مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
سریال «معاون رئیسجمهور» در هفت فصل تصویری ناخوشایند و در عین حال درست از کلهگندههای واشنگتن ترسیم کرد. آن مجموعه تلویزیونی طنز استدلال میکرد که پایتخت آمریکا نه پر از کارمندان دولتی متعهد و نه فعالان سیاسی زبردست، بلکه مملو از آدمهای چاپلوس و بیعرضه است که خودبزرگبینی آنها خیلی بیشتر از تواناییهای واقعیشان است.
سریال کوتاه «لولهکشهای کاخ سفید» (White House Plumbers) که پخش آن از اول ماه مه در اچبیاو مکس شروع شد، این بحث را از شخصیتهای خیالی به تاریخ واقعی گسترش میدهد. «لولهکشهای کاخ سفید» ساخته پیتر هایک و الکس گرگوری، نویسندگان «معاون رئیسجمهور» و به کارگردانی دیوید مندل از سریال «ساینفلد» که پس از خروج آرماندو یانوچی از پروژه «معاون رئیسجمهور» هدایت پروژه را به عهده گرفت، دوستی برادرانه و در عین حال ضایع دو مرد را به تصویر میکشد که تلاش کردند به هتل واترگیت در واشینگتن، دی. سی نفوذ کنند و شکست خوردند. نتیجه کار همآمیزی زوری فیلم کمدی «برادران ناتنی» و پادکست «آهسته سوختن: واترگیت» است.
«آهسته سوختن: واترگیت» که طرح کلی مجموعهای از اتفاقات، از تلاش برای شنودگذاری در کمیته ملی حزب دموکرات در سال ۱۹۷۲ تا استعفای ریچارد نیکسون، رئیسجمهور ایالات متحده در ۱۹۷۴ را ترسیم میکند، سال گذشته مبنای یک سریال شد. طنز سیاسی «لولهکشهای کاخ سفید» مانند «شعلهور» با بازی جولیا رابرتز و شان پن، گریزی به یک اتفاق تاریخی میزند.
مانند «معاون رئیسجمهور»، رئیسجمهور مورد بحث در «لولهکشهای کاخ سفید» هیچوقت جایی خارج از چند فیلم خبری روی صفحه نمایش داده نمیشود. تمهید سازندگان سریال فقط به این حس دامن میزند که سوژه واقعی و نادیده «لولهکشهای کاخ سفید» بیش از آن که نیکسون باشد، دونالد ترامپ است، یک خلف معنوی که تشکیلاتش انبوهی از پروژهها را پی گرفت که پیامدهای آن حالا بیش از هر زمان دیگری مرتبط به نظر میرسد. شما میتوانید گذشتهنگاری را در حرفهای یکی از توطئهگران واترگیت حس کنید، زمانی که با اشاره به رسوایی عمومی خود میگوید: «هرچند کار من باعث شد ایمان آمریکاییها به حکومت سست شود، در عوض آینده نشان میدهد به سود حزب جمهوریخواه بود.»
«لولهکشهای کاخ سفید» در حد یک سخنرانی، گوشخراش است، اما در قالب بررسی دو شخصیت ای. هاوارد هانت (وودی هارلسون) و جی. گوردون لیدی (جاستین ثرو)، همرزمانی که نام آنها بهاندازه راستگراییشان به هم شباهت دارد، بهتر عمل میکند. سریال با صحنهای شبیه یک تبلیغ فریبکارانه شروع میشود: ما باور میکنیم در حال تماشای یک ورود غیر قانونی سرنوشتساز هستیم، اما خیلی زود معلوم میشود مغز متفکران نفوذ به واترگیت، ابزار اشتباه با خود آوردهاند. بعد یک میاننویس به ما اطلاع میدهد این درواقع دومین تلاش از چهار تلاش گروه بود. نقل قول معروفی هست که تاریخ دو بار تکرار میشود: بار اول بهصورت تراژدی و بار دوم بهصورت کمدی. در «لولهکشهای کاخ سفید»، همهچیز با کمدی شروع میشود.
در بین دو نقشآفرینی اصلی سریال، ثرو، شخصیت لیدی را کلیتر، ابلهتر و کارتونیتر ترسیم میکند و به شکلی مبالغهآمیز ویژگیهای شخصیتی غیر عادی و افراطی او را تا مرز یک کاریکاتور پیش میبرد. در هر یک از پنج اپیزود سریال تأکید میشود حقایق با هدف تأثیر دراماتیک تغییر کرده است، اما بعدازاین که لیدی در یک مهمانی شام در خانهاش، یکی از سخنرانیهای هیتلر را پخش میکند، این رویکرد چندان ضروری به نظر نمیرسد. (لیدی واقعی اذعان کرد از چند سخنرانی ضبطشده که پرستار آلمانیاش در کودکی برای او پخش میکرد، لذت میبرد – نکتهای جزئی که «لولهکشهای کاخ سفید» آن را طوری ملاک قرار میدهد که از نگاه هانت شیفتگی نسبت به هیتلر تعبیر میشود.
نگرش کاریکاتوری به شخصیت لیدی باعث میشود بار دراماتیک سریال روی دوش هانت بیفتد. با شکل بازی هارلسون، اینطور به نظر میرسد که هانت در همه جبههها بیتوان است: این مأمور سابق سیا در محل کار فعلی خود پشت میزنشین است، درحالیکه خودش را نویسنده میداند و قصههای جاسوسی الکی مینویسد؛ در خانه از همسر شایستهترش، دوروثی (لینا هیدی از سریال «بازی تاج و تخت» که بار دیگر نقش یک شخصیت قوی را بازی میکند) حساب میبرد و بچههایی دارد که فرهنگ هنجارشکن را ترجیح میدهند.
وقتی هانت در «واحد تحقیقات ویژه کاخ سفید» – با نام مستعار «لولهکشها» – با لیدی، یکی از وکلای کاخ سفید و مأمور سابق افبیآی آشنا میشود، هم هدف و همرزم خود را پیدا میکند. مأموریت آنها شناسایی منابع افشای اسناد فوق محرمانه پنتاگون است که در ۱۹۷۱ منتشر شد.
زمانی که این دو با تغییر قیافه – کلاهگیسهای افتضاح – به لس آنجلس سفر میکنند تا پرونده پزشکی دنیل الزبرگ، افشاگر اسناد را از مطب روانپزشک او بدزدند، از خودشان عکس میگیرند تا مثل یک زوج شاد به نظر برسند که در تعطیلات به سر میبرند.
در ادامه هانت و لیدی با همکاری سه نفر دیگر و با موافقت کامل نیکسون و دولت او، ورود غیر قانونی به هتل واترگیت، قرار دادن شنود و سرقت اسناد را سازماندهی کردند که افشای آن درنهایت به استعفای سی و هفتمین رئیسجمهور ایالات متحده منجر شد تا یکی از تکاندهندهترین اتفاقات تاریخ این کشور رقم بخورد.
طنز سیاه واترگیت این است که مشخص شد چقدر غیر ضروری و خودویرانگر بود. نیکسون برای این که در انتخابات ریاست جمهوری ۱۹۷۲، رقیب دموکرات خود، جورج مکگاورن را با اختلاف زیاد شکست دهد، به کمک زیادی نیاز نداشت، اما تشکیلات او متأثر از شک و سوءظن بیدلیل خود، یک پیروزی قاطع را به یک رسوایی ملی تبدیل کرد.
امروز نیز یک محرک مشابه برای توجیه اقدامات فرا قانونی با توجیه مقابله با تهدیداتی که از تخیل ریشه میگیرند، در جریان است. (فقط «ضدیت با فاشیسم» جایگزین «تسلط کمونیستی» شده است.) اما چون واترگیت شکست خورد، بهتر است به آن بخندیم و این نکته «لولهکشهای کاخ سفید» را به ترکیبی عجیب از هشدارهای غمانگیز و تأکید بر مضرات خودبزرگبینی تبدیل کرده است. دیدن ویژگیهای فردی ضد قهرمانان و تمایلات آموزشی سریال سرگرمکننده است – «کدام احمقهایی به کمیته ملی حزب دموکرات نفوذ میکنند؟». حماقت هانت و لیدی زمانی بهاندازه کافی آشکار میشود که آنها در نقش مأموران ویژه درمورد روشهای کاری با هم بحث میکنند.
مانند خیلی از سریالهای کوتاه، راحت میتوان «لولهکشهای کاخ سفید» را بهعنوان یک فیلم سینمایی مختصرتر با لحن مستحکمتر تصور کرد. نمونه سینمایی نزدیک به «معاون رئیسجمهور»، فیلم «مرگ استالین» به کارگردانی یانوچی است که آن نیز درباره حلقه در حال فروپاشی نزدیکان یک خودکامه است. تمرکز «مرگ استالین» بر کینهتوزی با نگاهی طنزآمیز بود. در عوض، «لولهکشهای کاخ سفید» در پنج ساعت از کمدی اشتباهات به یک درام خانوادگی و بعد به طرز عجیبی، تئوری توطئه درباره قتل جان اف کندی تغییر مسیر میدهد. (پسر هانت معتقد بود او در ترور رئیسجمهور نقش داشت و این نظریه را به مرگ مادرش در یک سانحه هوایی در دسامبر ۱۹۷۲ گره میزند. سریال به شکلی مبهم به این ایده میپردازد.)
«لولهکشهای کاخ سفید» تا حدی یک بازسازی نهچندان جدی از اتفاقی تاریخی است که منابع بیشماری از آن در دسترس است، اما بهطور کلی نمیتواند یک نمونه قانعکننده درمورد ماجرای واترگیت باشد، هرچند از بازی در حاشیه آن لذت میبرد. درنهایت سریال ماهیت واقعی هانت و لیدی را فاش میکند: دو ابله نگونبخت که در آزمون تاریخ رد شدند.
حماقتی که یک رئیسجمهور را به زیر کشید
اما چرا جاستین ثرو و وودی هارلسون فکر میکنند این داستان خاص و این آدمهای خاص، بخصوص حالا مستعد یک کار کمدی هستند؟
ثرو در پاسخ میگوید: «خب، داستان خندهداری است. حقایق واقعی این قضیه خندهدار است. یکی از موارد عجیبی است که شما را به فکر میاندازد. ما داستان واترگیت را از زاویه دید دو روزنامهنگار سرسخت جویای پول دیدهایم، اما هیچوقت جنایت واقعی را ندیدهایم؛ بنابراین فکر میکنم این بهخودیخود گویا است و حقایق اطراف آن مشخصاً بهقدری ابلهانه است که داستان را مستعد یک کار کمدی میکند.»
هارلسون با تائید صحبتهای ثرو میگوید: «بله، همهچیزهای احمقانهای که یک رئیسجمهور را به زیر کشید و شما از خودتان میپرسید: “واقعاً ممکن است؟” بله ممکن است. این دقیقاً همان اتفاقی است که افتاد.»
ثرو ادامه میدهد: «بله همین اتفاق افتاد. خود این واقعیت که آنها فقط برای باز کردن در ورودی چهار بار تلاش کردند خندهدار است. شاید آن نقشه باید بار دوم یا حتی بار سوم لغو میشد و یا شاید همان اولین بار، چون خیانت به اعتماد ملی بود. ضمن این که نیکسون اصلاً نیازی به این کار نداشت. او در انتخابات با اختلاف پیروز شد. نیکسون و دار و دستهاش میتوانستند خیلی راحت در خانه بنشینند و جوجه درست کنند!»
ثرو درباره نوع تحقیق روی شخصیت جی. گوردون لیدی و این که آیا نکتهای بود که او را در مورد این آدم شگفتزده کند، یا تحت تأثیر قرار دهد و یا بترساند، میگوید: «در این مورد، “تحت تأثیر” واژه اشتباهی است. من بیشتر مجذوب این مسئله شدم که لیدی چقدر باانگیزه و جاهطلب بود و چقدر به اصول اخلاقی خود باور داشت. حیرتآور است. او واقعاً به اصولی که برای خود تعریف کرده بود اعتقاد داشت.»
او ادامه میدهد: «یکی از نکاتی که من را متعجب کرد این بود که لیدی به ۲۰ یا ۲۵ سال زندان محکوم شد و قرار بود تمام مدت حبس خود را بگذراند. تنها دلیلی که او از زندان آزاد شد این بود که جیمی کارتر او را عفو کرد یا در مجازاتش تخفیف داد و اساساً او را آزاد کرد، اما لیدی قرار بود کل دوران زندان خود را بگذراند و این در میان خیلی چیزهای دیگر برای من تکاندهنده بود.»
هارلسون در پاسخ به همین سؤال درباره ای. هاوارد هانت میگوید: «چیزی که من را درمورد هانت تحت تأثیر قرار داد، این بود که او واقعاً سزاوار سرزنش است. او ازنظر تاریخی نمونه خوبی است. خط سیر او شباهت زیادی به خط سیر آمریکا دارد – خیلی از رویدادهای مهم، چه خلیج خوکها، قتل چه گوارا، ترور کندی. نام این آدم با اتفاقات وحشتناک زیادی در تاریخ آمریکا گره خورده است؛ بنابراین بله، من از او بهعنوان یک انسان خوشم نمیآید، اما از جهاتی با پویایی خانوادگی او ارتباط برقرار کردم. درمورد من به این آشفتگی نیست، اما مطمئناً هانت زمان زیادی را دور از خانه گذراند که عواقبی دارد.»
وقتی یک بازیگر شخصیتی را که نقشش را بازی میکند، دوست ندارد، چطور به او نزدیک میشود، بخصوص که از خیلی جهات رفتار او را مذموم میداند؟
هارلسون میگوید: «خب، همانطور که جاستین میگوید این مسئله و نگاه شخصی شما اصلاً مهم نیست. بهعنوان یک بازیگر باید نگرش خود به یک شخصیت را به حالت تعلیق درآورید. درواقع، باید شخصیتی را که نقش او را بازی میکنید دوست داشته باشید. من موقع بازی در نقش هانت باید به خودم میگفتم، “بله، من او را دوست دارم.” در عین حال فکر میکنم هانت در درون کمی خودش را سرزنش میکرد، البته نه درمورد همه چیزهای مهم و نه درمورد کارهایی که برای کشورش کرد.»
ثرو با تائید این نظر میگوید: «یک بازیگر باید قضاوت شخصیت خود را پشت در بگذارد تا بتواند از بازی در نقش او لذت ببرد. مشخص است که من به لحاظ ایدئولوژیکی اختلاف نظر زیادی با لیدی دارم، اما در عین حال، چیزهایی بود که باید قدرشان را میدانستم – ویژگیهای خاصی که او داشت، مثلاً استقامت.»
ثرو، لیدی و هانت را «ترکیبی از تعصب، وطنپرستی و ملیگرایی» و درمورد لیدی «کمی فاشیسم» میداند و میگوید: «آنها و بخصوص لیدی، اولین کسانی بودند که بدنامی را پذیرفتند… لیدی تعریف بیشرمی بود. من فکر نمیکنم او هیچوقت باور داشت کار اشتباهی کرد. او خود را در خدمت کشورش میدانست که فکر وحشتناکی است. نکته عجیبی است که کسی نتواند شرمنده شود و درواقع خلاف جهت حرکت کند. فکر میکنم در آن زمان این نگرش منحصربهفردی بود.»
ازنظر هارلسون، مضحک است که نیکسون به خاطر ماجرای واترگیت که به تعبیر او یک اقدام به نسبت بیخطر بود سرنگون شد و نه دیگر فعالیتهای خطرناکش. او میگوید: «در همان زمان با حمایت ایالات متحده، دنیا در ویتنام و در لائوس و کامبوج شاهد نسلکشی بود. نیکسون در ویتنام بمباران منطقهای را شروع کرد، گیاهکش سمی را به کار برد و باعث همه آن اتفاقات واقعاً و عمیقاً مذموم شد. این موارد در پرونده نیکسون حتی در حد یک نکته منفی ذکر نشده است. ۲.۹ میلیون نفر در ویتنام جان خود را از دست دادند که بیشترشان غیر نظامی بودند. کسی به این نکات اشاره نمیکند، اما شنود در ستاد دموکراتها او را پایین کشید.»
منبع: ورایتی، اینترتینمنت ویکلی
تماشای سریال «لولهکشهای کاخ سفید» در نماوا