مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
کسانی که در تولید سریال مسمومیت سالیزبوری (The Salisbury Poisonings) مشارکت داشتند، نمیدانستند در کنار به تصویر کشیدن یک داستان واقعی، داستانی تمثیلی را هم روایت میکنند.
«مسمومیت سالیزبوری» که ژوئن ۲۰۲۰ در اوج همهگیری کرونا از بیبیسی وان پخش شد، ماجرای بحران سلامت همگانی و تحقیقات جنایی، پس از مسمومیت سرگئی اسکریپال، ۶۶ ساله، مأمور ام آی ۶ و دخترش یولیا، ۳۳ ساله، در سال ۲۰۱۸ را بر مبنای روایتهای دست اول و گفتوگوهای مشروح با افراد درگیر در حادثه بیان میکند. بااینحال، همانطور که در سریال سه اپیزودی آشکار میشود، به نظر میرسد تجربه گروهی ما در دوران کووید، چکیدهای از قصه ویرانیِ بزرگ ناشی از یک سم کوچک بود.
یک پدر و دختر روی نیمکتی بیرون مرکز خرید مالتینگز در سالیزبوری در جنوب غربی انگلستان در شرایطی پیدا میشوند که از حال رفتهاند. در نگاه اول به نظر میرسد به خاطر مصرف بیشازحد مواد مخدر باشد، اما به قول یک پلیس زن که اولازهمه به صحنه میرسد: «یک جای کار ایراد دارد.» با رسیدن آمبولانس و درحالیکه اسکریپالها استفراغ میکنند، مأمور با اداره تحقیقات جنایی (CID) تماس میگیرد.
گروهبان کارآگاه نیک بِیلی (ریف اسپال) خود را به صحنه میرساند. او هم مثل افسر پلیس بعید میداند حال خراب پدر و دختر به خاطر اعتیاد به مواد مخدر باشد. بعدازاین که یکی از همکاران بیلی، با استناد به کارت شناسایی سرگئی اسکریپال در کیف پولش، نام او را در گوگل جستجو میکند، مشخص میشود او بخشی از توافق هشت سال قبل روسیه و بریتانیا بر سر تبادل جاسوسان زندانی بوده است. از اینجا ماجرا شکل دیگری به خود میگیرد.
دولت بهسرعت وارد عمل میشود. تریسی دازکیویچ (آن ماری داف)، مدیر سازمان سلامت همگانی ویلتشایر گوشبهزنگ است و با ورود نیروهای امنیتی و همزمان تحقیقات پلیس، پرونده ابعاد گستردهای پیدا میکند. آزمایشها روی اسکریپالها که در بیمارستان بستری شدهاند، از آزمایشگاههای عادی به مرکز علوم و فناوری دفاعی پورتون داون در ویلتشایر منتقل میشود و در همین حال برای پی بردن به ماهیت سم ناشناخته تحقیقات فراگیر صورت میگیرد.
فیلمنامه آدام پترسون و دکلن لاون (که امسال سریال پلیسی تحسینشده «چراغهای آبی» را در بیبیسی وان داشتند) و کارگردانی سول دیب، به شایستگی تودار و مهارشده است. آنها از چیزی که تقریباً باید یک تمایل شدید و وسوسهانگیز باشد، یعنی زیادهروی در به کار بردن صحنههای آزمایشگاههای نظامی، انبوه مأموران مسلح پلیس در بیمارستانها و هشدار جدی به ساکنان وحشتزده سالیزبوری درمورد تردد نکردن در سطح شهر و نوارکشی خیابانها، همزمان با انتشار اخبار ناگوارتر، پرهیز میکنند.
در عوض، سازندگان سریال بخش زیادی از همهچیز را به قوه تخیل تماشاگر واگذار میکنند و داستانی را به تصویر میکشند که با توجه به پشت سر گذاشتن همهگیری، حالا میدانیم خیلی به حقیقت نزدیکتر است. «مسمومیت سالیزبوری» بهجای برانگیختگی احساسات و ارائه یک درام برآشفته با تأکید فراوان بر جنبه دراماتیک قضیه در مواجهه با یک واگیری ناشناخته، نشان میدهد ناباوری چگونه جای خود را به پذیرش دشوار میدهد، حس زندگی عادی چطور ناگهان با اخلال مواجه میشود و یک موقعیت عادی جدید به چه شکل بهزور خود را تحمیل میکند.
ناباوری و فقدان آگاهی مقامات رسمی که ناگهان با نیاز تبدیل سریع نظریه به عمل مواجه میشوند، حالا بهقدری طنینانداز است که سازندگان سریال حتماً هرگز تصور آن را نمیکردند. اکنون ناخواسته با اطمینان میتوانیم بگوییم ابعاد طاقتفرسا، دست و پاگیر بودن و شناختناپذیری اساسی مشکل ایجادشده را کاملاً درک میکنیم.
بهزودی مشخص میشود ماده سمی، غیر ارگانیک و ترکیبی است (پورتون داون آن را «نوویچوک» تلفظ میکند – یک سم روسی به معنای «تازهوارد» و یکی از کشندهترین مواد روی زمین). البته که کووید-۱۹ بیولوژیکی است، اما استراتژیهای مورد نظر دازکیویچ برای ردیابی، پیگیری و مهار ماده سمی کاملاً مشابه کرونا است. باوجود شباهتها، سرعت و کاراییِ اقدامات اجرایی در مواجهه با آنها بهطور قابل ملاحظهای متفاوت است. فرایند طوری پیش میرود که همزمان با تلاش مقامات ذیصلاح برای برقراری مجدد نظم و کاهش میزان تلفات، با دیدن اتفاقات سریال نالهکنان میگویید: «اگر فقط!»
ما در سالیزبوری چهرهی درمانده و سرگردان دُن استرجس، ۴۴ ساله (مایانا بیورینگ) را دنبال میکنیم. او میکوشد اعتیاد خود را به الکل کنترل کند، درحالیکه کارولاین (استلا گونت)، مادر بسیار صبور هرچند ناامید او، از گریسی (سوفیا الی)، دختر دُن مراقبت میکند. این دُن و شریک زندگی او هستند که سه ماه پس از حادثه اولیه، قربانی ظرف شیشهای نوویچوک میشوند که پس از ترور بیولوژیکی اسکریپال، هفت مایل دورتر از محل حادثه، در اِیمزبری دور انداخته شده است. دراینبین، بیلی نیز در حین بازرسی از خانه اسکریپالها، باوجود داشتن لباس محافظ، دستکش، ماسک و عینک مسموم میشود. شاید باید به او گفته میشد بیشتر حواس خود را جمع کند.
مارک اَدی نقش راس کسیدی، دوست اسکریپالها را بازی میکند که به افسران ضد تروریستی اطلاع میدهد سرگئی نگران بود پوتین قصد جان او را داشته باشد. بااینحال، تمرکز این سریال خاص واقعاً بر جنبه جاسوسی ماجرا نیست؛ در عوض بر تلاشها برای حفاظت از افراد بیگناه و نجات اشخاص آلودهشده متمرکز میشود که با ریخته شدن ماده سمی در یک آبراهه محلی میتوانست تعداد آنها به دهها هزار نفر برسد. سریال در عین حال درباره واکنش مردم عادی به چیزهای خارج از روال است که از آنها خواسته میشود. در حالت آرمانی میشد از سازندگان انتظار داشت هر اپیزود را با این هشدار شروع کنند: «شامل صحنههایی از رشادت و شایستگی واقعی.»
یک داستان واقعاً باورنکردنی
وقتی در سال ۲۰۱۹ اعلام شد اتفاقات سالیزبوری مبنای یک سریال کوتاه میشود، آدام پترسون و دکلن لاون، نویسندگان پروژه بهخوبی از واکنشهای احتمالی آگاه بودند. همان موقع، سو و استیو بیلی پدر و مادر گروهبان کارآگاه نیک بیلی که پسرشان هنوز با عوارض مسمومیت با نوویچوک دست و پنجه نرم میکرد، در نامهای به سالیزبوری جورنال، از اعضای جامعه سالیزبوری که زمانبندی تولید سریال را «نامناسب و بد موقع بهویژه برای قربانیان و خانوادههای آنها” میدانستند، حمایت کردند.
بااینحال، پترسون و لاون تأکید میکنند در روند تولید با افراد واقعی و محوری مرکز سریال مشورت میشد. لورنس بوئن، تهیهکننده اجرایی «مسمومیت سالیزبوری» نیز میگوید: «اگر شخصیتهای کلیدی در زندگی واقعی نمیخواستند درگیر پروژه شوند، احتمالاً تولید سریال را متوقف میکردیم.»
او ادامه میدهد: «ما درمورد بیتوجهی به زمانبندی تولید سریال بحث کردیم. آدام و دکلن یک سال را در سالیزبوری گذراندند و ما هر چند هفته یکبار دور هم جمع میشدیم و با مسئولان بیبیسی و افراد درگیر در پروژه حرف میزدیم.»
بوئن میگوید: «وقتی با تریسی (دازکیویچ) آشنا شدیم و فهمیدیم او چه کار کرد و به فروتنی، توانایی و شجاعت آرام او پی بردیم، به خودمان گفتیم این یک داستان واقعاً باورنکردنی است.»
در پی حادثه، دازکیویچ بیوقفه کار کرد، از مقامات مربوطه خواست قرنطینه را اجرا کنند و با دقت زیاد افرادی را که ممکن بود با سم مرگبار در تماس باشند، ردیابی کرد.
آن ماری داف که در «مسمومیت سالیزبوری» نقش دازکیویچ را بازی میکند، درباره بازی در این نقش میگوید: «من او را در گوگل جستجو کردم. برایم عجیب بود که اطلاعات زیادی از تریسی نبود. بهعنوان یک زن نمیتوانم به این فکر نکنم که چرا بسیاری از مردانی که بهطور رسمی درگیر ماجرا بودند، مورد توجه قرار گرفتند، اما نقش او تا حد زیادی نادیده گرفته شد. واقعاً فکر میکنم متن سریال شخصیت تریسی را بهصورت کامل تشریح میکند. این که او درون این سناریو حضور دارد یک موهبت واقعی است.»
یکی دیگر از اهداف سازندگان «مسمومیت سالیزبوری» نشان دادن چهره انسانی از دُن استرجس بود که در آن زمان مجلات زرد با تحقیر و بهدروغ او را یک معتاد به هروئین، بیخانمان و قربانی انتخابهای بد در زندگی معرفی کردند.
بوئن توضیح میدهد: «ما هم مانند خانواده استرجس میخواستیم حقیقت دُن و رابطه او با چارلی رولی – و رابطه عاشقانه آنها و محبت و خونگرمی او را بهعنوان یک مادر بگوییم. فکر میکنم خانواده دُن هم این سریال را فرصتی برای اصلاح آن نگاه دیدند.»
مایانا بیورینگ بازیگر نقش دُن در ادامه صحبتهای بوئن میگوید: «در شرایطی که خیلی از رسانههای خبری مرگ او را به دلیل انتخابهایش در زندگی اجتنابناپذیر و درنتیجه نهچندان مهم تعبیر کردند، برای ما خیلی مهم بود به مردم یادآوری کنیم دُن یک انسان واقعی بود.»
او تأیید میکند: «دُن تلاش میکرد زندگی خودش را عوض کند. او خانواده، شریک زندگی، فرزندان و دوستانی داشت که عاشقش بودند و آنچه برای او اتفاق افتاد یک زخم بزرگ در زندگی آنها بهجا گذاشت. آنچه برای دُن پیش آمد میتوانست برای هرکدام از ما پیش بیاید.»
سازندگان «مسمومیت سالیزبوری» برای اجتناب از ناراحتی یا آسیب رساندن بیشتر به مردم سالیزبوری، تنها صحنههای پیش از مسمومیت را در این شهر تصویربرداری کردند.
پترسون اذعان میکند: «ما میدانستیم تصویربرداری در سالیزبوری میتواند حساسیتهای زیادی به همراه داشته باشد. آنها تازه تلاش میکردند با آسیب روحی ناشی از آن اتفاق کنار بیایند. تصمیم گرفتیم کار را بدون بازسازی عین بهعین پیامدهای حادثه و نمایش بیشازحد لباسهای ایمنی یا حضور ارتش در خیابانها پیش ببریم؛ بنابراین صحنههای پیش از مسمومیت را در سالیزبوری تصویربرداری کردیم و در سراسر سریال از فیلمها و تصاویر آرشیوی استفاده کردیم.»
افراد واقعی درگیر با ماجرا سریال را دیدند و با این که قابل درک است یک روند دردناک باشد، سول دیب، کارگردان «مسمومیت سالیزبوری» میگوید واکنش آنها تا حد زیادی مثبت بود.
او به یاد میآورد: «ما قبل از پایان مرحله تدوین کار را به آنها نشان دادیم و در بعضی موارد نظراتشان را درباره مواردی که میشد کمی اصلاح شوند، اعمال کردیم. برایشان یک حالت سورئال داشتند و مجبور بودند بیش از یک بار سریال را تماشا کنند تا بهتر آن را بپذیرند. همه بهاتفاق احساس کردند حال و هوای کار واقعی است. نمایش این مجموعه برای همه آنها یک روند بسیار پرتنش و تکاندهنده بود.»
بوئن اعتقاد دارد درنهایت شباهتهای غیر قابل انکار بین بحران سالیزبوری و همهگیری ویروس کرونا، «مسمومیت سالیزبوری» را بهطور ترسناک، آیندهنگر و زمان پخش آن را قابل توجیه کرد. (متن سریال قبل از شیوع بیماری نوشته و تصویربرداری شد.)
در یک صحنه، نظر دازکیویچ درمورد قرنطینه اداره پلیس محلی که او احتمال میدهد آلوده باشد، با مخالفت مقامات وایت هال مواجه میشود. آنها استدلال میکنند او بیشازحد احتیاط به خرج میدهد، استقرار نظامیان از قبل برای دولت هزینه داشته است و بهعلاوه نمیخواهند ساکنان سالیزبوری را بیجهت نگران کنند.
در دوره کرونا بسیاری از دولتها در سراسر جهان ازجمله در خود بریتانیا، به خاطر نشان ندادن واکنش سریع به شیوع کووید-۱۹ که برخی اعتقاد دارند به قیمت جان انسانهای زیادی تمام شد، با انتقادهای مداوم روبرو بودند.
بوئن میگوید: «سریال ما در یک مقطع زمانی حساس به نمایش درآمد. بین آنچه در سالیزبوری رخ داد – تهدید نامرئی، همهگیری و قرنطینه – و اتفاقات دوران کرونا شباهتهای آشکار وجود دارد. ما به این نکته توجه داشتیم، اما داستان سالیزبوری بهنوعی با تخلیه هیجانی همراه بود. این سریال دست آخر درمورد تاب آوردن و شهامت است، درمورد آدمهایی که از یک بحران عبور میکنند و از طرف دیگر آن بیرون میآیند. به همه این دلایل احساس کردیم بهموقع است آن را روایت کنیم.»
لاون میگوید: «وقتی اولین بار سه اپیزود “مسمومیت سالیزبوری” را تنهایی تماشا کردم، مثل این بود که به پایان یک سفر طولانی رسیدهام. برای اولین بار احساس کردم داستان را بهعنوان یک تماشاگر و نه یک نویسنده تجربه میکنم. بعضی وقتها تماشای آن برای من سخت و چالشبرانگیز بود. این یک آسیب روحی واقعی است که برای آدمهای واقعی اتفاق افتاد و زمان زیادی هم از آن نمیگذرد؛ پس چرا الان باید آن را نشان داد؟ اعتقاد دارم این درنهایت داستان افرادی است که پا پیش میگذارند و با یک دشمن نامرئی هولناک روبرو میشوند؛ داستان استقامت و برگشتپذیری در مواجهه با تراژدی است و نقشی که دوستی، خانواده و جامعه در عبور از آن باید ایفا کنند؛ داستانی درباره این که زمان چگونه همهچیز را شفا میدهد، حتی وقتی انتظارش را ندارید؛ و داستان قهرمانان عادی است – افرادی که بیسر و صدا دنیا را تغییر میدهند.»
منبع: گاردین، هارپرز بازار