مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
تیکتیک ساعت یک پدربزرگ؛ قطرههای خون روی کاغذ روغنی؛ یک خدمتکار که گوش ایستاده است؛ فریادهایی که در پلکان پیچدرپیچ یک عمارت مجلل انگلیسی میپیچد.
به لحاظ سبک، سریال مصیبت بی گناهی (Ordeal by Innocence)، سرتاسر آگاتا کریستی است که نباید باعث تعجب باشد. این مجموعه کوتاه که آوریل ۲۰۱۸ از بیبیسی وان به نمایش درآمد، از روی رمانی به همین نام در ۱۹۵۸ نوشته کریستی ساخته شد و سومین اقتباس سارا فلپس، نویسنده بریتانیایی از داستانهای او بعد از «هیچکدام باقی نماندند» (۲۰۱۵) و «شاهد برای تعقیب کیفری» (۲۰۱۶) بود. (او بعدها دو کتاب دیگر کریستی را نیز اقتباس کرد: «قتلهای ای.بی.سی.» ۲۰۱۸ و «اسب کهر» ۲۰۲۰ که مثل سه اقتباس دیگر از بیبیسی وان پخش شدند.)
مانند دیگر اقتباسهای فلپس از کریستی، چرخش غیر منتظره در «مصیبت بیگناهی» این است که هرچند سریال تاریخی سه اپیزودی او در بخشهایی از روایت کتاب اصلی فاصله میگیرد، اما موفق میشود یک داستان جنایی را به همان اندازه جالب و جذاب تعریف کند.
طرفداران پر و پا قرص کریستی ممکن است خطوط داستانیِ خارج از کتاب اصلی را بیاحترامی به نویسنده محبوب بدانند – اگرنه کاملاً توهینآمیز، اما «مصیبت بیگناهی» با ساختن پازلهای جدید از پازلهای قدیمی و در عین حال تکریم اثر کریستی، کاری هنرمندانه را انجام میدهد.
داستان در اواسط دهه ۱۹۵۰ روی میدهد. ما با خانواده آرگایل آشنا میشویم. لئو آرگایل (بیل نای)، مصرشناس و پدر یک خانواده ثروتمند بریتانیایی است. همسر خَیِر او، خانم ریچل آرگایل (آنا چنسلر) بیش از یک سال پیش به قتل رسید؛ و جک (آنتونی بویل)، بچه ناخلف و یکی از پنج فرزند بزرگ لئو و ریچل که همگی فرزندخوانده هستند، پسازآن که به جرم قتل مادرش محکوم شد، در زندان ظاهراً در اثر درگیری با یک زندانی دیگر کشته شد. بقیه اعضای خانواده را چهار فرزند دیگر، میکی (کریستین کوک)، هِستر (الا پورنل)، مری (النور تاملینسون) و تینا (کریستال کلارک)، همچنین فیلیپ (متیو گود)، شوهر همیشه مست و بداخلاق مری و گوئندا (آلیس ایو)، منشی سابق لئو و عشق جدید او که قرار است بهزودی با هم ازدواج کنند، تشکیل میدهند.
وقتی مردی مرموز به نام دکتر کالگری (لوک تِرِدوِی) درِ خانه آرگایلها ظاهر میشود و ادعا میکند جک بهاشتباه به خاطر قتل ریچل محکوم شد، پرسشهای جدیدی درمورد مرگ ریچل و همینطور جک طرح میشود و اعضای خانواده به هم مشکوک میشوند.
اپیزودهای یک ساعتی «مصیبت بیگناهی» با استفاده از صحنههای بازگشت به گذشته، تصویری واضح از روابط نابسامان ریچل با فرزندخواندههای خود برای تماشاگر ترسیم میکند. هیچکس از این زن سرد و بدقلق خوشش نمیآمد، چه برسد او را دوست داشته باشد. سریال به تمام افراد خانه – ازجمله خدمتکار، کرستن (مورون کریستی) – انگیزههای فراوان میدهد تا در اتاق نشیمن به او ضربه بزنند.
«مصیبت بیگناهی» به زیبایی تصویربرداری شده است. رازهای خانوادگی در طبیعت خارج از شهر انگلیسی، در فضای مهآلود با جنگلهای پوشیده از درخت و درون یک عمارت پرنقش و نگار آشکار میشود. لباسها بخشی از تجربه غنی تماشای سریال است: پارچههای فاستونی و لباسهای شام برازنده. طراحی صحنه سریال نیز درخور توجه است.
«مصیبت بیگناهی» از یک جهت دیگر نیز خبرساز شد. سریال در ابتدا قرار بود بهعنوان بخشی از برنامههای بیبیسی برای کریسمس ۲۰۱۸ پخش شود، اما وقتی در نوامبر ۲۰۱۷، اد وستویک که نقش میکی، پسر دمدمیمزاج خانواده را بازی کرده بود، به تعرض جنسی متهم شد، بیبیسی جلوی پخش مجموعه را گرفت. کل صحنههای او حذف و با جایگزین شدن کریستین کوک، مجدداً تصویربرداری شد. تصویربرداری مجدد که ۴۵ دقیقه سریال را در برمیگرفت در ۱۲ روز انجام شد.
این با اتفاقی مشابه در هالیوود همزمان شد، زمانی که ریدلی اسکات در حرکتی بیسابقه و پرهزینه، تنها چند هفته پیش از اکران «تمام پولهای جهان» تصمیم گرفت صحنههای مربوط به کوین اسپیسی را از فیلم آماده نمایش خود حذف و کریستوفر پلامر را جایگزین او کند. رسوایی پیرامون «مصیبت بیگناهی» بهاندازه فیلم اسکات نبود، اما سریال را در سر خط خبرها قرار داد.
درخشش بقیه بازیگران – بخصوص نای، چنسلر، گود و تردوی – اجازه نداد حاشیهها بر کل پروژه سایه بیندازد. درواقع حضور آنها یک عامل مهم دیگر در زنده کردن داستان کریستی و گرامی داشتن توجه او به جزئیات شخصیتهایش است. آرگایلها در این اقتباس خیلی دوستداشتنی نیستند، اما همه جالب و مملو از رمز و راز هستند.
خیلی نمیتوان به چرخشهای جدید این اقتباس اشاره کرد. تنها در این حد که مقدمهچینی کمی و پایان داستان ازجمله هویت قاتل تا حد زیادی تغییر کرده است؛ بنابراین اگر فکر میکنید با داستان اصلی آشنا هستید، این نسخه چیز دیگری به شما نشان میدهد.
نابگراها بهاحتمال زیاد مبهوت میشوند، اما به نظر میرسد اگر کریستی زنده بود و این اقتباس را میدید آن را تأیید میکرد. در اینجا مقدمهچینی است که واقعاً قصهپردازی را هدایت میکند، نه گرهگشایی و برای بهتر شدن معما و گسترش روایت، نکات جزئی اضافه شده است. درنهایت این نسخه «مصیبت بیگناهی» یک برداشت ارزنده و شاید حتی کمی تاریکتر از یک کلاسیک قدیمی است.
امان از نابگراها!
حواشی ایجادشده برای «مصیبت بیگناهی» پس از انتشار اخبار مربوط به رسوایی جنسی یکی از بازیگران اصلی و در ادامه حذف صحنههای او از سریال سازندگان پروژه و در درجه اول خود سارا فلپس را نگران کرد. هرچند او با رویکرد بیبیسی و دیگر تهیهکنندگان پروژه کاملاً موافق بود.
فلپس میگوید: «بیشک تصمیم بیبیسی برای خارج کردن سریال از برنامه پخش کاملاً درست بود و من کاملاً از آن تصمیم حمایت کردم، چون در راستای پایبندی به اصول اخلاقی و رفتار درست و صادقانه بود، اما بعد، همه ما نگران بودیم که نکند سریال هیچوقت روشنایی روز را نبیند. وقتی متوجه شدم سازندگان پروژه تمام تلاش خود را میکنند که این اتفاق نیفتد، خیلی تحت تأثیر قرار گرفتم.»
هرچه بود سریال بالاخره پخش شد تا فلپس و همکارانش نفس راحتی بکشند. «مصیبت بیگناهی» یکی از تاریکترین اقتباسهای او از آثار کریستی است، داستانی بسیار سیاه درباره قتل، مادری و میل به کمال که در پیشزمینه پارانویای جنگ سرد روایت میشود.
فلپس میگوید: «تصور دائمی ما از دهه ۱۹۵۰ یک دوران کسلکننده است – سالهایی که پس از پیروزی انگلستان در جنگ، همهچیز آرام و خوب بود و همه در خیابانها جشن میگرفتند، اما پشت آن، داستانی بسیار متفاوت در جریان بود. در تمام مدت یک ترس بهآرامی رو به تشدید بود و این احساس وجود داشت که هرچند همه ما لبخند به لب داریم، خون از جایی بیرون میزند.»
او ادامه میدهد: «وقتی به جنگ جهانی دوم و آنچه پسازآن آمد فکر میکنید – وقتی آن بخاریها و دودکشها، انبوه اجساد و آن عینکهای خمیده را دیدهاید، واقعاً چطور زندگی میکنید؟ وقتی دیدهاید ما نیرویی را به کار گرفتهایم که میتواند یک انسان را به سایهای روی سنگ تبدیل کند، چطور زندگی میکنید؟ من میخواستم تمام آن ترسها و پارانویا را بردارم و داستان خانواده و مادری را بگویم که مطلقاً بهعنوان سلاح به کار گرفته شدهاند. وقتی همه این چیزها را دیدهاید، غیرازاین چه چیزی میتواند باشد؟ چون اگر خانواده همهچیز نیست، اگر مادری همهچیز نیست، اگر میل به کمال همهچیز نیست، پس چه چیز ارزش دارد؟»
فلپس درباره این که کدام ویژگی «مصیبت بیگناهی» را برای یک اقتباس تلویزیونی مناسب میکند، توضیح میدهد: «همهچیز این داستان برای اقتباس تلویزیونی آماده است، چون واجد تمام ویژگیهای سریالی است که واقعاً مردم را به خود جذب میکند. ما در اینجا با خانوادهای روبرو هستیم که کاملاً با اسرار وحشتناک و تاریک پوشیده شده است. در این خانواده حتی یک نفر نیست که راز سربهمهری نداشته باشد. همه چیزی دارند که نمیخواهند دیگران بدانند، چه یک راز کوچک باشد یا یک راز بزرگ که میتواند کل خانواده را کلهپا کند. داستان یک پیشفرض عالی دارد.»
فلپس تصمیم گرفت اقتباس خود را در تابستان ۱۹۵۶ تنظیم کند، «چون چند ماه بعد صدای معترضان مجارستانی تا چند نسل بعد خاموش میشود و خدا میداند بحران کانال سوئز انگلیس را به کجا میبرد. توطئهی سکوت جاری است. حال و هوای پارانویا در جهان موج میزند و بعد شما همه اینها را در یک خانواده قرار میدهید و فکر میکنید: در دل آن چه رازی نهفته است؟ کلید چرایی مرگ این زن را در دست چه کسی است؟ چرا این اتفاق افتاد؟»
از برخی جهات، جای تعجب ندارد که فلپس نگاه یک غریبه را به اقتباسهای خود میآورد. نویسنده ۵۶ ساله در دهکده مولزی، ساری در جنوب شرقی انگلستان بزرگ شد و در ۱۶ سالگی ترک تحصیل کرد. بعدها بهعنوان یک دانشجوی بزرگسال در کمبریج در رشته زبان انگلیسی درس خواند و در قالب یکی از نویسندگان سریال «ایستاندرز» که از ۱۹۸۵ تاکنون پخش میشود، به شهرت رسید.
او تا پیش از اقتباس از «هیچکدام باقی نماندند»، هیچکدام از داستانهای کریستی را نخوانده بود، نویسندهای که او را «زیرک، برانداز و اهل شوخی و نیرنگ بازی» توصیف میکند. او با خوشرویی اعتراف میکند پایان داستان «مصیبت بیگناهی» را تغییر داد. «آن را عوض کردم، چون یکی از کتابهایی است که مردم زیاد درباره آن صحبت میکنند، اما اتفاق خاصی نمیافتد.»
اما فلپس نگران گله و شکایت نابگراها نبود؟ او با خنده میگوید: «آخ، امان از نابگراها! من با هر نوع نابگرایی خیلی مشکل دارم. فکر میکنم فلسفهای خطرناک است، چه درمورد کتابها یا ملاحظات بزرگتر سیاسی و تفکر فلسفی. نظر آدمهایی که میگویند همهچیز باید ناب باشد اصلاً برای من مهم نیست. بههیچعنوان. اگر یک اقتباس ناب میخواهید، پیش یک نفر دیگر بروید تا این کار را انجام دهد.»
فلپس با همین رویکرد قوی نسخههایی از «آرزوهای بزرگ» و «الیور توئیست» را نیز اقتباس کرده است. او میگوید: «درمورد قصههای تاریخی، ما از انتهای اشتباه لوله تلسکوپ به آن نگاه میکنیم، انگار آدمها ژستهای توخالی میگیرند چون همیشه این کار را کردهاند و این مطلقاً درست نیست. وقتی روی “آرزوهای بزرگ” کار میکردم، دائم در این فکر بودم که اینها کی هستند؟ چرا این کارها را میکنند؟ میگفتم اگر من در این خانه با این زن بودم که با یک آسیب روحی شدید دست و پنجه نرم میکند، چه کار میکردم؟ گفتم نباید عقبنشینی کرد و کاری را انجام دهم که دیگران قبلاً کردهاند. گفتم باید این داستان را طوری روایت کنم که قبلاً هرگز گفته نشده است. انگار هیچکس آن را نمیداند و این واقعاً مهم است.»
او اعتقاد دارد کلید یک داستان جنایی خوب نیز همین است. فلپس میگوید: «یک اتفاق وحشتناک افتاده است، یک عمل خشونتآمیز، چه تصادفی یا با طراحی قبلی و چگونگی و چرایی آن خیلی اهمیت دارد – چرا این فرد که روی زمین افتاده، مرده است؟ چه چیزی به این لحظه منجر شد؟ این آدمها بهعنوان انسان چه ویژگیهایی دارند؟ در خانهی چه کسی زندگی میکنند؟ صاحبِ خانه چه کسی است؟ اسباب و اثاثیه آن چطور است؟ سقف چه شکلی است؟ نور کم است؟ آب آنقدر گرم هست که بتوان حمام مناسب گرفت؟ دیوارها نم دارند؟ وقتی از خواب بیدار میشوید و به کسی که ۳۰ سال است با او ازدواج کردهاید، نگاه میکنید، احساس تنفر دارید؟ این پرسشها همهچیز را به شما میگویند. میگویند مردم چطور زندگی میکنند، چطور در دنیا حرکت میکنند. میگویند چرا درنهایت ممکن است یک نفر کشته شود یا ممکن است کسی متهم به قتل شود…»
او ادامه میدهد: «هر چه ما با چیزی بیشتر آشنا شویم، کمتر ما را شوکه میکند. من میخواهم مردم شوکه شوند، چون این داستانها با دورانی که در آن زندگی میکنیم، ارتباط دارند. در صف جلوی افکار من این نکته بود که میتوان این داستانها را درباره دهههای ۱۹۲۰، ۳۰، ۴۰، ۵۰ نوشت و امکان دارد در درک برخی از ویژگیهای قرن پرفراز و نشیب و غرق در خون بیستم به ما کمک کند و شاید باعث شود آشفتگی مزخرف قرن ۲۱ را که در آن به سر میبریم، بهتر درک کنیم. میخواستم داستانهای کریستی را طوری که ازنظر خودم درست است اقتباس کنم؛ این که من چه واکنشی به آنها نشان میدهم، نه چیزی که دیگران قبلاً دیدهاند.»
این رویکرد است که هم خودِ فلپس و هم سریالهایی را که بیشتر دوست دارد هدایت میکند. او میگوید: «واقعاً اعتقاد دارم اگر میخواهید جهانی باشید، باید کاملاً خاص باشید. به سریالهایی مثل “مامان”، “دختران دِری” و “این کشور” نگاه کنید – همه عالی هستند چون قلب و روح دارند و به خاطر وجه مشخصه خود درست از کار درآمدهاند. متنی که مینویسید باید مهم باشد، چون در غیر این صورت مردم میگویند: چرا من این را میبینم؟ اگر از همان شروع کار غولآسا ظاهر شوید و جزئیات را فراموش کنید، کارتان تمام است.»
منبع: لس آنجلس تایمز، گاردین، بیبیسی
تماشای آنلاین سریال مصیبت بی گناهی در نماوا