مجله نماوا، منوچهر دینپرست
ذهن و بدن دو قدرت منحصر به فرد برای هر انسان هستند. هر کدام با مشکل و یا موانعی روبهرو شود دیگری را به سوی زوال و نابودی میکشاند. بررسی و مطالعه، در زمینه نسبت ذهن و بدن بسیار مورد توجه روانشناسان، فیلسوفان، متالهان و پزشکان قرار داشته و دارد. آنها توانستهاند ایدههای قابل تاملی در این باب بیابند که هر کدام میتواند دستمایه بحثی یا نمایشی باشد. یکی از آنها توجه به بیماری آلزایمر است. بیماریای که سطح عقل آدمی را فرو میکاهد و فرد، از روایت منطقی زندگی عاجز میشود. در این هنگام بدن نیز در حالتی گیاهی مسیر پژمردن خود را طی میکند. آلزایمر از جمله بیماریهایی است که تعداد قابل توجهی از افراد درگیر آن هستند.
با این مقدمه کوتاه نگاهی به فیلم «پدر» ساخته فلوریان زلر خواهیم داشت. این فیلم براساس نمایشنامهای به همین نام که سال ۲۰۱۲ توسط کارگردان نوشته شده، ساخته شده است. بازیگران اصلی فیلم آنتونی هاپکینز و الیویا کلمن هستند. این فیلم داستان پیرمردی را نمایش میدهد که باید با پیشرفت از دست دادن حافظه خود و یا به عبارتی زوال عقل مقابله کند.
فیلم بر محوریت رابطه دختر و پدری قرار دارد و کارگردان توانسته دیالکتیکی عاطفی و روحبرانگیز را برای مخاطب فراهم کند. کارگردان با انتخاب صحیح آنتونی هاپکینز و به واسطه بازی تحسین برانگیز او توانسته بیننده را در یک آپارتمان با دیالوگهایی بدون وقفه و موسیقی که در جای خود همانند پتکی عمل میکند، میخکوب کند و فضایی تند و تیز از زوال عقل را نشان دهد. هاپکینز با چهرهای بازیگوشانه و دوستداشتنی به دور از خشونت و ترحم اما جدی حضوری شوکآمیز برای ما دارد. حضوری که غیاب او را وقتی که دوربین او را نشان نمیدهد میتوانیم به خوبی احساس کنیم.
فیلم اگرچه درامی تلخ و سرد است اما بیگمان مخاطب میتواند با آن تا انتها همراهی کند. چرا که منطق فیلمنامه شما را وادار میکند بدون اینکه منتظر اتفاقی منحصر به فرد و یا حضور قهرمانی سرزده باشید سرنوشت پیرمرد را تا انتها دنبال کنید. پیرمردی که در دو گانه «میداند که نمیداند» یا «نمیداند که میداند» گرفتار شده است.
کارگردان که خود نویسنده فیلمنامه است با دقت به تمام جزئیات دیالوگهای متن توانسته قصهای را بازگو کند که سرشار از اتفاقاتی است که برای یک بیمار آلزایمری رخ میدهد. گویی ما با مستندی روبهرو هستیم که قرار است چرایی و چگونگی این بیماری را برای ما بازگو کند. اما کارگردان پا فراتر از این جزئیات گذاشته است؛ او سعی کرده نشان دهد که چگونه یک انسان که در مرتبهای ناب قرار دارد بهواسطه بیماری، عقلاش فروکش میکند و نکاتی را به زبان جاری میکند که برای دیگران مسخره است. کارگردان سعی کرده غرایز، هیجانات، عواطف، جنون و حرکات غیرمنطقی را با جهانی سرشار از همدلی ارائه کند.
ما در این فیلم آشکارا با پدری روبهرو هستیم که دخترش به خوبی میداند که او دچار بحرانی شده که تکانههای آن میتواند هر لحظه نسبت پدری و دختری را فرو بریزد و اتفاقات ناگواری رخ دهد. اتفاقاتی که در مالیخولیای دختر گاهی بروز میکند. سویه دیگر فیلم جایگاه و کنش اخلاقی آن است. کارگردان ما را با سوژهای روبهرو ساخته که در مواجهه با آن گویی تماما در برابر دیواری اخلاقی ایستادهایم که هر لحظه اگر فرو بریزد میتواند تمام معنای زندگی را بیمعنی جلوه دهد. چرا که اساسا بیمار آلزایمری ما را در برابر تعهدات و فضایل انسانی قرار میدهد که عبور از آنها انسان را دچار فروپاشی و زوال قرار میکند.
از معنای فیلم که بگذریم باید به جنبههای دیگر آن نیز توجه کنیم. کارگردان بدون هرگونه اغراق در لوکیشن فیلم، سعی کرده با ایجاد یک آپارتمان ساده و بیآلایش منطقی را نشان دهد که همسویی با زوال عقل پیرمرد دارد. همانقدر که آپارتمان ساده است زندگی نیز به همین سادگی است. سادگی آن را نه در میان اشیا، بلکه باید در گستره بالاتر و قرار گرفتن در جایگاهی که میتواند انعکاسی از تصاویر حقیقی زندگی باشد، جست.
چهرهها نیز در فیلم توانسته حقیقت فیلم را به خوبی آشکار کند. اگر فقط به چهره آنتونی هاپکینز و الیویا کلمن در فیلم دقت کنیم میتوانیم پی ببریم که در پشت آن حرکات و تغییرات چه بازنماییهایی نهفته است. آن دو توانستهاند به خوبی با چهرهشان بازیای را ارائه کنند که هر لحظه از آن تغییرات گویی همانند عکسی از کالبد صورتی است که بازگشتناپذیری لحظات را به رخ ما میکشد.
در پایان باید به این نکته اعتراف کرد که فیلم «پدر» فیلم نیست، در واقع اثری تجربی است که هر لحظه ما را در دوگانه ذهن و بدن قرار میدهد که زیست جهانمان را یا به صورت منطقی درست فهمیدهایم یا اساسا در فهم آن دچار فروپاشی شدیم.