مجله نماوا، ایلیا محمدینیا
در روزگاری که فیلمسازی در غالب اوقات یعنی کاهش هزینههای تولید در مرحله نوشتن فیلمنامه و در ادامه در مرحله ساخت فیلم به منظور کسب سود مالی بیشتر برای تهیهکنندگان سینما با نوشتن فیلمنامههای کمهزینه و در عین حال پرداختن به مضامینی تکراری و کلیشهای و امتحان پس داده در اکران عمومی تبدیل به امری متداول شده است، تولید و کارگردانی فیلم «قسم» با مضمونی تازه در فیلمنامه و سخت در مرحله ساخت و کارگردانی نشان از جسارتی دارد که در محسن تنابنده میتوان در مقام کارگردان فیلم سراغ گرفت.
«قسم» فیلمی جادهای است که اکثر اتفاقات آن در یک اتوبوس در حال حرکت به تصویر کشیده شده است با آدمهایی معمولی که قرار است در مشهد در دادگاهی حاضر شوند تا قسامه را برای محکویت یک نفر به انجام برسانند.
فیلم داستانی یک خطی دارد آن هم در لوکیشنی محدود که همین امر سختی همراه کردن تماشاگر با داستان فیلم را نشان میدهد. تنابنده اما، در کنار داستان اصلی چند داستانک باربط و بیربط همچون رابطه عاشقانه رعنا و مرتضی و مخفی شدن مرتضی در ماشین، قهر دو برادر (داییهای راضیه)، درخواست دیه خواهر راضیه و مشکلات مالی همسرش، تهدید به طلاق خسرو همسر راضیه و… را میآورد تا هم بر جذابیت داستانش بیفزاید و هم ریتم مناسبی را در سراسر فیلم شکل دهد که به نظر میرسد در این امر موفق هم شده است.
محسن تنابنده در فیلم «قسم» تلاش میکند در فضایی محدود به گستره یک اتوبوس قصهای پرکشش را که در برگیرنده مفاهیمی مهمی چون مرگ و زندگی، انتقام و بخشش، حکم و قضاوت کردن، عشق و جدایی، سوظن و اعتماد ، پنهانکاری و… را به تصویر بکشد.
اتوبوسی به منظور اجرای قسامه به سمت مشهد حرکت میکند آدمهای داخل اتوبوس نسبت خونی با هم دارند. آدمهایی که قرار است با قسمشان حکم به مرگ کسی بدهند خود در طول مسیر دچار تردیدهای بسیاری میشوند. تماشاگر در جهان مه گرفته فیلم در هر چند دقیقه یک بار، کسی را در مقام متهم مینشاند و چند دقیقه بعد او را با اطلاعات تازهای که به دست میآورد مبرا از خطا میداند. حال همین آدمهای سردرگم هم قرار است با اجرای قسامه فردی را بالای دار بفرستند که به گمانشان حقی ضایع نشود، اما در این جهان کوچکی که کارگردان فیلم خلق کرده (اتوبوس) کدام مسافر است که با انبوهی از اطلاعات ریز و درشت که به قطعیت نرسیده و با این همه ناآگاهی بداند و یقین داشته باشد حقیقت چیست؟ وقتی که هر چند دقیقه یک بار با کسب اطلاعاتی تازه و البته ناقص کسی متهم و دیگری مبرا میشود. آن هم وقتی خودشان داستانهای ناگفتهای از پنهان کاری نسبت به نزدیکترین آدمهای زندگی شان دارند و حال با این اوصاف چگونه میتوانند آدمهای مناسبی برای اجرای یک حکم باشند که قاضی و دادگاه پس از سالها نسبت به آن به قطعیت نرسیدهاند.
اما رفتن به مشهد و اجرای قسامه بهانهای میشود که آدمها در طول مسیر به درک تازهای از خود و آدمهای پیرامونی خود برسند. به همین خاطر هم هست که سکانسهای ابتدایی در جادههای پیچ در پیچ با هوایی مهآلود به تصویر کشیده شده است که اشارهای داشته باشد که برای چیزی که روشن و واضح نیست همدیگر را قضاوت نکنیم . آدمهای داخل اتوبوس هر چقدر که میزان آگاهی و دانششان نسبت به موضوع بیشتر میشود در امتداد این افزایش آگاهی مسیر اتوبوس به جاده سرراست و کویری و بیمه و ابر میرسد. تا در نهایت وقتی حقیقت نهایی بر همگان آشکار میشود با آب استخر ماهی که اتوبوس در سکانسی مهیج به درون آن سقوط میکند آدمها از همه شک و گمان و قضاوتهای نابجا پاک شوند.
در واقع اتوبوس زمین ما آدمهاست. محسن تنابنده ما را و داوریهای ما را با فیلمش به چالشی بزرگ دعوت میکند.