مجله نماوا، زهرا مشتاق

دیشب فرصت کردم سریال «خاتون» به کارگردانی تینا پاکروان را ببینم. تمام قسمت‌های منتشر شده را یک تیک تا شش صبح نگاه کردم و فکر کردم چه خوشحالی بزرگی است که یک کارگردان زن دیگر به فهرست کارگردان‌های خوب اضافه شده است. البته که «خاتون» اولین کار کارگردانش نیست، اما ساخت سریال می‌تواند بخشی بزرگ از ضعف‌ها و قدرت یک کارگردان را نمایان کند. به ویژه آنکه وقتی چند قسمت در یک زمان دیده می‌شود، توالی زمانی موجب ایجاد دقتی بیشتر و البته ناخودآگاه در کلیت اثر مورد عرضه می‌شود.

می‌شود گفت «خاتون» یکی از کم‌نقص‌ترین سریال‌های ایرانی بود که این اواخر دیده‌ام و واقعا ارزش تماشا داشت. اولین نقطه رنگی و جذاب، فیلم‌نامه است. وقتی یک فیلم‌نامه را خود کارگردان می‌نویسد، طبیعی است که برای کارگردانی آن اشراف مضاعفی وجود دارد. چون نگارش و کارگردانی مکمل یکدیگرند و آنگاه که این دو عنصر مهم توسط یک شخص اتفاق می‌افتد، می‌شود گفت نتیجه مطلوب و گاه حتی درخشانی ایجاد می‌کند.

نکنه دیگری که اهمیت خاتون را دو چندان بیشتر می‌کند، طرح یک مساله تاریخی است. البته که قصه ساخته و پرداخته یک ذهن خلاق و قصه‌گو است؛ اما اینکه چه قصه‌ای در چه زمانی و چگونه گفته شود که بتواند دوشادوش زمان و افراد معاصر پیش بیاید و ایجاد همذات‌پنداری کند، هنر شخص نویسنده و کارگردان است. یکی از موفقیت‌های خاتون بدون شک روایت قصه‌ای جذاب در بستر یک اجتماع پرآشوب و دغدغه‌هایی است که در امروز و اکنون نیز از جمله مسائل چالش‌برانگیز و قابل توجه است.

تمرکز قصه بر شخصیت خاتون و ویژگی‌های این کاراکتر نیز او را تبدیل به زنی مقتدر و البته دوست‌داشتنی می‌کند. فخرالنسا مادرشوهر خاتون نیز زنی مقتدر است. اما دوست‌داشتنی نیست. بیشتر موجب نفرت است و اقتدار از او چهره زنی مستبد، خودخواه و کینه‌ورز ساخته است. در حالیکه خاتون اقتدار خود را تبدیل به مهربانی و ایجاد عدالت برای رعایا و مردم کرده است. خاتون رفته رفته از کسوت زنی تحصیل کرده و روشنفکر به جامه زنی کنش‌مند و مطالبه‌گر تبدیل می‌شود و این تغییر شخصیت که رفته رفته و در بستری درست و در هماهنگی با دیگر جزئیات داستان شکل می‌گیرد؛ خاتون رسیده به تهران را باورپذیر و قابل پذیرش می‌کند.

خاتون

عشقی که به خشم و نفرت بدل شد

عشقی که در بهت خاتون تبدیل به وجهی از نفرت و خشم و ناباوری نسبت به شیرزاد می‌شود. گویا آدم‌ها نه در لایه کلمات زیبا، که در بستر رویدادهاست که نهانی‌ترین منش‌های خود را پدیدار می‌سازند. بدون آنکه خود در بروز کارکرد آن برهه خود، تلاش و آگاهی به خرج داده باشند. شیرزاد در محاصره تبدیل به شخصیتی دیگر می‌شود. هم‌چنان که آدم‌ها به فراخوار حال و اندیشه و نگاه خود، خویشتن را منتشر می‌کنند. و روح برهنه خود را بی‌پرده و شاید ناخواسته به نمایش می‌گذارند. همین است تمایزی که بستر اتفاقات میان کاراکترها ایجاد می‌کند. جدایی‌ها یا نزدیکی‌ها. کمک‌ها یا پشت پا زدن‌ها. فرزند زمان و موطن خود بودن یا پشت کردن به مجموعه‌ای از هنجارها و ارزش‌ها و البته اخلاقیات. چارچوبی کلی که در هر زمان و مکانی می‌تواند به شکلی کلی در هر اجتماع انسانی مورد تعریف و نگرش قرار گیرد.

چه چیزی از شیرزاد سرگرد و عاشق، سرهنگی می‌سازد که می‌تواند حتی در برابر همسر خود نیز قدعلم کند؟! یا چه چیزهایی می‌تواند از مردی خادم به وطن یک خائن بسازد؟ یا چه چیزهایی موجب گرفتن اسلحه به سمت مردم خویش می‌شود. قدرت تا کجا می‌تواند تباه‌کننده باشد و عافیت‌طلبی چگونه می‌تواند انسان را به چاه فساد بکشاند. در احتکار و قحطی و جنگ و تیفوس و مرگ و اشغال که ایران را ذره ذره به ویرانی کشانده است. البته که وجود نمونه‌های خوب سریال‌های تاریخی می‌تواند نقشه راه مناسب و موثری باشد. اما صفحه سینما و تلویزیون ایران مملو از فیلم‌هایی است که با عنوان فاخر، هدردهنده بودجه‌های کلان از بیت المال بوده‌اند و اغلب هیچ موفقیتی در جذب تماشاگر نیز نداشته‌اند. و معنایش این است که می‌شود سریال و فیلم سفارشی ساخت، اما نمی‌توان مخاطب سفارشی جذب کرد.

خاتون هم در بستر تاریخ و درون مایه‌ای اجتماعی سیاسی می‌گذرد و هم به دلیل روایت جذاب و کارگردانی درست، مخاطبش را پای بساط تصویر خود می‌نشاند. نمی‌شود گفت بی‌هیچ تلاشی، استنباط غلطی است. وقتی المان و چیدمان‌ها درست باشد یعنی آنکه شما برای دیده شدن و عرضه کالا و محصول بصری و فرهنگی خود زحمت درست کشیده‌ای و باید نتیجه مناسب آن نیز دیده شود.

خاتون

بازی‌ها به دور از اغراق

بازیگرها خوب و درست بازی می‌کنند. به قاعده، به اندازه، اغراق و درشت نمایی ندارند. هر کس در جای خود درست و به جا است. درست مثل غذایی که نه نمکش زیر زبان زیاد باشد نه فلفل و زردچوبه‌اش و این یک هنر تمام عیار و کامل است. برخی مخاطبان عادت دارند هر نمونه ایرانی را با نمونه خارجی مقایسه کنند. من به شخصه موافق چنین نظری نیستم. مگر نمی‌شود یک فیلم یا سریال در مقایسه با نمونه‌های داخلی و استانداردهای سینمای ایران سنجیده شود؟!

«خاتون» مجموعه خوبی است چون قواعد ساخت یک سریال خوب، محترم و به قاعده و معقول را رعایت کرده. شخصیت‌ها هر کدام در حد و اندازه‌ای که در قصه معرفی شده‌اند، جلو می‌آیند و قصه را پیش می‌برند و هیچ‌کدام مخل حضور دیگری نیست. فرهاد و گلی مزاحم شیرزاد و خاتون نیستند. ماری و دایی و فخرالنسا تا دیگران، هر کدام در جایی درست از قصه و روایت قرار گرفته‌اند.

یکی از نقاط قوت خاتون، بدون تردید موسیقی قدرتمند کیهان کلهر است که تشخصی حماسی و نه زورخانه‌ای به کلیت داستان بخشیده است. یعنی موسیقی چنان عمیق در بافت مجموعه تنیده شده است که تبدیل به بخشی جدایی‌ناپذیر شده است. درست مثل غذای پخته شده‌ای که هر کدام از موادش در ترکیبی درست و به‌جا تبدیل به یک غذای خاص شده‌اند و دیگر گویا هیچ‌کدام به تنهایی هویتی ندارد. یعنی وقتی می‌گویید سریال «خاتون» یعنی بازیگری و طراحی لباس و صحنه و موسیقی و تدوین و فیلمبرداری و فیلمنامه و کارگردانی و مدیریت‌های پشت صحنه و تهیه‌کنندگی و همه چیزهای جزئی و کلی دیگر و مگر سینما معنایش به غیر از رسیدن از جز به یک کلیت معقول و منطقی است؟

تماشای سریال «خاتون» در نماوا