مجله نماوا، ایلیا محمدینیا
پدیده مذموم اسید پاشی امری ویژه و مختص فرهنگ و مذهب، کشور و تمدن خاصی نیست البته در میان جوامع مختلف ظهور و بروزی متفاوت دارد اما به هر روی با توجه به میزان سرعت عمل حاکمان در قانونگذاری جهت مواجهه با ارتکاب چنین جرائمی در جوامع مختلف میزان گرایش و ارتکاب به آن متفاوت به نظر میرسد. فیلم «چاپاک» یا «اسیدپاشی» به کارگردانی مگنا گلزار با نگاهی به پرونده واقعی اسیدپاشی لاکشمی اگراوال تلاش میکند تا سیر فرسایشی تغییر نگاه قانونگذاران هندی را در مواجهه با مساله اسیدپاشی با توجه به بررسی پرونده مالتی با بازی دیپیکا پادوکونه، نشان دهد.
لاکشمی اگراوال در زندگی واقعی خود زمانی که دختر نوجوانی بود توسط یک مرد ٣٢ ساله که از ازدواج با او پرهیز کرده بود مورد حمله اسیدپاشی قرار گرفت. نزدیک به ده سال طول کشید تا این پرونده با رای به نفع لاکشمی به پایان برسد چرا که تا پیش از پرونده لاکشمی به تمام موارد اسیدپاشی طبق ماده ٣٢۶ رسیدگی میشد که وفق آن وکلا تنها میتوانستند جرم را اثبات کنند و مجازاتی درخور اسیدپاشی در قوانین هند تعریف نشده بود؛ چرا که طبق این ماده به اسیدپاشی همانند ریختن آب گرم به صورت آدمها نگاه میشد و قانون مستقلی وجود نداشت.
آنچه که فیلم «اسیدپاشی» را در سینمای هند متمایز میکند تفاوت نگاه کارگردان بود با آنچه که در سینمای بالیوود جاری است. در سینمای بالیوود درام داستان به شکلی سرو سامان میگیرد که بار به غلیان درآوری هیجانات احساسی مخاطب بر دیگر بخشهای فیلمنامه و به طبع آن فیلم نهایی سنگینی کند چرا که هدف تنها و تنها فتح گیشه است. در حالی که در فیلم «اسیدپاشی» تلاش شده آشکارا از این سنت بالیوود دوری شود. به نظر مگنا گلزار کارگردان فیلم دوری از کلیشههای رایج سینمای بالیود باعث میشد تا تماشاگر رابطه واقعیتری با مضمون فیلم و پدیده شوم اسیدپاشی پیدا کند که در این امر توفیقی نسبی نیز داشته است. هر چند این امر باعث شد فیلم در گیشه موفقیت چندانی را به دست نیاورد آن هم در حالی که بازیگر گرانقیمت این روزهای بالیوود دیپیکا پادوکونه نقش اصلی فیلم را بر عهده داشت چرا که تماشاگر بالیوود همیشه انتظار دارد در دو یا سه ساعتی که در سالن سینما فیلمی را میبیند جهانی خارج از آنچه که در جهان و زندگی واقعی خود تجربه میکند را شاهد باشد. او میخواهد برای چند ساعت با رویاهای فیلم همراه شود و اساسا با همین نگاه در عین تنگدستی به سینما میرود.
«اسیدپاشی» اما به او رویا نمیدهد حقیقت تلخی را یادآور میشود که تماشاگر طبقه فرودست جامعه هند بارها و بارها آن را در زندگی روزمره خود تجربه کرده، شنیده و یا در اخبار رسانهها خوانده بود. با این همه فیلم به جهت اشتراکاتی که مساله اسیدپاشی به ویژه در میان کشورهای آسیایی خاصه خاورمیانه دارد به راحتی توانسته با مخاطب ارتباط برقرار سازد. که البته این بخش از موفقیت خود را مرهون اجتناب خودخواسته فیلم از غلتیدن در درامهای مرسوم بالیوودی است.
مساله جالب توجه در فیلم انتخاب سوژه حساسیتبرانگیزی بود که بهرغم آنکه برگرفته از اتفاقی واقعی بود میتوانست چالشهای بسیاری را برای کارگردان مگنا گلزار و بازیگر تهیهکننده شهیر فیلم، دیپیکا پادوکونه در سرزمین هفتاد دو ملت هند ایجاد کند امری که پیشتر در بسیاری از فیلمها همانند «پادماواتی» ساخته سانجای لیلا بانسالی باعث بروز حساسیتهای بسیاری شده بود. آن هم وقتی که بدانیم در فیلم «اسیدپاشی» متهم به اسیدپاشی از خانواده مسلمان است. اما کارگردان با پرهیز از هرگونه اغراقگرایی بیتوجه به واکنشهای احتمالی تلاش کرد تا نسبت به اصل داستان زندگی لاکشمی وفادار بماند.
فیلمساز درباره دلایل و چرایی اسیدپاشی تقریبا تا یک سوم پایانی فیلم اطلاعاتی را حتی قطره چکانی به تماشاگر فیلمش ارائه نمیدهد تا ذهن مخاطب بیشتر از اینکه به دنبال علل وقوع این مساله باشد، درگیرمذموم انگاشتن امر اسیدپاشی و اثرات ویرانگرانه آن بر زندگی شخص و خانواده به هر دلیل و بهانهای شود.
«اسیدپاشی» از جمله فیلمهایی است که به خوبی میتواند با تماشاگر ایرانی ارتباط برقرار سازد هم به جهت مضمون که تماشاگر ایرانی بیگانه با آن نیست و هم از منظر نوع برخورد قوانین تنبیهی با مجرمان که هنوز نتوانسته نقش بازدارندگی خود را به جهت عدم قطعیت کافی ایفا کند.