مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
فصل اول سریال ترسناک و بیپروای سریال از جانب (From) اصلاً وقت را تلف نکرد و مستقیماً به دل تماشاگر زد و در تمام مدت شدت خود را محفوظ نگه داشت. نقطه اوج فصل زمانی بود که امید شخصیتهای سرکش داستان برای خروج از شهر کوچک مرموز و رهایی از هیولاهایی با ظاهر انسانی، به شکل بیرحمانهای از دست رفت، درحالیکه همزمان اتوبوسی با شخصیتهای جدید از راه رسید. فصل دوم «از جانب» داستان خود را از جایی پی میگیرد که فصل افتتاحیه به پایان رسید و بار دیگر اسرار، درام و وحشت بیامان را ترکیب میکند.
جیم متیوز (ایان بیلی) پس از دریافت یک هشدار، درست زمانی که یک طوفان از ناکجا پدیدار شد و نقشههای گروه را برای برقراری ارتباط با دنیای خارج نقش بر آب کرد، با عجله به خانه برمیگردد تا جان همسرش، تابیتا (کاتالینا ساندینو مورنو) را نجات دهد، غافل از این که او پیشازاین در چاله عمیق زیر خانهشان افتاده است. درحالیکه تابیتا و ویکتور (اسکات مککورد)، با ترس از تونلهای پر از هیولاهای خفته میگذرند، جیم با کمک دیگران ازجمله تعدادی از مسافران جدید میکوشد به او کمک کند، اما خانه روی سر آنها خراب میشود.
در همین حال، دانا (الیزابت ساندرز) و کنی (ریکی هه)، معاون کلانتر تلاش میکنند تا قبل از غروب، تازهواردان شکاک را قانع کنند شب را در داخل خانه کلنی بگذارند و جای خالی کلانتر بوید (هارولد پرینو) را پر کنند که همراه با سارا (ایوری کانراد)، عامل قتل تعدادی از اهالی شهر توسط هیولاها به جنگل رفت؛ و این تازه شروع جنون و وحشت پرپیچ و تاب فصل دوم است، جایی که روحیه اهالی شهر به پایینترین حد خود رسیده و امید آنها در بهترین حالت دچار تزلزل شده است.
جان گریفین، خالق («گودال»)؛ جف پینکنر، تهیهکننده اجرایی و گرداننده («فرینج»، «آلیاس»، «گمشدگان») و جک بندر، تهیهکننده اجرایی و کارگردان سریال («گمشدگان»، «بازی تاج و تخت»، «آقای مرسدس») بهندرت به شخصیتهای خود فرصت رهایی از هجوم مداوم خطر را میدهند و انرژی پیشبرنده تثبیتشده در فصل اول را بهنوعی تشدید میکنند. این که سازندگان «از جانب» این کار را از طریق یک گروه بازیگری قوی انجام میدهند، کار آنها را چشمگیرتر کرده است. شخصیتهای جدید با بازی نیتن دی. سیمونز، کیلن اوم، آنجلا مور، ایجی سیمونز و دبورا گروور، نهفقط پویایی گروه را به خانه اول بازنمیگردانند، بلکه آن را ده برابر پیچیدهتر میکنند.
در گیر و دار تهدیدهای هیولاها که شبها در شهر پرسه میزنند و به دنبال شکار هستند، فصل دوم، رمز و راز فراطبیعی داستان خود را گسترش میدهد. بیرون آن خانهها چیزی بیش از بازدیدهای شبانه مخلوقات گوشتخوار وجود دارد. بوید در فصل جدید همچنان در خط مقدم است، با برخوردهای غافلگیرکننده که سؤالهای جدیدی را طرح میکند و یک عنصر فراطبیعی جذاب که با افشای ابتلای او به پارکینسون در فصل گذشته ارتباط دارد.
حالا زمان بیش از هر وقت دیگر اهمیت دارد و ماهیت عملگرای بوید اکنون با حسی از فوریت همراه است که او را وامیدارد برای رسیدن به پاسخ، اصول اخلاقی خود را بیشتر زیر پا بگذارد. خط داستانی بوید و نقشآفرینی برجسته پرینو تا اینجا او را در کانون توجه قرار داده است. پیامدهای تصمیم بوید برای بردن سارا به جنگل، بدون اطلاع دیگران و درحالیکه او آشکارا مسئول مرگ تعدادی از اهالی شهر است و طبق قوانین باید مجازات شود، شکلی پربار از قصهگویی را به همراه دارد که روابط فردی بازماندگان را که زمانی مستحکم بود، متزلزل میکند.
فصل دوم «از جانب» برای ایجاد وحشت و هیجان راههای خلاقانه جدیدی مییابد و همزمان موانع جدیدی پیش روی تلاش برای بقا قرار میدهد و پیچیدهتر از قبل میکند. به همان اندازه که این داستان ترسناک میتواند شدید و بیامان باشد، تکیهگاه سریال تمرکز بر شخصیتهای سهبعدی است. این که بازماندگان چگونه تلاش میکنند با مشکلات و سناریوهای تکاندهنده جدید مواجه شوند، بهاندازه چهرههای ترسناک و شرور جدید که آنها را عذاب میدهند جذاب است – چهرههایی که شامل همهچیز میشود، از زندانیان مرموز گرفته تا ارواح ترسناک کودکان و مرگهای هولناک.
«از جانب» در فصل جدید خود از میان اکشن و وحشت، موضوع انسان در یک تمدن مستعد فروپاشی را بیشتر کند و کاو میکند. حالا سیاهی فقط در شهر دورافتاده تاخت و تاز نمیکند، بلکه در قلب بازماندگان نیز نفوذ کرده است.
فصل دوم «از جانب» که پخش آن از ۲۳ آوریل در امجیام پلاس شروع شد، پیام واضحی برای تماشاگر دارد – این که انتظار نداشته باشد سریال به این زودی دست خود را کامل رو کند. بااینحال، ضربآهنگ بالا، اتفاقات پرمخاطره، وحشتهای مرموز و بازیگران فوقالعاده بااستعداد در نقش شخصیتهایی در حال کاوش در مناطق خاکستری اخلاق، دستبهدست هم دادهاند تا یکی از هیجانانگیزترین سریالهای ترسناک شکل بگیرد، سریالی که نباید آن را از دست داد.
تلاش برای حل یک معمای ناامیدکننده
برای هارولد پرینو تغییر و تحول شخصیت بوید در فصل دوم «از جانب» یک چالش تازه به همراه داشت. او میگوید: «خب، میتوانم بگویم در فصل اول این آدمها در دنیایی گیر افتادهاند که برای هیچکس قابل درک نیست، اما بوید حداقل میدانست که میتواند آن را درک کند، یا حداقل اینطور حس میکرد. او مطمئن بود و به خودش میگفت: “من میتوانم سر دربیاورم، قبلاً این کار را کردهام و حالا هم میتوانم.” و در پایان فصل اول، وقتی او به درون درخت هل داده شد و به جای دیگری رفت، واقعاً برایش مشخص شد که نمیداند چه اتفاقی میافتد.»
بازیگر ۵۹ ساله نیویورکی که بیش از همه برای نقش مایکل داوسن در سریال «گمشدگان» شهرت دارد، ادامه میدهد: «اینجاست که همهچیز کاملاً برای بوید واضح میشود. ناگهان اوضاع بسیار ترسناک میشود، چون حالا تنها چیزی که واقعاً میتواند روی آن حساب کند، یعنی خودش، زیر سؤال میرود. او شک میکند و به خودش میگوید: “یعنی مشکل خود من هستم؟” او نمیتواند از موضوع سر دربیاورد و هنوز تمام فشارهایی را که قبلاً داشت، روی دوش خود حس میکند؛ بنابراین بوید در فصل دوم کاملاً بههمریخته است. مغز او شکافته شده است و تلاش میکند راهی برای درک همه این اتفاقات پیدا کند، اما در کل فصل، غیرممکن به نظر میرسد.»
اینجاست که به اعتقاد پرینو، بیشترین تفاوت فصل اول و دوم «از جانب» شکل میگیرد. او میگوید: «خب، فصل اول واقعاً ترسناک بود و همهچیز را بنا کرد. این جهان و شخصیتهای آن را بنا کرد. فصل دوم شدت عمل را بیشتر میکند و با سرعتی پیش میرود که شما حتی نمیتوانید آن را درک کنید. درست در لحظهای که فکر میکنید برای چیزی پاسخی پیدا کردهاید، یک سؤال جدید مطرح میشود که خودش چهار سؤال دیگر به همراه دارد؛ بنابراین درحالیکه تلاش میکنید به یکی پاسخ دهید، با هشت سؤال دیگر مواجه میشوید. همهچیز خیلی سریع پیش میرود. ضمن این که ما واقعاً دیگر نگران ساختن این جهان نیستیم، فقط به فکر حل این معمای ناامیدکننده و رهایی شخصیتها هستیم، چون آدمها دارند میمیرند! این خیلی هولناک است، بنابراین فصل دوم روی مشکل واقعی این شهر تمرکز میکند و این که بازماندگان چگونه میتوانند از مشکل واقعی که بهظاهر هیچ پاسخی برای آن وجود ندارد، خلاص شوند.»
ازنظر الیزابت ساندرز، بازیگر نقش دانا، سردسته ساکنان خانه کلنی، تحول این شخصیت در فصل دوم کاملاً محسوس بود. او میگوید: «من فکر میکنم دانا فصل دوم را در جایی شروع میکند که در آستانه فروپاشی قرار دارد؛ بنابراین همهچیز در فضای روانی او در وضعیت بدتری است. او ازلحاظ قدرت بدنی هم تحلیل رفته است. در این شرایط، دانا ناگهان باید قدمهای بیشتری بردارد. همهچیز در این فصل روی دوش دانا است و او در موقعیتی قرار میگیرد که ناچار است برای آنچه نیاز دارد بیشتر بجنگد. او همچنین رابطهای واقعاً متکی بر عشق و درک و ارتباط با شخصیتهای دیگر دارد که نقش او را در فصل دوم پررنگتر میکند.»
ویکتور، ساکن عجیب و غریب خانه کلنی که از کودکی در این شهر گیر افتاده است، شخصیت دیگری است که در فصل جدید حضوری پررنگ دارد.
اسکات مککورد میگوید: «ویکتور در فصل جدید همان مسیری را ادامه میدهد که در فصل قبلی دنبال میکرد. درواقع ایده همان است. در فصل اول دیدیم آشنایی او با ایتن (سیمون وبستر)، پسر کوچک خانواده متیوز که مانند او پسری با لباس سفید را در شهر میبیند، به او انگیزه بیشتری برای پی بردن به راز شهر متروک داد. در شروع فصل دوم، ویکتور و تابیتا را در حال کند و کاو در تونلهای زیر شهر میبینیم. این یک ارتباط جدید برای ویکتور است؛ بنابراین او شروع به برقراری ارتباط با مردم میکند.»
او ادامه میدهد: «فکر میکنم او در این مسیر جنبه انسانی خود را هم احساس میکند – چیزی که میتواند ارائه دهد و این که چگونه میتواند حتی در دل این ارتباطات، به بهترین شکل ممکن به دیگران کمک کند. اتفاق دیگری که در فصل جدید برای ویکتور میافتد و او را بیشتر به مسیر واکاوی راز شهر سوق میدهد، این است که بخشهایی از حافظهاش برمیگردد، هرچند او مطمئن نیست چقدر از این خاطرات واقعی و چقدر رؤیاهایش هستند، اما قطعاً احساساتی در او ایجاد میکند. فکر میکنم ویکتور برای درک این مسئله مشکل دارد و به همین دلیل به کمک مردم نیاز دارد. درواقع، در فصل جدید شگفتی بزرگ درمورد ویکتور، نمایش جنبه انسانی اوست و این که بهعنوان یک فرد غریب در واقعیت موجود چه تواناهایی دارد.»
برای هانا چرامی، بازیگر نقش جولی، دختر نوجوان خانواده متیوز و خواهر بزرگ ایتن که در فصل اول ترجیح داد دور از خانواده در خانه کلنی زندگی کند، تحول این شخصیت از اپیزود اول فصل ۱ تا اپیزود ۱۰ فصل ۲ مانند «شب و روز» است.
او میگوید: «فکر میکنم چیزی که واقعاً باعث میشود جولی رشد کند، این نگرانی است که ممکن است خانوادهاش را از دست دهد. موقعیت جدید جولی او را وادار میکند درمورد نگاهش به خانوادهاش تجدید نظر کند و به خودش بگوید: “من باید این آدمها را بیشتر به خودم نزدیک کنم. باید بیشتر خانوادهمدار باشم. باید مراقب خانوادهام باشم و باید با آنها باشم، چون تنها چیزی است که دارم.»
او ادامه میدهد: «شما میتوانید این نکته را در ارتباط او با برادر کوچکش، ایتن ببینید. آنها در این فصل رابطه خیلی خوبی دارند. جولی بیشتر به ایتن اهمیت میدهد که دیدن آن خوب و طراوتبخش است. گذشته از این، جولی در این فصل روابط جدیدی را تجربه میکند که جالب است.»
هرچند چرامی به لحاظ شخصیتی بسیار متفاوت از جولی است، اما بهخوبی میتواند او را درک کند. او میگوید: «من میتوانم او را بفهمم و درک کنم که چرا در این نقطه قرار دارد، اما احساس میکنم ممکن است بعضیها او را دست کم بگیرند و بگویند: “آه، نوجوان سِرتق. این خصلت همه نوجوانها است.” اما من میگویم: “نه، او چیزهای زیادی را پشت سر گذاشته است، خیلی بیشتر از بقیه نوجوانان هم سن و سال خود. برادر نوزادش را از دست داد و حالا در این شهر است. احساس میکنم اگر من هم آنجا زندگی میکردم بهنوعی به یک هیولا تبدیل میشدم.”»
منبع: بلادی دیسگاستینگ، اسکرین رنت، تل-تیل تیوی
تماشای سریال از جانب در نماوا