مجله نماوا، سحر عصرآزاد
فیلم سینمایی نمایش ترومن یک کمدی سیاه هستیشناسانه و چندلایه است که تلاش میکند مفاهیم فلسفی را به زبانی ملموس و دراماتیک قابل درک کند. نقد رسانههای سرگرمیساز که مخاطب را مسخ شده به پیگیری هر نمایشی وامیدارند؛ ولو نمایش سبعانه زندگی بردهوار یک همنوع در جهانی مبتنی بر دروغ، یکی از اصلیترین لایههای فیلم است.
امسال جشنواره فیلم کن هفتاد و پنجم، پوستر رسمی خود را با ادای دین به سکانس معروف پایانی این فیلم محبوب پیتر ویر (سکانس پلکان منتهی به خروج) منتشر و طی بیانیهای اعلام کرد: «این صحنه تأثیرگذار بینندگان را ترغیب میکند که نه تنها مرز بین واقعیت و خیال را تجربه کنند، بلکه در مورد قدرت تخیل؛ بین تخیل و کاتارسیس تأمل کنند.» ارجاعی معنادار که بعد از ۲۴ سال از زمان ساخت «نمایش ترومن»، پیشرو بودن این فیلم را موکد میکند.
پیتر ویر کارگردان استرالیایی سال ۱۹۹۸ پس از ساخت فیلم قابل تأمل «انجمن شاعران مرده» و همچنین «گرین کارت»، براساس فیلمنامهای از اندرو نیکول، «نمایش ترومن» را ساخت که جایزه بفتای بهترین فیلمنامه را به خود اختصاص داد و نامزد دریافت جایزه اسکار بهترین فیلمنامه هم شد.
«نمایش ترومن» وامدار ایده نو، ناب و پیچیدهای، بهخصوص در زمان ساخت است که تا امروز همچنان جنجالی و بحثبرانگیز است و همین سویه ادامه حیات فیلم و تکثیر آن را در فیلمهای متعددی که وامدار این ایده هستند، معنادار میکند.
با تکیه بر مفاهیم فلسفی و هستیشناسی پیچیدهای که در ذات ایده نمایشی و از پیش تعیین شده بودن جهان و اجزایش وجود دارد، نویسنده و فیلمساز تلاش کردهاند با انتخاب قالب کمدی سیاه که این زبان و لحن وارد همه اجزای اثر شده؛ از فیلمبرداری تا طراحی لباس، صحنه و … و تکیه بر مفهوم برآمده از تکرارهای متوالی، این بار معنایی را بدون آنکه مبتذل و سادهانگارانه شود، برای مخاطب قابل درک کنند.
به همین واسطه دست به حرکتی انتحاری و جسورانه زده و قصه خود را از آخرین روز عادی زندگی یک شهروند ساده و کارمند شرکت بیمه به نام ترومن بوربنک (جیم کری) در شهر خیالی سیهون آغاز میکنند.
روزی برای نشانهگذاری روال از پیش تعیین شده کار و زندگی و ترس او از دریا و قایقسواری که به خلوت آخر شب کنار دریا و فلاش بک به خاطرات کودکی از غرق شدن پدرش طی قایقسواری ختم میشود و … آن باران فرمایشی برای برهم زدن خلوت و خاطره بازی ترومن!
روز بعد این روال تکرارشونده با حضور ناگهانی پدر در میان مردم شهر برهم میخورد و این مواجهه حکم شکاف و نوری در شب تار جهان دروغین پیرامون ترومن را دارد که او را به کشف و دنبال کردن نشانهها در زندگی گذشته و حال و بازبینی خود و زندگیاش وامیدارد.
این چنین است که عمق و وسعت این شکاف روز به روز بیشتر شده و ترومن را به قیام علیه جهان بسته و ایزولهای وامیدارد که ما به عنوان مخاطب با چند و چون آن به واسطه زاویه دید گسترده و متنوعی که فیلمساز در اختیارمان قرار داده، همدلی و همراهی بیشتری داریم.
چراکه فیلم از ابتدا با ثبت نماهایی پراکنده از حرفهای کریستوف (کارگردان نمایش- اد هریس) خطاب به دوربین درباره مفهوم (زندگی واقعی کنترل شده) و همچنین نماهای عکس العمل مردمانی در مکانها و موقعیتهای مختلف که همگی شاهد یک نمایش در تلویزیون خانه، محل کار و استودیوی پخش هستند، این تلنگر را زودتر به ما وارده کرده است.
این کنجکاوی که هر از چند گاهی با محصور کردن ترومن در قابهای بسته تلویزیونی، حس زیر نظر بودن او را معنادارتر میکند، به تدریج مخاطب را واجد اشراف نسبی به موقعیت غیرعادی و غیرواقعی این مرد واقعی میکند.
مردی که خواستهاش از زندگی نه پشت میزنشینی و حقوق ماهیانه و نه حتی بچهدار شدن بلکه تداعی چشمهای دختری است که از او ربوده شد (لورن/ سیلویا- ناتاشا مک ال هون)، عبور از میلههای زندان نامرئی شهر سیهون است که او را محصور کرده و … رفتن به فیجی؛ اسم رمز رهایی.
فیجی همان مدینه فاضله یا اتوپیایی است که به شکلی هوشمندانه در فیلم خوانشی دراماتیک و مخصوص به جهان اثر از آن شده؛ فیجی مکانی است در خاطرههای دور ترومن از ناپدید شدن سیلویا و مأوایی برای رجعت به عشق که او را وامیدارد هر روز برای یافتن صاحب آن چشمها، مجله مد را ورق بزند.
هرچه سرگشتگی و رفتارهای واکنشی ترومن نسبت به جهان و آدمهای پیرامون بیشتر شده و او را به کشف عناصر قابل پیشبینی اطراف وامیدارد تا رفتارهای غیرقابل پیشبینی در پیش بگیرد، حضور جهان واقعی در این جهان نمایشی و مدیریت سازمان یافته آن، وضوح و بسط و گسترش بیشتری مییابد و گستره عمل کارگردان این رئالیتی شو بیشتر به تصویر درمیآید.
تا جایی که گره کور این درام نمایشی؛ با تصمیم کریستوف برای بازگشت پدر ترومن، به شکلی هوشمندانه باز میشود تا ظاهراً همه چیز به فراموشی سپرده شود. اما این اول ماجرا یا به گفته بهتر آغاز آگاهی برای ترومن و رنج حاصل از دانایی است که بعد از یک ساعت فیلم را پیش میبرد.
نویسنده- فیلمساز به شکلی هوشمندانه با نشانهگذاری این مسیر، کاشتهای دقیق خود را به داشت و برداشت رسانده و بعد از یک ساعت، روایت را مبتنی بر بردن دوربین به پشت صحنه این شوی نمایشی پیش میبرند.
روایتی که با سی امین سال پخش (نمایش ترومن) در سی سالگی این کاراکتر، به مرور این سالها و چگونگی کلید خوردن نمایش از صفر تا صد در گفتگو با کریستوف میپردازد. در این مصاحبه تلویزیونی به جزئیاتی همچون تعداد دوربینهای حاضر در لحظه لحظه زندگی ترومن از تولد تا امروز پرداخته میشود تا مُهری بر موفقیت این برنامه سی ساله باشد.
با این تغییر فرم و روایت است که به تدریج رابطه مخلوق و خالق گون بین کریستوف و ترومن در لحظههای شخصی شکل گرفته بین واقعیت و مجاز و بهخصوص در دیالوگ پایانی بین این دو کاراکتر عمق یافته و سرگشتگی فزاینده ترومن را به کنش انتحاری او برای فرار به سوی فیجی پیوند میزند.
به همین واسطه فیلم هرچه پیش میرود ارتباط تنگاتنگ و مخرب بین خالق، مخلوق و ناظران این مثلث سرگرمیسازی را با خوانشی منحصر به فرد برجسته کرده و در نهایت به موازنه قدرتی میانجامد که ترومن را علیرغم خدشهای که به آسمان آبی و دریای لاجوردی جهانِ دروغیناش وارد شده، به تکاپو جهت (خروج) از این جهان و روابط و مناسبات و باورهای کاذب برآمده از آن وادارد؛ ولو به بهای اینکه سیلویا در فیجی منتظرش نباشد!
ترومن در پاسخ به هشدار کریستوف که ترک این جهان دروغین نمایشی را غیرممکن میداند؛ از رویایی می گوید که در سر دارد و حتی خالق از آن خبر ندارد (توی سرم که دوربین نداشتی!) و به جای حرف زدن در پخش زنده، همان دیالوگهای از پیش تعیین شدهای را که برایش نوشته شده تا در آغاز هر صبح به همسایهاش بگوید؛ تکرار میکند (اگه ندیدمتون؛ بعدازظهر و عصر و شبتون بخیر)!
فیلم نمایش ترومن فیلمی چندلایه مبتنی بر ایدهای خلاقانه و پیشرو در باب هستیشناسی و فلسفه خلقت جهان و کائنات است که سازندگان آن تلاش کردهاند مفاهیم عمیق و پیچیده آن را به شیوهای هوشمندانه دراماتیزه و قابل درک کنند. طبعاً اینکه مخاطب بتواند فراتر از قصه روئی با آنچه در زیرلایه اثر جریان دارد، ارتباط برقرار کرده و به کشف و شهودی جدید برسد، مستلزم ارتباطی چندسویه با این اثر منحصر به فرد است.
تماشای فیلم نمایش ترومن در نماوا