مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
سال ۱۹۵۳ در اتحاد جماهیر شوروی است و جوزف استالین حکومت میکند. درحالیکه کابینهی همپیالههای او با گوجهفرنگی ادای پرتاب نارنجک را درمیآورند و تروتسکی را که مدتهاست مرده مسخره میکنند، بهاصطلاح دشمنان مردم در سراسر کشور بازداشت میشوند تا زندانی، شکنجه و اعدام شوند.
این یک روال شبانه است که حول پارانویا، خطر و گرفتن امتیاز میچرخد و وقتی دیکتاتور سکته میکند و کف زمین دفتر کارش میافتد، همه چیز زیر و رو میشود. در یک لحظه، با ظهور خلأ قدرت، تمام قوانین رژیم او بیاعتبار میشود. در یک بازگویی سریع و فشرده از وقایع واقعی، پس از مرگ استالین، دستیاران او – لاورنتی بریا، گئورگی مالنکوف، نیکیتا خروشچف و ویاچسلاو مولوتوف – در حال برنامهریزی برای تشییع جنازه رهبر سابق خود درگیر یک مبارزه مضحک برای رسیدن به قدرت میشوند.
برای مورخان، این آغاز یک انتقال قدرت در بحبوحه آشفتگی است که ردی از خون و خیانت بهجا میگذارد. برای آرماندو یانوچی کارگردان، نویسنده و طنزپرداز اسکاتلندی/ایتالیایی این یک شاهبیت آماده است، اما همچنین تنها بخش اول ماجراست. او میگوید: «این یک کمدی و تراژدی به اضافه زمان است.»
مغر متفکر پشت سریالهای «ویپ» («معاون رئیسجمهور ») و «در چرخه» تولید شبکه اچبیاو که یک طنز لذتبخش از روابط جهان اول در سالهای بوش و بلر است، با فیلم «مرگ استالین» (The Death of Stalin) که اولین بار سپتامبر ۲۰۱۷ در جشنواره فیلم تورنتو نمایش داده شد، از سیاست دنیای معاصر فاصله میگیرد. فیلم او نگاه تمسخرآمیز خاص یانوچی به سیاستهای بیرحمانه را وارد یک قلمروی واقعی میکند و ناچیزی ناشی از دعوای قدرت را به سخره میگیرد، درحالیکه هرگز از پرداختن به ماهیت اسفانگیز وضعیت ابایی ندارد.
یانوچی میگوید: «ما میخواهیم خندهدار باشد، اما باید به آنچه در اتحاد جماهیر شوروی بر سر مردم آمد احترام بگذاریم… ما در نحوه نشان دادن آن سنجیده عمل میکنیم، اما آن را پنهان نمیکنیم. من به این واقعیت آگاه بودم که یک کمدی عالی میسازیم و در عین حال موضوع واقعاً تلخ است. تنها راهی که شانس داشتم آن را بتوانم با هم کار کنم این بود که هر دو را بر مبنای یک منبع یکسان قرار دهم که حقیقت بود.»
البته، حقیقت بهاندازهای که میتوان آن را از طریق تعدادی بازیگر انگلیسیزبان در لباسهای مربوط به آن دوران که دیالوگها را با لهجههای بومی خود و با ناسزاهای جالب امروزی میگویند، بیان کرد. اگرچه فیلم با زیرکی جزئیات دقیق و ترتیب زمانی اتفاقات تاریخی را روایت میکند، اما حال و هوای ترسناکی که خلق میکند ویژگی تعیینکننده آن است.
زندگی با ترس و اتفاقاتی که ریشه در واقعیت دارند
بسیاری از جزییات بیمارگونه و ابزورد که به آنها اشاره میشود ریشه در واقعیت دارند و از داستانهای کشفشده در روسیه در جریان تحقیقات تیم خلاق فیلم بازآفرینی شدهاند. سازندگان فیلم با کسانی که در آن زمان در اتحاد جماهیر شوروی بزرگ شدند صحبت کردند و از آنها خواستند زندگی با ترس روزانه خود از حکومت را به یاد بیاورند. یانوچی میگوید: «این که چگونه شبها را با این فکر به صبح میرساندند که ممکن است هر لحظه در خانهشان را بزنند؟ و آنها میگفتند: “اوه، هر شب با چند لباس به رختخواب میرفتیم تا اگر در نیمهشب به سراغمان آمدند لباس کافی به تن داشته باشیم.” ما این چیزها را در فیلم آوردهایم.»
آنچه بر حس تنش میافزاید، مجموعهای از بازیگران بااستعداد است که یانوچی برای فارس یا نمایش مضحک خود جمعآوری کرد. هر بازیگر در یک حالت منحصربهفرد از نقشآفرینی عمل میکند. استیو بوشمی در نقش خروشچفِ ریقو و در عین حال بیرحم، برخی از نقشهای گانگستری اول خود را به یاد میآورد، درحالیکه سایمون راسل بیل که بازیگر تئاتر است در نقش بریا اجازه میدهد حالت بدنش حرف اول را بزند.
یانوچی به دنبال تنوع در گروه بازیگران خود بود تا حس رقابت ناهماهنگ را در فیلم تقویت کند. او میگوید: «آنها باید با هم راحت بودند و همدیگر را میشناختند، اما تنها وجه اشتراک آنها این بود که زنده مانده بودند و برای استالین کار میکردند. من ایده قرار گرفتن انواع مختلف صداها و سبکها در کنار هم را دوست داشتم.»
یک بدبیاری حضور جفری تمبر در میان بازیگران بود که یک سال قبل از اکران «مرگ استالین» از سوی تریس لیزت، همبازی خود در سریال «Transparent» و ون بارنز، دستیار شخصی خود به آزار و اذیت جنسی متهم شد. اگرچه «مرگ استالین» قبل از اینکه لیزت و بارنز در مورد تجربیات خود صحبت کنند، اکران شد، اما دیدن نقشآفرینی باورپذیر تمبر در نقش مالنکوف، یک هیولا که عمداً خود را به نادانی میزند، بسیار آزاردهنده است.
یانوچی درباره این موضوع میگوید: «من کاملاً نمیدانم حقیقت چیست، اما من فکر میکنم وقتی مردم فیلم را تماشا میکنند، میتوانند این دو مسئله را از هم تفکیک کنند.»
ایدهای که به دوران برلوسکونی برمیگردد
نمایش ظلم و ستم – چه بهصورت روایی و چه فرامتنی – و یک نگرش همزمان طنز و غمناک، «مرگ استالین» را بهعنوان محصول زمان خود توصیف میکند، حتی اگر حدود دو سال پیش از اکران فیلمبرداری شده باشد. یانوچی با ابراز سردرگمی نسبت به چشمانداز سیاسی کنونی، بهویژه درمورد دولتهای اقلیت که عملکرد آنها بهگونهای است که گویی اکثریت هستند، با لحنی تمرین شده و در عین حال کاملاً جدی میگوید: «عجیب است و فکر میکنم همه فکر میکنند عجیب است. فکر میکنم حتی سیاستمداران هم فکر میکنند عجیب است، اما حتی نمیتوانند به کار دیگری فکر کنند.»
هرچند «مرگ استالین» در ماههای اول دوره ریاست جمهوری دونالد ترامپ روی پرده رفت، اما ایده ساخت فیلم به مدتها قبل از او بازمیگشت. یانوچیِ ایتالیاییتبار همیشه اخبار این کشور را در دوران رهبری سیلویو برلوسکونی، نخستوزیر راست افراطی زیر نظر داشت و از همان زمان میخواست فیلمی درباره اقتدارگرایی بسازد. یانوچی میگوید: «اینها رهبرانی هستند که ادعا میکنند طرفدار دموکراسی هستند و از طریق دموکراسی به قدرت میرسند، اما از قدرت خود برای تعطیل کردن دموکراسی استفاده میکنند.»
او ادامه میدهد: «من حتی قبل از ترامپ چیزی نگرانکننده در سیاست دیدم که در حال افزایش است و میخواستم فیلمی بسازم که به مردم یادآوری کند فقط به این دلیل که حالا دموکراسی دارید معنایش این نیست که نمیتوانید آن را از دست بدهید.»
یانوچی پس از کمی مکث به فیلم و دوران استالین برمیگردد که خیلیها را از حرکت بازداشت و میگوید: «به این دلیل بود که آنها برای ۲۰ سال، خود را مجبور کردند فقط چیزهایی را که باید باور کنند، باور کنند. ظرفیت داشتن باورهای شخصی از بین رفت.»
درحالیکه فیلمنامه یانوچی مملو از تیکهپراکنیهای تند و تیز است، او به بازیگران اجازه داد در نقطه اوج فیلم که در آن بریایِ سادیستی بعد از یک محاکمه پوشالی توسط بقیه رهبران شوروی اعدام میشود، هر کاری میخواهند بکنند. این سکانس در داخل یک خانه کشاورزی و در شرایطی روی میدهد که دوربین بهسختی بین اعضای کابینه میچرخد. بریایِ ازخودراضی و حسابگر، درحالیکه خروشچف اتهامات او را میخواند، ازجمله «۳۴۷ فقره تجاوز جنسی»، دست و پا میزند و درنهایت التماس میکند که او را نکشند. همه اینها ممکن است آنقدرها هم که به نظر میرسد، جعلی نباشد.
یانوچی میگوید: «معمولاً ما زیاد تمرین میکنیم، اما برای آن صحنه به بازیگران گفتم، “دو دقیقه وقت دارید. فقط کار را انجام دهید.” برای من اهمیتی نداشت که برخی دیالوگها را جا میانداختند یا بعضی را بداهه میگفتند، یا این که شما نمیتوانید برخی را بشنوید، چون آنها سر همدیگر فریاد میزنند. این در تضاد با صحنه افتتاحیه فیلم است که در آن ما یک کنسرت قشنگ را میبینیم و حالا با این صحنه آشفته در انبار به پایان میرسد که همه این آدمها مثل حیوانات رفتار میکنند.»
«مرگ استالین» سقوط بریا از قدرت را به لطف نقشههای خروشچف دنبال میکند، کسی که در ابتدا به نظر میرسد آدم زرنگی نیست، اما مشخص میشود از خطرناکترین زیردستان استالین است. یانوچی اشاره میکند این راهی برای سیاستمدارانی است که همیشه به سمت صاحبان قدرت گرایش دارند و وقتی خرشان از پل میگذرد آنها را رها میکنند.
او میگوید: «ما میدانیم بریا کسی است که سرنوشت آنها در دستان اوست، اما لحظهای که قدرت او را رها میکند، همه با بیشترین سرعت ممکن از او فاصله میگیرند تا متهم نشوند دستشان با او در یک کاسه بوده است. وقتی ترامپ نامزد ریاست جمهوری بود، کسانی بودند که میگفتند او نفرتانگیز است و هیچ راهی نیست که او بتواند یک رهبر باشد، اما وقتی او به قدرت رسید همان آدمها از او میخواستند از طرف آنها کمپین بگذارد، چون او قدرت داشت. قدرت بهراحتی دیدگاهها را تغییر میدهد. از دوران روم باستان همین بوده است.»
منبع: دیلی کالیفورنین (جکسون کیم مورفی)، د رپ (جرمی فاستر)