مجله نماوا، رضا حسینی
فیلم واقعاً تجلی عنوانی است که برای آن انتخاب شده است: «گلهای جنگ» و برای اینکه زیباییهای جنگ پررنگتر شوند و بیشتر به چشم بیایند -به طور طبیعی- «جنگ» باید واقعی باشد، با تمام بیرحمیها و خون و خونریزی و… پس برخلاف عنوان فیلم که در نگاه اول امیدبخش است و آنطور که باید دردناک به نظر نمیرسد، «گلهای جنگ» نمایش انسانهایی است که به ورطه جانورخویی و ددمنشی درمیغلتند. داستان در شهر نانجینگ (یا نانکینگ) چین در جریان جنگ دوم چین و ژاپن میگذرد (جنگی در خلال سالهای ١٩٣٧ تا ١٩۴۵ که به اعتقاد برخی، با یورش ژاپنیها به بندر پرل هاربر آمریکا در ١٩۴١ به بخشی از جنگ جهانی دوم بدل شد)؛ و کشتار نانجینگ در سال ١٩٣٧ را به تصویر میکشد که یکی از مناقشههای بزرگ میان دو کشور درگیر جنگ بوده است که هر یک آمارهای خودشان را از تعداد قربانیان و کشتهشدگان دارند و دیگری را به اغراق یا توجیه متهم میکنند. پس عجیب نیست که «گلهای جنگ» در کشور ژاپن توقیف شد و روی پرده سینماها نرفت.
یک آمریکایی (با بازی کریستین بیل) با گروهی از دختران مسیحی – و دستهای از زنان خیابانی که بعداً به آنها ملحق میشوند- در کلیسای بزرگی در نانجینگ پناه میگیرند. آمریکایی در نهایت به خودش میآید و با پوشیدن لباس کشیش، تصمیم میگیرد کاری برای نجات دختران و زنها انجام بدهد. «گلهای جنگ» با چنین داستانی و آنچه نقلش رفت، در داخل چین بسیار مورد توجه و تحسین قرار گرفت (فیلم با فروشی بیش از ٣١٠ میلیون دلار در سینماها به پرفروشترین فیلم تاریخ سینمای چین تا آن زمان بدل شد) ولی در عرصه بینالمللی نامزدی جایزه گلدنگلوب بهترین فیلم خارجیزبان، مهمترین و البته یکی از معدود دستاوردهایش بود. با این تفاسیر مشخص است که تماشاگر با یک ملودرام پر از اشک و آه و یک فیلم جنگی میهنپرستانه روبهرو است که در زمره آثار شاخص کارگردان صاحب سبک خود، ژانگ ییمو، قرار نمیگیرد. با وجود این، «گلهای جنگ» حتی برای تماشاگران حرفهای هم به دو دلیل ارزش یک بار دیدن را دارد: دلیل اول و عامترش آشنایی با یک فاجعه و رویداد تاریخی است و دلیل دوم، هنرنمایی ییمو در پرداخت بصری فیلم که ویژگی اصلی سینمای او به شمار میرود.
ژانگ ییمو که یکی از اولین فیلمهایش با نام «جو دوو»/ Ju Dou در سال ١٩٩٠ به نخستین فیلم چینی نامزد اسکار بهترین فیلم خارجیزبان بدل شد و با فیلمهای دیدنی متعددی از جمله شاهکارش «قهرمان» (٢٠٠٢) شناخته میشود، از ٣٧ سالگی فیلمسازی را آغاز کرد. با وجود این، یکی از برجستهترین و تحسینشدهترین فیلمسازان سینمای چین است که در وهله اول با سبک و ذوق بصری آثارش شناخته میشود؛ موضوعی که به تجربههای عکاسی او پیش از ورود به جهان سینما برمیگردد. همانطور که اشاره شد عنوان فیلم از زیباییهایی میگوید که در دل هر جنگی یافت میشود. به لحاظ تماتیک ایثار و شجاعت نمونههایی از این زیباییها به حساب میآیند که در «گلهای جنگ» دیده میشوند و ییمو هر جا که توانسته است، این «گلها» را در ترکیببندی (کمپوزیسیون) نماهای اثرش خلق کرده است. یک مثال آن جایی است که سربازان چینی برای مواجهه با تانک ژاپنی پیشرفته، در یک خط به سمت آن یورش میبرند و یکییکی چون گلبرگ بر زمین میافتند و در راه دفاع از کشورشان کشته میشوند. بهکارگیری تمهید حرکت آهسته نیز این صحنه را بهیادماندنیتر کرده است. مثال برجسته دیگرش هم جایی است که فرمانده چینی در آخرین اقدام جسورانه خود همه نیروهای دشمن را به هوا میفرستد و انفجار بزرگی که شکل میگیرد (با کمک زاویه دید دخترک، تأکید بر دریچه کلیسا با آن شیشههای هفترنگ، و پارچههای رنگیای که میان سنگ و خاک به هوا پرتاب میشوند) چون شکفتن گل فداکاری به چشمان دخترک میآید. اینها جلوههایی از همان سبک بصریای هستند که سینمای ژانگ ییمو با آنها شناخته و ستایش میشود.
سرنخ مهمترین ویژگی تماتیک «گلهای جنگ» هم در عنوان آن است. فیلمنامه هِنگ لیو که از رمان جِلینگ یان اقتباس شده، این مفهوم کلی قابل تامل را در خود دارد که جنگ، انسانیت و تمدن را از بین میبرد و آدمها را به سوی بربریت سوق میدهد و اغلب به جانورانی درندهخو بدل میشوند؛ اما در راه بازگشت، از دل همین وحشیگری و ددمنشی است که دوباره گلهای انسانیت و تمدن شکوفه میزنند؛ در خصوص بخش اول، پرداخت سینمایی ییمو آنجا چشمنوازی میکند که در حین گریز زنان از دست سربازان، تارهای ساز پیپا (معروف به گیتار چینی) پاره میشوند و نمایش این امر با حرکت آهسته و در نمای بسته، انگار بیانی شاعرانه از کندشدن یا حتی توقف زمان را بیان میکند که حاصل جنگ و عقبگرد از تمدن است. نمونه دیگرش جایی است که سربازان وحشی به دختران چینی کلیسا حملهور میشوند و آنها در «کتابخانه» پناه میگیرند. لحظههای نفوذ و شکستن در، با افتادن کتابها از قفسهها طولانی شده است تا بار دیگر عقبگرد انسان در این جغرافیا را به نمایش بگذارد.
جالب است که گذشتهی همه شخصیتهای فیلم، پر از درد و تلخی و ازدستدادن است، درست مثل روزگار حالشان که در نقطه اوج گذشتهی آنها قرار گرفته است! با تمام اینها، ییمو آن قدر زیبایی در دل این دنیای تاریک مییابد که انسان بتواند حتی در بدترین شرایط به آیندهاش امیدوار باشد. قابل تامل است که «گذشته»، شخصیتهای کاملاً متفاوت این جهان داستانی را به هم گره میزند و نهفقط آنها را به هم نزدیکتر میکند بلکه همارز یکدیگر قرار میدهد و بر نقش پررنگ تقدیر در سرنوشت هر انسانی تأکید دارد. برای همین است که ابتدا زنان خیابانی همچون طردشدگان جامعه در زیرزمین کلیسا جای میگیرند (همان مکان فراموششده و گردوخاکگرفتهای که شرابها نگهداری میشوند و منبع درآمد کلیسا هستند!) و دختران پاکدامنی که روزی راهبه خواهند شد، در بالاترین نقطه کلیسا، آوای آسمانی سرمیدهند؛ اما در نهایت زنان خیابانی با ایثارشان جای دختران را در بالای کامیون میگیرند و این دخترها هستند که زیر جعبههای شراب در کامیون مخفی میشوند؛ به این شکل، هم زنان خیابانی به گذشتهشان میروند و دوباره معصوم و بیگناه میشوند و هم دختران متوجه میشوند که چهطور ممکن است با چرخش روزگار به همان زنانی بدل شوند که پیش از این، آنها را به دیده تحقیر مینگریستند. این نگاه تقدیرگرا در مورد فرمانده ژاپنی عاشق هنر و انساندوست هم صدق میکند؛ سربازی که پیانو میزند و به خاطر وحشیگری سربازان ژاپنی عذرخواهی میکند اما زمانی که از بالا دستور انتقال دختران برای گرمکردن مجلس بالادستها صادر میشود، او فقط به یک مهره اجرایی بدل میشود و دیگر حرف قشنگی برای گفتن ندارد.