دوست داشته باشد، اما نه هولمزِ برت.» ازنظر او، نقشآفرینی برت اغراقآمیز است، همیشه فریاد میکشد و رجزخوانی میکند، چیزی که او احساس میکند در شخصیت هولمز نیست.
به نظر میرسد آقای پوینتر درمورد برت مبالغه میکند. برای خیلیها، برت همیشه تداعیکننده شخصیت هولمز است. آقای پوینتر به این نکته توجه ندارد. در ابتدا به نظر میرسد سریال مسیر استاندارد داستانگویی را طی میکند، بااینحال هولمز و واتسون به افرادی واقعی تبدیل میشوند و واقعاً شکل میگیرند، و به قهرمانانی بزرگتر از کسانی که در داستانهای کانن دویل یا تصاویر چاپشده هستند، تبدیل میشوند. آنها بهگونهای پیشرفت میکنند که حتی کسانی که شرلوکشناس نیستند میتوانند از داستانها، سریال و شخصیتهای این دو مرد لذت ببرند. یک مثال: هولمز در اپیزود «پای شیطان» پی میبرد مصرف مواد مخدر چه بر سر او آورده است.
نکته دیگر برای این که توضیح دهیم آقای پوینتر نکته را در مورد هولمز درک نکرده یا نادیده گرفته، این است که او سر هر کس یا هر چیز فریاد میکشد و رجزخوانی میکند. یک مثال خوب، زمانی است که هولمز در داستان «یاقوت آبی» سر جیمز رایدر فریاد میزند. یکی دیگر از منتقدان «ماجراهای شرلوک هولمز»، که در آغاز بر این سریال مهر تأیید زده بود، دیم جین کانن دویل بود. این یک واقعیت کاملاً مشخص است که او التقاطی بودن کار پدرش را دوست نداشت. بااینحال، او از سه اپیزود بلند آخر و همچنین آخرین فصل سریال انتقاد کرد. انتقاد او این بود که تهیهکنندگان «ماجراهای شرلوک هولمز»، داستانها را متناسب با کار خود تغییر دادند. او مشخصاً از دو اپیزود بلند «آخرین خونآشام» («خونآشام ساسکس») و «مجرد شایسته» («اشرافزاده مجرد») انتقاد کرد. به اعتقاد او این دو اپیزود بیشازحد گوتیک هستند، که این انتقاد ما را به نکته دیگری میرساند، این که پوینتر و دیم جین یک مسئله مهم را از قلم انداختهاند: دراماتورژی.
برخی از رمانها و داستانها قابل فیلمبرداری هستند، اما موارد دیگری هم هستند که نمیتوان از آنها اقتباس تصویری کرد. دو مثال خوب برای این مسئله وجود دارد: «غرور و تعصب» قابل اقتباس است؛ «محاکمه» فرانتس کافکا نیست، مهم هم نیست که اورسن ولز چقدر تلاش کرد.
در مورد داستانهای «شرلوک هولمز» ساخته کانن دویل نیز همین مسئله صدق میکند – برخی از آنها قابل اقتباس تصویری هستند، برخی دیگر نه. برخی قصهها از وسط داستان کانن دویل شروع میشوند، برای مثال «چارلز آگستوس میلوِرتن»، یا در پایان داستان شروع میشوند، مانند «اشرافزاده مجرد».
برای این که یک داستان، معنا داشته باشد، بهطوریکه بیننده بتواند آن را دنبال کند، باید یک آغاز، یک میانه، و یک پایان داشته باشد. این همان کاری است که نویسندگان «ماجراهای شرلوک هولمز» سعی کردند انجام دهند، یعنی بیان داستانها بهطوریکه عموم تماشاگران بتوانند پیرنگ را بهراحتی درک کنند. به نظر میرسد آقای پوینتر فکر میکند مشکل عمده دیگر در دراماتورژی داستانها این بود که هیچ «فیلتری» مانند واتسون در داستانهای نوشتهشده، وجود ندارد، اما ما قطعاً یک فیلتر داریم، و او واتسون است.
شخصیتهای کانن دویل فراتر از آنچه روی کاغذ آمده است، رشد میکنند. کل مجموعه طوری بسط داده میشود که جامعه ویکتوریایی را به روشی کوچک بررسی کند: نوع نگاه بالا به پایین اشراف به طبقات پایینتر، یا نگاه به اقدامات قانونی مانند قانون ارتقاء سلامت در ۱۸۹۰ که در «اشرافزاده مجرد» به آن اشاره میشود، و معرفی یک وسیله نقلیه موتوری در «The Problem of Thor Bridge».
همانطور که قبلاً اشاره شد شخصیتها بسط داده میشوند – هولمز، واتسون و البته خانم هادسون. رزالی ویلیامز بازیگر نقش خانم هادسون درخشان ظاهر میشود. او چیزی بیش از آمدن و رفتن شخصیت خانم هادسون به اتاق کار هولمز و واتسون به ما نشان میدهد. او تا حد زیادی جزئی از اتفاقات است.
هولمزِ برت نیز پیشرفت کرد. در ابتدا ما هولمز را میبینیم که روی صندلی خود نشسته است، که این تصویری کاملاً استاندارد از این شخصیت روی پرده است. سپس برت این مرد را از یک ماشینِ متفکرِ غیرانسانی، تغییر میدهد، تا انسانیت را در او پیدا کند، تا دلسوز باشد. برت میخواست هولمز او آسیبپذیر باشد، یک مرد زخمی که پشت نبوغ خود پنهان شده است. همچنین از ابتدای سریال، نگرش هولمز نسبت به زنان تغییر میکند. او احساسات کوچکی از خود نشان میدهد، هرچند هرگز و برای یک لحظه نیز موضع تدافعی خود را کنار نمیگذارد.
واتسون نیز با ادامه سریال تغییر میکند. واتسون (با بازی برک) در ابتدا مردی با هوش معمولی است، نه شخصی کمهوش که فیلمسازان آمریکایی از او ترسیم کردند. واتسون یکی از ما است، و ما بهواسطه او نبوغ هولمز را میبینیم. ما نیز اشتباهاتی مانند واتسون مرتکب میشویم، و سعی میکنیم با همه نقاط ضعف هولمز کنار بیاییم. برک نشان میدهد واتسون مردی دلسوز و یک دوست است. واتسونِ مسنتر (با بازی هاردویك) بیشتر با هولمز مدارا میکند و کمکم مهارتهای كارآگاهی خود را نشان میدهد.
حتی شخصیتهایی که گاهی اوقات در سریال حضور دارند، مانند بازرس لستراد (با بازی کالین جیونز) و بازرس بردستریت (با بازی دنیس لیل)، و البته مایکرافت، همه بهگونهای متفاوت به تصویر کشیده میشوند. زمانی اگر کسی به بازرسان اسکاتلندیارد در فیلمها فکر میکرد، این تصور را داشت که آنها مانند واتسون، کمهوش هستند. بااینحال، در «ماجراهای شرلوک هولمز»، هم بازرسان و هم دیگران طوری به تصویر کشیده میشوند که تماشاگر حس میکند پلیس کار خود را انجام میدهد، فقط مانند هولمز به دنبال چیزهای غیرعادی نیست.
حتی مایکرافت، با بازی چارلز گری (در دومین حضور خود بهعنوان مایکرافت. اولین حضور در فیلم «محلول هفت درصدی» بود)، بخشی از ماجراهای برادر کوچکترش میشود. گری در نقش مایکرافت سبک خود را نشان میدهد، هرگز نمیدود، همیشه قدم میزند، باوجوداین همیشه آماده است.
گری در چهار اپیزود سریال ظاهر شد، ازجمله دو داستان که مایکرافت در ابتدا قرار نبود در آنها حضور داشته باشد: «عینک دورطلایی» (که هاردویک به دلیل بازی در فیلم «سرزمین سایهها» در نقش وارن «وارنی» لوییس برادر سی. اس. لوئیس نویسنده ایرلندی، در دسترس نبود) و «سنگ مازارین» (به دلیل وضعیت سلامتی جرمی برت، اگرچه برت در ابتدا و انتهای اپیزود ظاهر میشود).
نکته لذتبخش دیگر در مورد تماشای سریال، دیدن برخی از استعدادهای بزرگ بازیگری انگلیس در نقشهای بسیار متفاوت است، طوری که تعجب میکنید مثلاً فلان بازیگر را قبلاً کجا دیدهاید. این فهرست بیپایان است. در مورد چارلز گری صحبت کردیم. از دیگر کارهای او حضور بهعنوان راوی فیلم «نمایش فیلم هراسانگیز راکی» و دو فیلم جیمز باند است: «فقط دو بار زندگی میکنید» در نقش هندرسون و بلوفلد در فیلم «الماسها ابدیاند». گرت تامس، جرمی کمپ، فرانک میدلمس، اریک پورتر، مایکل کالور، جولیان کری، پاتریشا هاج، رابرت هاردی، جان ثا و آنتونی ولنتاین، از دیگر بازیگران نامآشنای «ماجراهای شرلوک هولمز» هستند.
حرف آخر را باید از زبان جرمی برت بشنویم. او با اشاره به احساس خود در مورد هولمز میگوید: «من دیگر از سوی هولمز احساس خطر نمیکنم، درواقع از بازی در نقش او واقعاً لذت میبرم. هولمز طرفدار قانون است، و یك جذبه و نبوغ ذهنی دارد كه در صد سال گذشته برای مردم وسوسهانگیز بوده است… میدانم تیم گرانادا استودیوز بهترین هستند. فقط یک کلمه میتواند احساس من را درمورد همه کسانی بیان کند که در یک دهه گذشته روی این اقتباسهای تصویری از داستانهای سر آرتور کانن دویل کار کردند: براوو! هولمز کاری کرد که من سرانجام بهعنوان یک بازیگر واقعی، و نهفقط یک بازیگر خوشچهره سالخورده، شناخته شوم.»
منبع: بریتیش پریود دراماز، اینت
فقط یک کلمه حس من را نسبت به مطلبی که نوشتید بیان میکند: براوو!