مجله نماوا، گلاره محمدی
نخستین تجربه بهرام توکلی در مقام کارگردان سریالی در شبکه نمایش خانگی اثری پیچیده و البته با مشخصههای آشنای سینمای اوست. «مترجم» داستان دختر جوانی است که از خلال حرفهاش مسیرهای تازهای را کشف میکند و همین قدم گذاشتن در راهی پرپیچ و خم باعث میشود تا به رازی خانوادگی پی ببرد و …
این مجموعه پلیسی-معمایی که داستانش را در بستری خانوادگی روایت میکند تلاش دارد با ترسیم فضایی منحصر به فرد، جهان مورد نظر خود را برای مخاطب بسازد و به مدد طراحی صحنه، نورپردازی و فیلمبرداری توانسته است ویژگیهای خاص خود را عینیت بخشیده و بیننده را با دنیای خاص این اثر همراه سازد.
مهمترین ویژگی این مجموعه را تا این لحظه شاید بتوان اینگونه تشریح کرد که «مترجم»، برخلاف بسیاری از تولیدات به ظاهر تصویری این روزها، نمایشنامه رادیویی نیست! به این معنا که برای درک و دریافت آنچه میشنویم همزمان باید چشم به صفحه نمایشگر بدوزیم تا نکتهای را از دست ندهیم و همین موضوع از قسمتهای ابتدایی تکلیف مخاطب را با کلیت داستان مشخص میکند و بیننده درمییابد که با اثری جزئینگر، چندلایه و البته پیچیده روبروست.
داستان از زبان غزاله (مهتاب ثروتی) روایت میشود؛ مترجمی که آنچه از سر گذرانده را برای تماشاگر تعریف میکند. از پیامی میگوید که فردی ناشناس درباره قاتل برادرش برای او میفرستد و با همان پیام زندگی او و خانوادهاش دچار تغییراتی میشود.
چیزی که باعث میشود مخاطب برای تماشای قسمتهای بعدی سریال ترغیب شود، پیچیدگی موقعیتهای داستان است. ممکن است در ابتدا به خاطر ریتم تند و اطلاعاتی که پشت سرهم پیش روی بیننده قرار میگیرد، دچار سردرگمی شود و احساس کند نکتههایی را از دست داده، اما خیلی طول نمیکشد که منطق سریال را میپذیرد و با نشانههایی که میبیند مسیر قصه و راههای ارتباط با آن را درمییابد.
با پذیرش همین منطق روایی در پایان قسمت اول مجهولاتی که در ابتدا از آن اطلاعاتی نداشتیم کم و بیش روشن میشود و میفهمیم علت ماجراها چه بوده است. آن چه بیشتر از هر چیز در کانون توجه قرار میگیرد حضور غزاله در ارتباط پیچیدهای با مهندس است، داستان در لحظه ای به پایان میرسد که عطش بیننده را برای دیدن قسمتهای بعدی دوچندان میکند.
فیلمنامه به گونهای طراحی شده که شخصیتهای داستان در ارتباط با غزاله (و با قضاوت او نسبت به تک تک آنها) به صورت فشرده و در همان قسمت اول معرفی میشوند و این موضوع زوایای پیدا و پنهان داستان را تا حدودی برای بیننده مشخص میکند.
ترکیب بازیگران «مترجم» هم یکی از کنجکاوی برانگیزترین ترکیبهایی است که میتوانستند کنار یکدیگر قرار بگیرند؛ از مهرانه مهینترابی که برای اولین بار با بهرام توکلی همکاری کرده تا صابر ابر که پس از فیلمهای از «اینجا بدون من»، «آسمان زرد کمعمق» و «من دیهگو مارادونا هستم»، چهارمین بار است در اثری از توکلی حضور پیدا میکند. از مهتاب ثروتی که پس از تجربه موفق «خاتون» این بار نقشی پررنگ و کلیدی به او سپرده شده تا مجتبی پیرزاده که پس از بازی در «تختی» دومین تجربه همکاری با توکلی را از سر گذرانده است.
موسیقی مسعود سخاوتدوست در لحظاتی یادآور موسیقیِ کلینت منسل در فیلم «مرثیهای برای یک رویا» (دارن آرنوفسکی) است، چیزی که باعث این یادآوری میشود تشابه در سازبندی و موتیفهای تکرارشونده آن است. (ضمن اینکه صحنه قطره ریختن در چشم و تغییر حالت مردمک چشم مهندس (صابر ابر) نیز میتواند یکی دیگر از الهمانهایی باشد که از آن فیلم به خاطر میآید.) باید دید این تم در قسمتهای بعدی هم شنیده میشود یا نه.
با توجه به قسمتهای اولیه میتوان گفت، «مترجم» مخاطب خاص خود را دارد، اما توکلی با فیلمهایی که کارگردانی کرده، نشان داده در عین حالی که سینمای خاص خود را دارد و مضمون و لحن آثارش علیرغم تنوع در سوژه و روایت مشخص است، از خطر کردن نمیترسد و آغوشش برای تجربه کردن اتفاقهای نو همیشه باز است. این مدعا را میتوان با کنار هم قرار دادن «پرسه در مه» (فیلمی آرام و کم پرسوناژ درباره زندگی دو هنرمند و مشکلات آنها) و «تنگه ابوقریب» (اثری در ژانر دفاع مقدس و به اصطلاح بیگ پروداکشن) ثابت کرد.
حال و هوای «مترجم» و انتخاب شیوه روایت قصه ترکیبی از تجربههای پیشین توکلی است؛ مثلاً ریتم نسبتاً تند روایت قصه و معرفی شخصیتهای داستان شبیه «من دیه گو مارادونا هستم» و شمای کلی یک خانواده پُرمسئله تا حدودی یادآور «بیگانه» است. به لحاظ بصری نیز فرمها و رنگهای انتخاب شده توسط سعید ملکان (این بار در مقام طراح صحنه) نشان میدهد که همکاری مشترک این دو سینماگر (بهرام توکلی و سعید ملکان) در سالهای اخیر به درک متقابل و شناختی منجر شده که حاصل آن به وضوح در این مجموعه دیده میشود و یکی از نقاط قوت آن به حساب میآید.
تماشای آنلاین سریال «مترجم» در نماوا