مجله نماوا، ساسان گلفر
در انتقام لذتی هست که در عفو نیست!
اینطور نمیگویند؟ حرف شما درست است؛ آنچه معمولاً از زبان مردم میشنویم، عکس چنین مفهومی است. با این حال وقتی فیلمهایی در ژانر اکشن یا وسترن یا تاریخی را میبینیم که در زیرژانری با عنوان «انتقامی» طبقهبندی میشوند، شاید به نظرمان برسد فیلمسازان خلاف مفهوم رایج در فرهنگ عامه را در نظر دارند و از «لذت انتقام» میگویند. البته این تصور هم درست نیست.
مفهومی که در فیلمهایی مانند «آرزوی مرگ»، «لایمی»، «مکس دیوانه»، «بیل را بکش»، «روزی روزگاری در غرب»، «عروس سیاهپوش»، «نیش»، «گلادیاتور»… میبینیم، لذت بردن قهرمان یا ضدقهرمان داستان از انتقام نیست. اگر به دقت به رفتار پروتاگونیست داستان و بازیهای شاخص بازیگرانی مانند چارلز برانسون، راسل کرو، رابرت ردفورد یا ژان مورو نگاه کنیم، میبینیم این شخصیتها عذابی دائمی را بر دوش میکشند که علاوه بر خاطرات رنجآور، مربوط به کاری است که «بهناچار» باید انجام بدهند. در واقع، اغلب در پایان پردۀ دوم داستان آنها را میبینیم که از انتقام گرفتن پشیمان شدهاند و میخواهند خود را از این وظیفۀ دشوار و جانکاه رها کنند، اما سیر امور یا سرنوشت یا در واقع جبری که بدکاران به آنها تحمیل میکنند، چارهای برایشان باقی نمیگذارد. در اینجا لذت بردن شخص از انتقام نیست که او را به پیش میراند؛ نیرویی جبری در بیرون از وجود او و انگیزهای است که ریشه در ساختار جوامع پیشامدرن دارد و وابسته است به نیروی برقرار کنندۀ نظم اجتماعی پیش از دوران مدرن. این نیرو در دوران «پیش از حاکمیت قانون» نظم اجتماعی را برقرار میکرد و از آنجایی که تفکر تبهکاران هرگز از آن دوره جلوتر نیامده و چنین شخصیتهای ناپخته و نادانی در قالبی کهنه و به دوران قانون نرسیده فکر میکنند و رفتار میکنند، شخصیت مثبت و اغلب خیرخواه داستان نیز ناچار است در همان چارچوب عمل کند. با نگاهی به فیلم «خشم مردانه» (یا «خشم یک انسان» معادل Wrath of Man) بهتر به این موضوع پی میبریم.
داستان «خشم مردانه»، تازهترین فیلمی که گای ریچی، سازندۀ «قاپزنی»، «قفل، انبار و دو بشکه باروت» و «شرلوک هلمز» به روی پرده فرستاده (در چند کشور اروپایی در اردیبهشت 1400 روی پرده رفته و در انگلستان و ایالات متحده قرار است در فصل تابستان اکران شود) حول یک شخصیت مرموز بزنبهادر و چند کامیون حمل پول میگذرد. پاتریک هیل (جیسون استاتهام) مردی است که همه او را با نام «اچ» میشناسند و در بخش اول فیلم با عنوان فرعی «شبح تاریک» برای استخدام در یک شرکت پیمانکار امنیتی حمل پول امتحان میدهد و به سختی در آزمون استقامت بدنی و تیراندازی قبول میشود؛ اما خیلی زود مشخص میشود که توانایی او بسیار بیشتر از آن است که اول به نظر میآمد. حالا بسیاری به او به چشم یک قهرمان نگاه میکنند (یک نفر به او میگوید که شنیده حرف «اچ» -لقب او- اول کلمۀ «هیرو» به معنی قهرمان است) و عدهای هم به او مشکوک و بدگمانند. این شبح تاریک سرگردان نشان میدهد که چندان ترسی از مرگ ندارد و احتمالاً انگیزهای فراتر از پول او را به چنین اقدامات شجاعانهای وامیدارد؛ گرچه خودش سعی میکند رفتارش را به غریزۀ بقا نسبت بدهد: «اگه نکشی کشته میشی. این اصل ذهن رو متمرکز میکنه.» در طول سه بخش بعدی فیلم با عنوانهای فرعی «زمین سوخته»، «جانور بد» و «کبد، کلیه، طحال و قلب» که هرکدام در زمانی چند ماه پیش یا پس اتفاق میافتد و ماجرای سکانس افتتاحیۀ فیلم را از زاویۀ دیدی تازه بازگو میکند، به تدریج قطعات مختلف یک پازل کنار هم گذاشته میشود تا دریابیم انتقامی در جریان است و قهرمان داستان مصمم اما در نهایت اکراه به دنبال سرنخ است که «باید بفهمم کی ماشه رو کشید. میخوام صورت یه نفر رو ببینم.» و البته به این نکته اساسی پی میبرد که «ما شکارچی نیستیم، ما شکاریم.»
گای ریچی همراه با ایوان اتکینسن و مارن دیویس فیلمنامهای با زمان نمایش نزدیک به دو ساعت بر اساس اکشن دلهرهآور نیکلاس بوخریف «کامیون حمل پول» محصول ۲۰۰۴ فرانسه نوشته و هنگام کارگردانی اثر از سبک تصویری شناخته شدۀ آثارش –شعبدهبازیهای تصویری با حرکات غیرمتعارف دوربین و فریمهای چندین برابر معمول در ثانیه- عدول کرده است تا در فضای آشنای اغلب فیلمهایش -دنیای تبهکاران و رفاقتها و خیانتها- این بار رویکردی نسبتاً سرراست در پیش بگیرد و بیشتر عنصر گذشت زمان و ترتیب رویدادها و زاویۀ دید را به بازی بگیرد تا به مضامین همیشه درهمآمیختۀ دوستی و دشمنی و طمع و پستفطرتی و بلندنظری و بخشش و انتقام بپردازد. اکثر بازیگران «خشم مردانه» فراتر از نقشهای قبلی خود نمیروند. جیسون استاتهام در همان پرسونا و قامت معمول خود ظاهر شده است. چهرههایی اسمورسمدار همچون اندی گارسیا و ادی مارسان مجالی برای خودنمایی پیدا نکردهاند و فقط جاش هارتنت توانسته اندکی چاشنی بزدلی به نقشهای قبلی خود اضافه کند و اسکات ایستوود نیز در نقش منفی پذیرفتنی ظاهر شده و جا افتاده است.
نکتهای که در این اکشن دلهرهآور مانند هر داستان «انتقامجویانه» دیگر گفته نمیشود و فقط با دقت در زیرمتن و معنای نهفته در پشت کنش و منش پروتاگونیست و آنتاگونیست میتوان به آن پی برد، این است که قهرمان یا در واقع «ضد قهرمان» تعریف شده در ژانر نوآر و نئونوآر چارهای جز انتقام گرفتن ندارد. او با نیروهایی برآمده از دوران پیش از مدرن شدن جوامع و پیش از حاکمیت قانون سر و کار دارد. بازدارندگی در جوامع پیشاصنعتی، چه در دوران کشاورزی و چه در دوران شکارگری و خوراکجویی مبتنی بر «مقابله به مثل» و ایجاد ترس از رفتارهای انتقامجویانه بوده است، چون در غیر اینصورت شخص و قوم و قبیلۀ مهاجم و متجاوز حد و مرزی برای رفتارهای پرخاشگرانۀ خود نمیشناخت. ضدقهرمان میداند که با نیروی خشن باستانی سر و کار دارد و در مواجهه با این نیرو، چارهای جز «مقابله به مثل بازدارنده» ندارد. او در انتقام لذتی نمیبیند و انتقام اگرچه سبب پاکسازی جامعه و جلوگیری از گسترش و افزایش خشونت در عرصۀ عمومی خواهد شد، برای چنین شخصیتی جز رنج مضاعف و پریشانی بیشتر حاصلی ندارد.