مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
وقتی صحبت از فیلمهای ترسناک آنتولوژی میشود، هر بحثی درنهایت به فیلم «مورمور شو» در ۱۹۸۲ میرسد که از ذهن جرج رومرو، کارگردان و استیون کینگ نویسنده ناشی شد. هدف آن پروژه ادای احترام به قصههای مصور ترسناک بود که رومرو و کینگ با خواندن آن بزرگ شدند. خیلی از آن روایتها نهتنها وحشتناک و تکاندهنده هستند، بلکه طنز فراوانی هم دارند. مهارت سازندگان «مورمور شو» اصلی به کنار، آن فیلم تعدادی از استعدادهای برتر بازیگری مانند تد دانسون، لزلی نیلسن، آدرین باربو، اد هریس و حتی خود کینگ را جذب کرد. بعد از حدود چهار دهه، گرگ نیکوترو، تهیهکننده و کارگردان تلویزیون و هنرمند چهرهپردازی، با ترکیب شوخطبعی و وحشت، همچنین بهکارگیری داستاننویسان متنوع، سریال آنتولوژی «مورمور شو» (Creepshow) را برای ویاودی «شادر»، از شرکتهای زیرمجموعه ایامسی تولید کرد تا بهنوعی از کار سازندگان فیلم اصلی تقدیر کند.
فصل اول «مورمور شو» که سپتامبر تا اکتبر ۲۰۱۹ در شش اپیزود پخش شد، با استناد به شعار تبلیغاتی فیلم رومرو، «سرگرمکنندهترین چیزهایی که از آن میترسید»، موفقیت بزرگی برای شادر رقم زد و قابل درک بود که سریال برای فصل دوم تمدید شود. نیکوترو بار دیگر گروهی از بهترین استعدادهای این ژانر را پشت و جلوی دوربین کنار هم قرار داد، اما تولید فصل ۲ چند روز پس از شروع، به خاطر همهگیری ویروس کرونا متوقف شد.
با وجود آن موانع، نیکوترو و شادر توانستند پاییز ۲۰۲۰ تولید سریال را از سر بگیرند و ابتدا «مورمور شو: ویژه تعطیلات» را ارائه کردند که از داستانی که برای فصل دوم برنامهریزی شده بود، شکل گرفت و همچنین شش اپیزود کاملاً جدید برای فصل دوم تولید کردند که آوریل ۲۰۲۱ پخش شد. آنها بعد سراغ فصل سوم رفتند که سپتامبر پیش در شش اپیزود به نمایش درآمد.
نیکوترو که یکی از بنیانگذاران گروه قدرتمند تولید جلوه KNB EFX است، پس از یک ملاقات اتفاقی، با رومرو دوست شد و شاگرد او در فیلم «روز مردگان» (۱۹۸۵) بود. او در تمام این سالها با همه بزرگان ژانر در دوران معاصر در فیلمهایی مانند «مرده شریر ۲»، «بیگانهها»، «کادر آموزشی»، «حرامزادههای لعنتی» و … کار کرده است. تاریخ فیلم ترسناک مدرن بدون نیکوترو و جادوگران شرکت KNB بسیار متفاوت به نظر میرسد. نیکوترو ۵۸ ساله که از او بهعنوان یکی از بهترین هنرمندان جلوههای ویژه یاد میشود، چند قسمت از سریال «مردگان متحرک» را کارگردانی کرد و همزمان بهعنوان مسئول چهرهپردازی سریال فعالیت میکند. حالا او در «مورمور شو» بهعنوان برنامهساز، کارگردان و درمجموع نیروی محرک جنبههای هنری این سریال وظایف متعددی بر عهده دارد، مجموعهای که به شکل مؤثر وحشت کلاسیک رومرو و کینگ را برای مخاطبان مدرن زنده میکند.
او در این گفتوگو درباره سریال موفق خود، تأثیر بزرگان سینمای وحشت و این که چرا این ژانر همچنان اهمیت دارد، صحبت میکند.
«مورمور شو» برای شما چه معنایی دارد؟
فیلم «مورمور شو» واقعاً پنجرهای به روی من باز کرد تا از وجود ناچیز خود در پیتسبورگ فراتر بروم و راه خود را پیدا کنم و وارد دنیای فیلمسازی در ژانر وحشت بشوم. «مورمور شو» اولین صحنه فیلمبرداری بود که از آن دیدن کردم. اولین کاری بود که در ۱۷ سالگی به من پیشنهاد شد و باعث شد متوجه شوم برای ورود به صنعت فیلم نیازی به زندگی در هالیوود نیست و من را به تام ساوینی (هنرمند چهرهپردازی) معرفی کرد. «مورمور شو» اصلی دلیل همه این اتفاقات بود، برای این که بتوانم این میراث را ادامه دهم و با نویسندگان بزرگ و بازیگران بزرگ و کارگردانان بزرگ همکاری کنم و این باعث افتخار من است.
برای شما چه جذابیتی داشت؟
خوب، جرج (رومرو) و استیو کینگ در فیلم اصلی خیلی خوب این کار را انجام دادند: پسزمینههای رنگارنگ و ورق زدن صفحات کتابهای مصور و چیزهایی از این قبیل، اما برای من، جذابترین تصویر از آن کتابهای مصور، جلد آنها بود. حتی امروز هم میتوانید به هر مغازه کتابهای مصور بروید، جلدی را ببینید و مجذوب شوید… شما آن کتاب را به خاطر تصویرسازی روی جلد آن میخرید؛ بنابراین برای سریال «مورمور شو» میدانستم که ما باید بتوانیم تصویرسازی جذابی داشته باشیم و از همان مفهوم وسوسه کردن مردم با وعده چیزی تکاندهنده، چیزی گروتسک، چیزی جذاب، چیزی ترسناک استفاده کنیم؛ پس وقتی وارد دنیای «مورمور شو» میشویم این کار را انجام میدهیم. همیشه احساس میکردم شعار تبلیغاتی «مورمور شو»، «سرگرمکنندهترین چیزهایی که تابهحال از آن ترسیدهاید»، واقعاً مظهر همه چیزهایی است که برای سریال میخواهم، چون بعضی از آنها ترسناک هستند، بعضی تاریک و بعضی دیگر پیچخورده، اما احساس میکنم وقتی وارد فصل دوم و سوم شدیم، بیشتر به کمدی سیاه متمایل شدیم و این واقعاً برای من طنینانداز است. وقتی اپیزود «Shapeshifters Anonymous» را نوشتم و کارگردانی کردم، داستان بیشتر ماجرای یک هیولای دیوانه، وحشتناک به سبک تیم برتون است و بعد شما «Trug Traffic» (اپیزود پایانی فصل سوم) را دارید که قطعاً حسی کاملاً متفاوت دارد. هر داستان حسی متفاوت دارد.
شما از نزدیک با جرج رومرو کار کردید. میتوانید درباره آنچه میراث او میبینید صحبت کنید و این که از طریق کار خود به دنبال چه چیزی هستید؟
خوب، فیلمسازانی که در اواخر دهه ۱۹۶۰ و اوایل دهه ۱۹۷۰ جای خود را در ژانر وحشت پیدا کردند، یاغی بودند. توبی هوپر، شان کانینگهام، وس کریون، جرج رومرو، جان کارپنتر: این آدمها همگی سرکش بودند. هر وقت کسی میگفت که نمیتوانند کاری را انجام دهد، راهی پیدا میکردند که نهتنها آن کار را انجام دهند، بلکه آن را بهگونهای به شما نشان دهند که گاهی اوقات تابو و بعضی وقتها بحثبرانگیز بود، اما همه این آدمها واقعاً بامحبت، بامزه و جذاب هستند. من با جرج و وس و توبی کار کردهام. بهترین فرصت را داشتم و حس شوخطبعی آنها را واقعاً دوست دارم.
شوخطبعی؟
در ژانر وحشت همیشه شوخطبعی هست. فکر میکنم خیلی وقتها وقتی به فیلمهایی که این آدمها ساختهاند نگاه میکنید، از خودتان میپرسید اینها مریض هستند؟ و احتمالاً خودشان همه این کارهای وحشتناک را انجام میدهند، اما حقیقت این است که آنها فقط کیف میکنند و از گفتن این داستانهای دیوانهوار لذت میبرند. هر چه بیشتر با جرج کار میکردم، بیشتر متوجه میشدم که او نوعی از سرکشی اواخر دهه ۶۰ را دارد، اما به خاطر شوخطبعی و استعدادش میتوانست به دنیا به شیوهای خیلی طنزآمیز نگاه کند. تأکید میکنم این یکی از چیزهایی است. که سعی میکنم با سریال «مورمور شو» ادامه دهم. جرج خیلی خیلی بامزه بود و فکر میکنم این چیزی است که خیلی از مردم درک نمیکنند؛ بنابراین فیلم «مورمور شو» به او فرصتی داد تا واقعاً با آن جنبه کاری که علاقه داشت، بازی کند.
رومرو ازنظر اجتماعی هم فوقالعاده آگاه است. خیلی اصولی برخورد میکند، مثل یک هیپی هشیار است.
اوه، بله، همه آنها اینطور بودند. همه این ویژگی را داشتند. اگر به توبی یا وس یا جان کارپنتر یا جان لندیس نگاه کنید… همه آنها بهنوعی هیپیهای یاغی بودند. پیتر بیسکیند کتاب فوقالعادهای به نام «Easy Riders, Raging Bulls» نوشته است. من نسخه ترسناک آن کتاب را میخواهم، چون آن کتاب درباره شیوه تغییر هالیوود از ۱۹۶۹ تا ۱۹۷۹ یا ۱۹۸۰ صحبت میکند، زمانی که «گاو خشمگین» اکران شد و فقط درمورد این است که سینما چگونه تغییر کرد و چگونه آن کارگردانان، اسپیلبرگ و اسکورسیزی و پل شریدر و کوپولا، با تکامل صنعت فیلم تکامل پیدا کردند. من نسخه کارگردانان ترسناک آن کتاب را میخواهم تا ببینید آن آدمها چه کار کردند، بهخصوص وقتی به اواسط دهه ۷۰ میرسید، زمانی که فیلمهایی مانند «جمعه سیزدهم»، «دیوانه» و «سحرگاه مردگان» اکران شدند و مسیر سینمای وحشت را بهطور کامل تغییر دادند.
چرا وحشت؟ چرا این ژانر بهعنوان یک فرهنگ همچنان برای ما اهمیت دارد؟
خوب برای من یک جور واقعگریزی است. خندهدار است، بهتازگی به یک خانه وحشت در آتلانتا به نام «ندرورلد» رفتم. وقتی وارد آنجا شدم حس کردم در یکی از هیجانانگیزترین مکانهایی هستم که تابهحال رفتهام. هر جا میروید چیزی متفاوت میبینید: «اوه، یک دیو پرنده»، «اوه، یک جسد از قبر بیرون میآید»، «اوه، یک فرانکنشتاین»، «اوه، یک مرد گرگنما»، «اوه یک زامبی.» و من هر ثانیه آن را دوست داشتم. احساس میکنم وحشت بهنوعی واقعگریزی است. اصول اخلاقی شما را به چالش میکشد. هجوم آدرنالین است. از تخیل شما استفاده میکند، این واقعیت که مغز شما میگوید در حال تماشای چیزی هستید که ندیدهاید و مغز شما شکافها را پر میکند. خیلی چیزها را میتوان به آن نسبت داد. از خودتان میپرسید، «واقعاً ممکن است این اتفاق برای من بیفتد؟ چطوری قرار است بمیرم؟ چند ثانیه آخر زندگی من چطور میگذرد؟ من از یک آخرالزمان زامبی جان سالم به درمیبرم؟» چنان ژانر هیجانانگیز و متفکرانهای است که به شما امکان میدهد واقعاً به شیوهای منحصربهفرد و سرگرمکننده به خودتان نگاه کنید. اعتقاد دارم تفسیر اجتماعی در ژانر وحشت به دلیل اجزای سازنده آن بسیار خوشایندتر است. غذایی که میخورید به خاطر عناصر دیگری که با آن دریافت میکنید، به نظر اجباری نمیآید. به همین منوال، شما در یک فضای ترسناک تفسیر اجتماعی را بیشتر میپذیرید و این به خاطر دنیایی است که در اطراف آن ایجاد میشود. فکر میکنم با این شیوه موفقتر است.
چه چیزی میتواند برای ادامه سریال «مورمور شو» مانع ایجاد کند؟
«مورمور شو» واقعاً یک دوره فشرده درک ژانر، نویسندگی، کارگردانی و تهیهکنندگی برای من است. این یک سریال آنتولوژی خیلی کمهزینه است، بنابراین ما را مجبور میکند خلاقیت بیشتری نشان دهیم. اگر به عقب برگردید و برخی از فیلمهای قبلی سام ریمی را نگاه کنید، مثلاً «مرده شریر ۲» که من روی آن کار کردم، در آن فیلمها از اجزای سازنده که در دسترس بود، شگفتانگیزترین غذاها درست شد. من آن عنصر کاری را که انجام میدهم دوست دارم. همان کاری است که در چهرهپردازی انجام دادم و هنوز هم انجام میدهم، اما درمورد «مورمور شو» فکر میکنم زمانی چالش ایجاد میشود که کار را پشت سر هم انجام دهیم. وقتی یک کار را بارها و بارها انجام میدهید، برای آدمها سختتر میشود که بفهمند سریال چگونه با چند منبع بیشتر میتواند تصاعدی پیشرفت کند؛ بنابراین به زمان بیشتری نیاز داریم. بااینحال، من عاشق چالشها هستم و ماهیت و روحیه مشارکتی «مورمور شو» را دوست دارم. این چیزی است که درنهایت از آن میگیرم و احساس میکنم این مجموعه از من فیلمساز بهتری ساخته است.
منبع: دیسایدر (والتر چاو)