مجله نماوا، حسین آریانی
ضدقهرمان از جمله عناصر اصلی و کلیدی در خلق درام به شمار میآید. صحبت از شیوه پردازشِ شخصیت ضدقهرمان، ناخودآگاه نگارنده را به یاد سخن مشهور آلفرد هیچکاک در مورد ضدقهرمانها و این باور و نظریه میاندازد که بهترین فیلمها را باید در میان آثاری با تاثیرگذارترین و بهترین ضدقهرمانها جستجو کرد.
معمولا در آثار جنایی با شمایل تکرارشونده مجرمانِ بالفطره و آنتاگونیستهای منفوری مواجهیم که مظهر قانونشکنی افسارگسیخته و شرارتی مطلق و خدشه ناپذیرند. البته در کنار این ضدقهرمانهای منفور گاهی با گروه متفاوت و متمایزی از ضدقهرمانها روبروییم: «ضدقهرمانان سمپاتیک و همدلی برانگیز»
ضدقهرمانانی چون زوج تبهکار و مشهور دهه شصت سینمای آمریکا، بانی پارکر و کلاید بارو در فیلم «بانی و کلاید» (آرتور پن، ۱۹۶۷) که به تعریف جدیدی از ضدقهرمان در سینما، تجسم و معنا بخشیدند. زوجی عاشق و با سرانجامی تراژیک که علیرغم خشونتورزیها و قانون شکنیهایشان، حس همذاتپنداری مخاطب را برانگیختند.
احساسات عاشقانه و فرجام تلخ ضدقهرمانان سریال قاتلین باغچه تا حدودی یادآور شخصیتهای «بانی» و «کلاید» است. اما میانسالی، آسیبپذیری و ملایمت زوج سوزان و کریستوفر و غیرتعمدی و آنی بودن ارتکاب جرم توسط آنها در تضاد با جوانی، طغیانگری و قانونشکنی عامدانه و با طرح و برنامه ضدقهرمانانی چون «بانی» و «کلاید» است.
سوزان و کریستوفر آنقدر زوج آرام، رمانتیک و شکنندهای هستند که در نگاه نخست ارتکاب جرم توسط آنها باور کردنی نیست؛ به همین علت آنها به عنوان قربانیان شرایط بیرحمانه و جبرآمیز زندگی، نه تنها در نگاه مخاطب منفور جلوه نمیکنند، که حتی موجب برانگیختن حس همدردیاش میشوند. البته ضدقهرمانانِ «قاتلین باغچه» با وجود آرامش و ملایمت ظاهری و برخورداری از وجوه انسانی و دوستداشتنی در بطن خود غم، بغض و خشمِ کهنه و فروخوردهای از گذشته را حمل میکنند.
بسیاری از آثار پلیسی-جنایی، در حقیقت درامهایی معمایی هستند که مخاطب را با چالش حل معمای قتل و حس فزایندهای از تعلیق و دلهره روبرو میکنند. در «قاتلین باغچه» اما معما و تعلیقی در کار نیست؛ و از همان ابتدا هویت مجرمان روشن است؛ بنابراین مخاطب به جای تلاش برای کشف هویت قاتل یا قاتلین یا مثلا حل کردن راز لاینحل و البته در اینجا نه چندان با اهمیت چگونگی انجامِ جنایت (که همچنان تا پایان مبهم و مکتوم میماند) با ریشههای روانشناسانه جرم در ترکیبی دلنشین با گونه رُمانس و ادای دین به سینما روبهرو میشود.
تلفیقی از ژانر جنایی و رُمانس
خالقان «قاتلین باغچه» در تلفیق ژانر جنایی با گونه رُمانس تا بدان جا پیش رفتهاند که موقع تماشای سریال بیش از آنکه درامی جنایی پیش روی داشته باشیم؛ با اثری عاشقانه روبروییم. سریالی عاشقانه با محوریتِ زوجی مستاصل و گرفتار در تنگنایی مصیبتبار که برای محافظت از تنها دارایی با ارزشِ باقیماندهشان در این دنیا یعنی عشقشان، سخت به تقلا و تکاپو افتادهاند.
یکی دیگر از جذابیتهای سریال «قاتلین باغچه»، عشقورزی شخصیت «سوزان» به سینما و پناه بردن او از مشکلات به حیطه خیالپردازی و مغازله و معاشقه با فیلمهای محبوبش است.
در آغاز سریال برای اولین بار در حالی با کریستوفر و سوزان در فرانسه آشنا میشویم که آهی در بساط ندارند؛ و تلاشهای مستمر کریستوفر برای یافتن شغل به دلیل عدم تسلطش به زبان فرانسه ناکام میمانند. آنها حتی دیگر توان پرداخت اجاره خانه را هم ندارند. در چنین شرایط دشواری سوزان دور از چشم کریستوفر پوستر قدیمی و گرانقیمت فیلم کلاسیک و مشهور «ماجرای نیمروز» را با باقیمانده پولشان خریداری میکند. در حقیقت سوزان ناداشتهها، کمبودها و محرومیتهای عاطفی خود را در دنیای ذهنیاش و درمیان فیلمها جستجو می کند. او مستاصل از واقعیتهای تلخ زندگی به دنیای امن و مصون از آسیب و گزندِ سینما پناه میبرد و خوشحال از این عشقورزی خیالپردازانه، تنها دارایی باقیماندهشان را بر باد میدهد؛ و آخرین روزنه امید را مسدود میکند. به عبارت دیگر خیال پردازی به عنوان مکانیزم دفاعی ذهن و روانِ سوزان با ارضای موقتی عقدههای فروخوردهاش برای لحظاتی به او طعم خوشاقبالی و شعفی سرخوشانه را میچشاند.
رویکرد اصلی در پرداخت دو شخصیت اصلی «قاتلین باغچه»، شخصیت پردازی روانشناسانه است؛ که ضمن شکل دادنِ به روایتی شخصیتمحور و چند لایه، موجب برانگیختن حس همذاتپنداری مخاطب میشود.
با تاملی بر شخصیت کریستوفر، او را همواره در زندگیاش در صدد یافتن فردی آسیبپذیر و نیازمند به حمایت مییابیم تا دلسوزانه مواظبت و تیمارش کند؛ و سوزان در حقیقت آخرین و مهمترین فردی در زندگی کریستوفر است که تحت حمایت و پشتیبانی او قرار میگیرد. بیدلیل نیست که کریستوفر نزد دیگران برای توصیف سوزان مرتبا از کلمه شکننده استفاده میکند.
سوزان در نقطه مقابل کریستوفر همیشه نیازمند تکیهگاهی عاطفی است. او در سراسر زندگیاش در جستجوی حامی و مدافعی بوده که حقیقتا عاشق او باشد؛ و کریستوفر تبلور و تجسم عینی و بیکم و کاستی از فرد مورد نظر اوست.
در صحنههای کوتاهی از «قاتلین باغچه» با نمایش دوران کودکی سوزان به ریشههای خشم و نفرت او اشاره شده است. به این ترتیب بیش از پیش خاستگاه و سرچشمه ی رویاپردازی و واقعگریزی شخصیتِ «سوزان» و چرایی پناه بردنش به کریستوفر به عنوان تنها نقطه امید و اتکایش در این جهان روشن میشود. سرانجام اما نه محافظت و حمایت از دیگری برای کریستوفر راهگشا و نجاتبخش است، و نه پناه بردن به معشوق و خیالبافیها برای سوزان. این مکانیسمهای دفاعیِ بیثبات و ناپایدار در حقیقت مُسکنهایی موقت و زودگذرند که تنها خاصیتشان به تعویق انداختن فرجام تلخ و محتوم این زوجِ آسیبپذیر و رنجوراست.
«قاتلین باغچه» از نظر تنوع بصری و روایی و به هم آمیختن عناصرِ واقعیت و خیال، سریالی متفاوت و نوگرا است. مخاطب هر چه بیشتر «قاتلین باغچه» را دنبال میکند، عینیت و ذهنیت را بیشتر در هم آمیخته و تفکیک ناپذیر مییابد.
گاهی این پرداخت ذهنی نه تنها متمایز و منفک از واقعیت پیرامونی نیست بلکه پیوستگی ظریف و مبتکرانهای با وقایع سریال دارد. مثلا در میانه صحنه بازجویی در اداره پلیس، سوزان و کریستوفر با همراهی بازجویان از اتاق بازجویی خارج می شوند؛ و دکورهای اداره پلیس را پشت سر میگذارند و در سمت دیگری از استودیوی فیلمسازی به اتاقی مربوط به خانه والدین سوزان در شب حادثه میروند و در کنار اجسادی که به تازگی به قتل رسیدهاند به تشریح مشاهدات خود از واقعه میپردازند. چنین ترکیب خلاقانهای از خیال و زندگی واقعی از جمله نقاط قوت سریال «قاتلین باغچه» به شمار میآید.
شخصیتهای «قاتلین باغچه» در برخی از صحنهها رو به دوربین مستقیما بیننده را خطاب قرار میدهند. از جمله در صحنهای که کریستوفر پیش از بازگشت از فرانسه در گوشهای از راهروی اداره پلیس، مستقیما به مخاطب از تصمیمش برای بازگشت به انگلستان به همراه همسرش میگوید.
نگاه یکی از شخصیتهای درام به تماشاگر و خطاب قرار دادن او، یا به اصطلاح شکستن دیوار چهارم، یا به عبارت دقیقتر استفاده از تکنیک فاصلهگذاری در طول تماشای «قاتلین باغچه» گهگاه به مخاطب یادآوری میکند، که آنچه پیش روی دارد نه زندگی واقعی که در حقیقت شبیهسازی و تجسمی دراماتیزه از زندگی است. به این ترتیب سازندگان سریال به شکلی هوشمندانه فاصله مخاطب با شخصیتها، را حفظ میکنند؛ و مانع از درگیری عاطفیِ افراطی بیننده با اثر و شخصیتهایش میشوند.
«قاتلین باغچه» تفاوتهای آشکاری با سریالهای پلیسی جنایی معمول و مرسوم دارد. تجربهگرایی فُرمی و روایی، در کنار مایههای جذاب و پُررنگ عاشقانه، خیالپردازانه و نوستالژیک موجب شده که سریالی متفاوت، جذاب و البته قابل توصیهای برای تماشا به دیگران، پیش روی داشته باشیم.
*نام فیلمی از مایکل کورتیز
تماشای سریال قاتلین باغچه در نماوا