مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
از زمان موفقیت «بریجرتون» در سال ۲۰۲۰، به نظر میرسد تعداد سریالهای تاریخی تلویزیون در سال ده برابر شده است. تقریباً همه سرویسهای استریم آن را امتحان کردهاند که تلاش برخی برای دستیابی به موفقیت پدیده جهانی نتفلیکس ناموفق بوده است. بعد در ۲۰۲۲ سریال عصر طلایی (The Gilded Age) مکس آمد، کاری از جولین فلوز، مغز متفکر مجموعه تلویزیونی «دانتون ابی» که سابقه آن به پیش از موفقیت «بریجرتون» و میراث آن بازمیگردد.
مخلوق تازه فلوز که داستان آن در دهه ۱۸۸۰ در نیویورک روی میدهد، بر افراد مختلف طبقه اشراف آن عصر تمرکز دارد، بیشتر بر برتا راسل (کری کون) که تازه پولدار شده است و اگنس ون رین (کریستین بارانسکی) که ثروتش به مدتها پیش از برتا برمیگردد.
فصل اول تقریباً با حل شدن موارد دراماتیک مرتبط با رقابت و با احساس دوستی و اعتماد کاذب به پایان رسید. برتا توانست در نبرد بین خانواده تازه پولدار شده خود و ثروتمندان قدیمی نیویورک که در برابر او موضع دارند، یک قدم پیش برود، سرسختترین منتقدانش را نیز تسلیم کارهای نمایشی خود کند و وا دارد در یک ضیافت باشکوه در عمارت فوقالعاده زیبای او شرکت کنند.
فصل دوم «عصر طلایی» بلافاصله از همینجا شروع میشود و از همان اپیزود اول کاملاً آشکار است این که اگنس در خلوت، به شکست در نبرد اولیه فکر کرد، لزوماً به این معنی نیست که او در جنگ پیش رو دست روی دست میگذارد. در مقابل، اگنس به کوچکترین نگرانی برتا تبدیل میشود، چرا که این بار یک رقیب متخاصم دیگر از سایهها بیرون میآید، رقیبی که برای تماشاگر آشنا و دلپذیر است.
آنها مثل مار در خانه برتا میخزند و از نقاط ضعف و نگرانیهایش برای غلبه بر او استفاده میکنند. هر دو تقابل، نقشآفرینی خیرهکننده کون را به همراه دارد که اگرچه مارتا با بازی او شخصیت اصلی سریال نیست، اما سرگرمکنندهترین جنبه آن است.
کون در این نقش میدرخشد؛ مارتا حتی وقتی بیاحترامی میبیند، خود را آرام و مطمئن نشان میدهد. هر تقابل آشکارا به او کمانه میکند و وقتی خودش را تنها مییابد، پوستهاش کنده میشود تا چیز پیچیدهتری را در هسته خود نشان دهد. درحالیکه برتا میخواهد خانوادهاش در نیویورک موفق و مورد احترام باشند، مشخص میشود او در دل خود فقط یک فرد است که میخواهد دیگران دوستش داشته باشند.
هر بار که برتا کسی را میبیند که او را تحسین میکند و هر وقت به آنچه میخواهد میرسد، چشمانش برق میزند. میل به احترام از حس ناامنی میآید که کون ماهرانه آن را بازی میکند. وقتی رابطه برتا با همسرش، جرج راسل (مورگان اسپکتور) تحت فشار تمایلات سودآور هر یک از آنها قرار میگیرد، کون و اسپکتور به زیبایی بازتاب یکدیگر میشوند. این دو بازیگر گواه آن چیزی هستند که «عصر طلایی» را تا حد زیادی به کار میاندازد: نقشآفرینیهای چشمگیر که باعث میشود سریال بزرگتر از آنچه هست احساس شود. شیمی غیر قابل انکار بین دو بازیگر بر فریبندگی که فلوز مشتاقانه برای رسیدن به آن تلاش میکند میافزاید؛ و باعث میشود ما به شخصیتها حتی آنها که در پسزمینه قرار دارند نگاه عمیق داشته باشیم، شخصیتهایی که در سریالهای دیگر بهسادگی در همان پسزمینه باقی میمانند.
در این فصل هشت اپیزودی که پخش آن از ۲۹ اکتبر در مکس آغاز شد، درام بیشتری بین اعضای خانوادهها جریان دارد. در فصل اول بخش زیادی از پیرنگ، پیش از آن که فرصت کامل شدن پیدا کند، حذف شد. فصل جدید آن خلأ را پر میکند. ماریان (لوئیزا جیکوبسون) که در عمل شخصیت اصلی ما است، حالا در مدرسهای کار میکند و به بچهها نقاشی یاد میدهد، کاری که باعث عصبانیت عمه اگنس او میشود، چرا که اعتقاد دارد ماریان بیش از هر چیز باید به فکر ازدواج باشد.
این دو در این فصل تعارفات را کنار میگذارند و بیشتر با هم جر و بحث میکنند. در همین حال، اگنس در بازی خود بهآرامی برادرزادهاش را مثل یک پیاده جلو میبرد. ایدا بروک (سینتیا نیکسون)، خواهر اگنس و شخصیت محبوب طرفداران سریال نیز در این فصل کارهای بیشتری دارد. او حتی رابطهای عاشقانه تجربه میکند که اگنس مانند قضیه ماریان با شک و تردید به آن مینگرد. پویایی ایدا به لطف این عشق جدید شکوفا میشود و بهسرعت او را به یک زن شایسته تبدیل میکند.
در فصل جدید، خانواده ون رین خود را از زیر سایه شخصیت مادرسالار اگنس بیرون میکشند و ماریان، ایدا و حتی اسکار (بلیک ریتسون)، پسر اگنس فرصت پیدا میکنند نسخه کاملتری از خودشان شوند. یک افشاگری درمورد وارث ون رین در اپیزود هفتم، موقعیت خانواده را مورد تهدید قرار میدهد که بهطور خارقالعاده و کاملاً دراماتیک آشکار میشود؛ دوربین به شکلی ماهرانه به جنگ و دعوای اسکار و مادرش خیره میشود و موسیقی بهطور مرعوبکننده زیر کلام آنها موج میزند. با خارج شدن از کنترل اگنس، خانواده او باید تصمیمات خود را بگیرند، حتی اگر آن تصمیمات بهاحتمال قوی بنیان خانواده متلاشی کند. هر بار که اراده اگنس متزلزل میشود، امکان ندارد او را با رقیبش، برتا مقایسه نکنیم. هر دو شخصیت میکوشند اعضای خانواده خود را مانند پیاده در بازی شطرنج حرکت دهند، اما درک نمیکنند تلاش آنها درنهایت میتواند سقوط خودشان را به همراه داشته باشد.
با نقشآفرینیهای خارقالعاده و یک درام که پابهپای بهترین سریالهای تلویزیونی کابلی حرکت میکند، «عصر طلایی» با تنشهای شخصیتی مورد نیاز بازمیگردد و ثابت میکند انتقادها به فصل اول شنیده شده است. فلوز بر آنچه فصل قبلی را بسیار موفق کرد متمرکز میشود، اما به بازیگران پرشمار سریال اجازه میدهد با دروننگری شخصیتهای خود بدرخشند.
شاید «عصر طلایی» هرگز نتواند موفقیت جهانی «دانتون ابی» را تکرار کند، اما سریال جدید بهتنهایی برای خود اسم و رسمی به هم زده است. لباسها و دکورهای مجلل، بزرگتر و پیچیدهتر از فصل قبل هستند و به یک خالق اشاره دارند که این کار تاریخی را بهاندازه بینندگان خود دوست دارد. به لطف توجه فلوز و نویسندگان سریال، «عصر طلایی» یکی از بهترین مجموعههای تلویزیونی مکس است.
هماوردان جدید
فصل اول «عصر طلایی» در حالی به پایان رسید که برتا بالاخره پای خود را به جامعه منهتن ۱۸۸۳ باز کرد، اما درِ «آکادمی موسیقی» رشکبرانگیز شهر همچنان بسته است. ایرادی ندارد. برتا در عوض اپرای نوپای متروپولیتن را به مکانی برای درخشش بیشتر خود تبدیل میکند. این تنها یکی از جذابیت فصل دوم «عصر طلایی» است.
برتا و همسرش، جرج در اپیزودهای جدید مثل همیشه به هر دری میزنند تا جایگاه خود را در میان ثروتمندان شهر تثبیت کنند. شکستها و پیروزیهای فصل گذشته آنها را مصممتر کرده است. درحالیکه جرج کارهای مالی خانواده (و مشکلات راهآهن خود با اتحادیه) را مدیریت میکند، برتا به مسئله ارتقای اجتماعی خانواده توجه دارد.
جولین فلوز خالق سریال میگوید: «جرج میخواهد ثروتمندترین و بانفوذترین مرد کشور باشد. این انگیزه اوست. شخصاً فکر نمیکنم جامعه برای او خیلی مهم باشد، اما همسرش برای او مهم است و ازآنجاکه برتا میخواهد عامل غالب در جامعه نیویورک باشد، جرج از او حمایت میکند و حاضر است برای حمایت از همسرش هر کاری انجام دهد. او این کار را میکند. به همین دلیل فکر نمیکنم برای جرج مهم باشد یک دوشس را میشناسد یا با یک پرنسس شام میخورد. برای او اصلاً اهمیت ندارد. جرج فقط میخواهد وقتی وارد اتاق میشود، دیگران دست و پای خود را گم کنند، چون از این طریق میتواند آنها را بشکند.»
فلوز ادامه میدهد: «امیدوارم رابطه برتا و جرج را شبیه یکی از آن ازدواجها تعریف کرده باشم که هر دو طرف در حوزههای متفاوت فعال هستند و هر کدام از بلندپروازیهای دیگری ۱۰۰ درصد حمایت میکنند. درواقع برای کمک به هم هر کاری میکنند.»
خانواده راسل تنها خانواده متمکن نیستند که به جایگاه اجتماعی نظر دارند. برتا در فصل جدید در کنار رقبای قدیمی، یک هماورد جدید مقابل خود میبیند: خانم کارولاین آستور (دونا مورفی)، یک بانوی مقتدر و رهبر یک گروه نخبه در جامعه نیویورک معروف به «چهارصد».
کری کون بازیگر نقش برتا راسل با اشاره به ناخشنودی شهر از دوستی شخصیت او با خانم آستور میگوید: «فقط خانمهای دیگر نیستند که دستپاچه میشوند. اگر خود خانم آستور فکر میکند با اجازه دادن به برتا برای ورود به جامعه افراد سرآمد و تراز اول، با او صلح برقرار کرده است، با چند شگفتی روبرو میشود.»
وقتی صحبت از فرزندان برتا و جرج، لری (هری ریچاردسون) و گلدیس (تائیسا فارمیگا) میشود، برتا به یک ازدواج پسندیده برای دخترش فکر میکند. کون توضیح میدهد: «رشد ذهنی گلدیس باعث آزردگی برتا شده است. گلدیس همیشه با آنچه برتا برای او میخواهد همراهی نمیکند؛ بنابراین در فصل جدید در موارد زیادی شاهد درگیری جدی این دو هستیم. از طرف دیگر، برتا خیلی نگران پسرش، لری نیست. دنیا برای لری آماده است، اما او تصمیمهای بدی میگیرد. نه این که بگوییم برتا اصلاً توجهی به آینده لری ندارد. او هر جا که میتواند خودش را درگیر میکند تا مطمئن شود فرزندانش در مسیر درست قرار دارند.»
کون میگوید: «برتا و جرج خیلی هماهنگ کار میکنند تا موفقیت خانواده تضمین شود، اما اخراج ترنر (کلی کوران)، خدمتکار پولدوست برتا که قصد تلکه کردن جرج را دارد، آچارفرانسه نقشههای حسابشده آنهاست. ترنر اخراج شده است، اما باید ببینیم. شاید این آخرین دروغ نباشد. برتا و جرج درحالیکه برای صعود در این جامعه تلاش میکنند باید با بعضی مسائل شخصی در زندگی زناشویی خود دست و پنجه نرم کنند.»
شخصیت ماریان با بازی لوئیزا جیکوبسون نیز در این فصل با تحولات خاص خود روبروست. او با وجود مشکلات مالی، مرغ عشق مشتاق و باهوش فصل اول بود، هرچند جفای تام ریکز (توماس کوکرل) که میتوانست در آینده همسر او باشد، کار را برای ماریان دشوار کرد و این احتمال را به وجود آورد که او در فصل دو یک ماجراجویی عاشقانه جدید را از ذهن خود دور کند، اما جیکوبسون میگوید ماریان «در این فصل میدرخشد.»
او توضیح میدهد: «فکر میکنم او واقعاً با خودش کنار میآید. کمی دلشکستگی لزوماً او را بدبین نکرده است، اما کمی طعم و تب و تاب به او داده است. او خیلی بزدل نیست، اما شاید بیبصیرت باشد.»
لری (ریچاردسون)، پسر خوشتیپ برتا و همسایه روبروی ماریان و عمههایش در پایان فصل عمل نشانههای از علاقه عاشقانه به او را بروز داد. جیکوبسون میگوید: «این دو در فصل دوم دوستی خود را عمیقتر میکنند، چون ماریان وقتی در اطراف لری است احساس آرامش میکند.» بااینحال رابطه رمانتیک آنها ممکن است خیلی با نگاه مصلحتگرای اگنس ون رین (بارانسکی)، عمه او سازگار نباشد.
در فصل جدید همچنین اگنس یک تغییر بسیار شدید در ارتباط با خواهر خود، ایدا بروک (نیکسون) تجربه میکند. بارانسکی میگوید: «شما سطحی از عمق و احساس را میبینید که بسیار غنی است.»
نیکسون اضافه میکند: «کشمکشها بر سر قدرت که در فصل اول زیر متن بود در فصل دوم ظاهر میشود.»
در همان حال که ماریان به دنبال شریک زندگی خود میگردد، اگنس همچنان از او میخواهد مصلحتگرا باشد، چون وقتی برادرشان و پدر درگذشته ماریان ثروت خانواده را هدر داد، مصلحتگرایی خود او بود که خانواده آنها را از فقر نجات داد.
بااینحال ایدا بر استقلال خود تأکید دارد. درحالیکه نیکسون میگوید «ایدا قانونشکن نیست»، وقتی بحث انتخاب همسر میشود، پیردختر بهصراحت به برادرزادهاش، ماریان توصیه میکند به لحاظ استراتژیک راه اگنس را دنبال نکند. بااینحال، ایدا میترسد اگر ماریان فقط از دل خود پیروی کند، خانم چمبرلین (جین تریپلهورن) بعدی شود، بانویی که زمانی شهره مجالس بود، اما به دلیل اقدامات خود در گذشته، حالا از سوی طبقه مرفه طرد شده است.
نیکسون میگوید: «فکر میکنم ایدا کسی است که دوست دارد پیش برود و سعی کند پاکت را باز کند تا ببیند چه چیزی میتواند به دست آورد، اما به خاطر خودش و همچنین برادرزادهاش نمیخواهد ماریان با خانم چمبرلین گرم بگیرد، چون هزینه زیادی برای آنها دارد.»
درمورد زندگی شخصی خود ایدا، او در این فصل خیلی هم بیدست و پا و ضعیف نیست. استقلال نویافته و اصرار بر این که بتواند زندگی جدا از خواهرش داشته باشد، شاید همان چیزی است که تغییر بسیار شدید در رابطه او با اگنس را به همراه دارد.
منبع: rogerebert.com، تیوی اینسایدر
تماشای آنلاین سریال عصر طلایی در نماوا