مجله نماوا، شهرام اشرف ابیانه
فیلم کازینو رویال
اولین بار که جیمز باند خودش را به جهانیان شناساند پشتِ میزِ قمار بود. در هیأت شان کانری. با آن لبخندی که از آسودگی خاطر خبر میداد. سیمایی از مرد آراسته و همهفن حریف که دل از زنان میبرد. نمایشی از مردانگی شکستناپذیر و دور از دسترس که حضورش مایهی اطمینان خاطر بود در مقابلِ دنیایی قرار گرفته در لبهی پرتگاه جنگ هستهای. جهانی که یک دیوانهی طالب قدرت، قصد نابودیاش را داشت. ماموریت باند نابودی این عامل تهدید بود و بازگرداندن تعادل به دنیای دو قطبی جنگ سرد.
دنیل کریگ در «کازینو رویال» با آن اندام ورزیده همان مردانگی را به یاد میآورد، اما از آن جلال و شکوه سابق اثری نیست. آرامش خاطر نیز از سیمایش رخت بر بسته. به زنان هم آن اعتنای سابق را ندارد مگر مأموریتش چنین چیزی را طلب کند. به یک ماشینِ کشتار انسانی میماند. سیمایی مردی بیاحساس، آمده روی زمین تا تعادل را برقرار کند. پشت میزِ قمار هم که مینشیند ناخواسته بیشتر آسیبپذیریاش را نمایش میدهد. کسی که به راحتی قادر به خواندن دست حریف نیست و اشتباه هم کم نمیکند.
باند در «کازینو رویال» گویی از آنچه بدان مفتخر شده راضی نیست. رئیسش مأمور «ام» ازش راضی نیست. کسی بهش اعتماد ندارد. به پسربچهی سرکشی میماند که باید مراقبش بود تا خرابکاری بار نیاورد. برخوردِ سرد مأمور ام با بازی سرد و یخی جودی دنچ را به یاد بیاورید. مثل اینست که میخواهد باند را از سر خود باز کند. هیچ رابطهی انسانی بین باند و مافوقش نیست. امِ فیلمهای قبلی، شوخطبعی و سرزندگی بیشتری داشت. این آخری زنی کمحوصله و تنها است. تلخاندیش و کمی بیرحم.
طبیعی است چنین مردی درگیرودار تردیدی باشد که بروزش ندهد. کسی که به زنده ماندنش امیدوار نیست و از سر ناامیدی میجنگد. در جواب مأمور ام که میگوید «شاید اشتباه کرده او را به عنوان مأمور دو صفر برگزیده.» میگوید «خوب میدانی که عمر چنین مأمورهایی زیاد نیست. برای همین زود از این انتخاب بدش خلاص خواهد شد.»
باند جدید بیشتر سیمای یک غریبه را بازنمایی میکند. کسی که با حیرت به جهان دور وبرش نگاه میکند. کسی که برای کشتن تربیتش کردهاند و در عین حال حس و حال تبعیدیای دارد که اجازهی ورود به این جامعهی انسانی جدید ازش سلب شده. با این همه هنوز رگههایی از انسانیت درش باقی مانده. همین هم آسیبپذیرش کرده است.
«کازینو رویال» پلاتی چند لایه دارد. چیزی شبیه بازی ورق. ساختار روایی فیلم، عامدانه چندبخشی با اوج و فرودهای مختص خود است. چیزی شبیه جزایر چندگانه منفصل از هم با خط رابط داستانی کمرنگی. شخصیت منفی فیلم لو شیفر با بازی مدس میکلسن با آن سیمای بیاحساس اسکاندیناویوار به مردههای از گور برخواسته میماند. کسی که به جای اشک، خون از چشمانش جاری است. سرمایهداری که با ایجاد بحران و عملیات تروریستی پول بهدست میآورد. سیمای یک سوداگر بازار که البته قدرت ابتکار عمل ندارد و بهخاطر سرمایهگذاریهایی که باند عامل نابودیشان بوده بدهی بالا آورده و کسانی دنبالشاند تا طلبشان را از او وصول کند. نه ارتش مجهزی دارد نه ایدهای برای کنترل دنیایی که بخواهد صاحبش شود. پادوی حقیری است دائم در حال فرار. عروسکی که نخاش دست دیگری است.
چنین دنیایی زیادی پوچ است که برایش بجنگی. باند جدید را اما یک چیز رازآمیز به این دنیای سراسر پوچی پیوند داده؛ در صحنهی افتتاحیه، یکی از بدمنها را با خفه کردن در آب کاسهروشویی یک توالت عمومی از پا در میآورد. بعدها او چون نیمهخدایی با عضلاتی مردانه از میان دریا خود را نمایش میدهد. یکی زنانی که از او اطلاعات میگیرد را در آب دریا و پیچیده در توری شکنجه و خفه میکنند. گویی همهی ما ساکنان این دنیای زیرآبیایم. صحنهآراییای با رنگهای سرد و مسی در کار ساختن چنین دنیایی است.
آب در کازینو رویال چیزی رازآمیز و ناشناخته با کارکردی چندگانه است. وقتی او و محبوبش خسته از درگیریای خشونتبار زیر دوشِ حمام مینشینند، آب ایجاد آرامش میکند. انگار همهی زد و خوردها برای این بوده تا سیمای خرد و درهمشکستهی این دو عاشق را ببینیم؛ در صحنهای که بیشتر تراژیک است تا برانگیزاننده. دوربین با فاصله این دو را در قاب گرفته. گویی این همان جایی باشد که میانهی نبردی سخت یکدیگر را تازه پیدا کنند. سیمای دو گلادیاتور که مجالی مییابند تا مرهمِ زخمهای هم باشند. صحنهای که آب در آن جانمایهی اصلی است.
صحنهی ماقبل پایانی اما دلیل آن صحنهی عاشقانهی غمانگیز را میفهمیم. زن قرار است در آسانسوری دربسته، زیر آب غرق شود و باند شاهد مردنش باشد. گونهای پیشگویی زودهنگام با حال و هوایی از نیستی. انگار مرگ از پیش، داسش را بالای سر این عشق به نوسان درآورده باشد. صحنهی غرق شدن زن در آسانسورِ زیر آب را ببینید. صحنهای شبیه خواب و رویا. گویی در خواب هم امکان رهایی نیست. مرگی در رویا رخ داده، در شهری بنا شده بر آب.
فیلمی خواهید دید مثل همهی باندها پر از هیجان و مملو از حادثه. داستانی پر ماجرا که هر صحنهاش چیزی برای غافلگیری دارد. با اشاراتی به اولین فیلم باند دکتر نو(۱۹۶۲) در صحنههای کازینو و میز قمار. فیلمی با ریتمی همچنان سریع، آذین شده با صحنههایی با سواحل زیبا و کازینوهای مجلل و عشقهایی که البته اینجا به سرانجام نمیرسند. فیلمی با ظاهر جاسوسی با صحنهپردازی خوب کارشده. فیلمی که سازندگانش تعریفی جدید از حادثه و تعلیق میدهند.
فیلمی با صحنههای شب چشمنواز. انگار رویایی مرگبار به زندگی واقعی پا گذاشته باشد. چون اولین جمیز باند دنیل کریگ است سیمای متفاوتتری از او خواهید دید. بیشتر یک داستان عاشقانهی شخصی است دربارهی باندی که عزم کرده از دنیا کناره بگیرد و این آخرین مأموریتش باشد.
اولین داستان ایان فیلمینگ که قهرمانش هنوز سیمای انسانیاش را حفظ کرده. گویی فلمینگ تردید داشته باشد بخواهد با این قهرمان زیاد از حد سرخورده، ماجراهایش را ادامه دهد. داستانی که باند را در آغاز کارش نشان میدهد. وقتی تازه در حال آموختن زندگی در دنیایی است که هر گوشهاش خطر کمین کرده.
تماشای فیلم کازینو رویال در نماوا