مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
سریال سیلو (Silo)، اقتباس ۱۰ اپیزودی اپل تیوی پلاس از اولین کتاب سهگانه پرفروش هیو هاوی به همین نام، به کار کسانی نمیآید که از محیطهای بسته میترسند. دنیای فیلم خیلی دقیق ساخته شده و این دنیا تقریباً بهطور کامل زیرزمینی است.
چند هزار نفر از آخرین بازماندگان زمین در یک زمان نامشخص (اما به نظر نهچندان دور) در آینده زنده ماندهاند و در یک سیلوی زیرزمینیِ ۱۴۴ طبقه و خودکفا محبوس شدهاند و انتظار میکشند سیاره از هر اتفاق سمی که آن را غیر قابل سکونت کرده است، بهبود یابد. هیچکس نمیداند این امکان چه زمانی فراهم میشود، همانطور که هیچکس نمیداند سیلو را چه کسی ساخته است، چرا که تاریخ آنها در جریان یک شورش در گذشته پاک شد.
طراحان صحنه و جلوههای ویژه سریال کار زیادی انجام دادند تا محیطی ساخته شود که ذات آیندهنگر آن در زیر پوششهای چرکین و نوعی درهمریختگی شبیه کارهای هیث رابینسون (کارتونیست و تصویرگر انگلیسی) که بهمرورزمان در یک گنبد انسانیِ بستهبندیشده جمع شده است، دیده میشود. معماری شوروی سابق با حال و هوای قرونوسطی در هم آمیخته است و ظاهر بخشهای مختلف سیلو، از مزارع آب کشت گرفته تا مراکز پزشکی، این مکان را تقریباً به یک شخصیت تبدیل کرده است.
داستان به همین اندازه هیجانانگیز و توانفرسا است. پیرنگ عملاً با هر صحنه پرمایه میشود و حتی در آخرین لحظه از حرکت بازنمیماند (همانطور که انتظار میرفت فصل دوم از قبل سفارش داده شده است).
ما ابتدا با کلانتر هولستون بکر (دیوید اویلوو) آشنا میشویم که همراه با شهردار روث (جرالدین جیمز) مسئول نظارت بر آرامش و ثبات سیلو است. بکر اعلام میکند که میخواهد از سیلو خارج شود. بر اساس قوانین، اگر این درخواست یک بار به زبان آید، قابل بازگشت نیست و گوینده به خروج از سیلو محکوم میشود و این در حالی است که از نمای خارزار بیرون که از یک صفحهنمایش بزرگ برای همه ساکنان قابل دیدن است، مرگ هر کسی که از سیلو بیرون برود، حتمی فرض میشود. قوانین حمایت از ساکنان را «بنیانگذاران» وضع کردهاند و مسئولیت نظارت بر اجرای آن با یک نظام قضایی قدرتمند شبیه اشتازی (سازمان اطلاعاتی آلمان شرقی) است.
بعد داستان سه سال به عقب برمیگردد، زمانی که بکر با همسرش آلیسون (رشیدا جونز) زندگی شادی دارد. در شرایطی که اعمال قوانین سختگیرانه برای کنترل جمعیت برای بقای یک دنیای مهرومومشده خیلی اهمیت دارد، به بکر و آلیسون اجازه داده میشود برای بچهدار شدن تلاش کنند، اما وقتی آلیسون درگیر چیزی میشود – یک جنبش زیرزمینی؟ یک گروه از نظریهپردازان توطئه؟ – اوضاع به هم میریزد و حال و هوای آثار جرج اورول به خود میگیرد.
یک کُدگذار، عتیقهای به آلیسون نشان میدهد – تکهای از یک فناوری مربوط به «عصر پیشین» – که تائید میکند در تمام این سالها به مردم دروغ گفته شده است. اینجاست که آلیسون اقدامی انجام میدهد که ذهن شوهرش را درگیر میکند. مراقبت و پیچیدگی «سیلو» و همچنین نقشآفرینی عالی جونز و اویلوو بهگونهای است که انگار جدایی و فداکاری آنها واقعاً برای این زوج هزینه دارد. هر زمان که به نظر میرسد همهچیز از مسیر تریلر توطئه/هیجان پیش میرود، بکرها شما را به عقب میرانند و صحنههای وداع آنها واقعاً تأثربرانگیز است.
پسازاین همه سرمایهگذاری، در پایان اپیزود اول همهچیز به شکل شگفتانگیزی از زوج آزاده (گمراه؟) به جولیت (ربکا فرگوسن)، مهندس مسئول کورهای که کل سیلو به آن وابسته است تغییر جهت میدهد. ما از طریق صحنههای بازگشت به گذشته متوجه میشویم جولیت چگونه توانست افراد مسئول سیلو را زیر سؤال ببرد. چرا نگهداری آثار عتیقه قاچاق محسوب میشود؟ چرا حرف زدن درباره گذشته جرم است؟
در همان حال که جولیت متأثر از مرگ مردی که دوستش داشت، سرنخهایی را که دیگران برای او بهجا گذاشتهاند دنبال میکند، درگیر رازی میشود، خیلی عمیقتر از چیزی که تصورش را میکرد و به نتیجه میرسد اگر دروغها شما را نکشند، حقیقت میکشد. بهتدریج شبکه دسیسه بیشازپیش پیچیده میشود، پیشداستانهای فردی بهتدریج پر میشوند و تاریخ فراگیرتر از خاک بیرون میآید.
شاید این روند برای تعدادی از تماشاگران خیلی آهسته به نظر برسد، اما کسانی که فصل اول «سیلو» را تا پایان دنبال میکنند، احتمالاً پاداش خوبی میگیرند و البته کسانی که شیفته قصههای دیستوپیایی غنی و با جزئیات هستند، در تمام مدت لذت میبرند.
«سیلو» را میتوان از جهات مختلف تعبیر کرد – انتقاد از نظام طبقاتی (افرادی که در «طبقات پایین» سیلو زندگی و کار میکنند از سوی افراد طبقات بالاتر تحقیر میشوند، هرچند بقای همه به مهارتهای آنها بستگی دارد) و مطالعهای درباره «پاک کردن» و این که چه کسی میتواند تاریخ را بنویسد یا بازنویسی کند. سریال در عین حال درباره مزایا و معایب حقیقت و زندگی توأم با انکار برای فرد و جمع است، اما پیش از همه اینها، یک کار بسیار خوشساخت است که به کلیشههای تکرارشونده کلاسیک و پایانهای هیجانانگیز بهاندازه شخصیتپردازیهای ظریف اشتیاق نشان میدهد.
خالق و گرداننده سریال «سیلو» گراهام یوست، فیلمنامهنویس و تهیهکننده نامزد جایزه امی («سرعت»، «موجه»، «تیر شکسته»، «جوخه برادران») است.
او درباره شکلگیری این پروژه که پخش آن از پنج مه ۲۰۲۳ در اپل تیوی پلاس شروع شد و تا ۳۰ ژوئن ادامه دارد، میگوید: «همهچیز با حمایت اپل برای یک انتخاب سخت شروع شد که فکر میکنم انتخاب درستی بود – انتخاب داستانی که هیو (هاوی) نوشت و به قیمت ۹۹ سنت در آمازون کیندل پست کرد: داستان هولستون و آلیسون. هرچند این دو شخصیت از اپیزود اول فراتر نمیروند و ما تا پایان این اپیزود با فردی که درواقع شخصیت اصلی سریال است، روبرو نمیشویم. این نگاه برای من مهم بود.»
روشی که یوست و گروه او برای فصل اول «سیلو» طراحی کردند به این معنی بود که باید داستانهای جدید زیادی مینوشتند، اما همچنان روند کلی را در چارچوب کتابها، سبک و شخصیتها نگه میداشتند. نکته مهم دیگری که باید در طراحی صحنه پیچیده پروژه نظر میگرفتند، ساختن پناهگاه عظیمی بود که داستان در آن روی میدهد و این کار ارزانی نبود.
یوست میگوید: «در نگاه اول اینطور به نظر میرسید که ما قرار است سریالی را کلاً در فضاهای داخلی بسازیم و همه اتفاقات در دکورها میافتد، پس نباید کار خیلی سختی باشد. بعد فهرستی از گروه طراحی صحنه به دستمان رسید که فقط در متنهای فصل اول به ۴۲ آپارتمان مختلف اشاره شده بود. سؤالی که مطرح شد این بود: “ما چگونه میتوانیم از صحنهای به صحنه دیگر برویم و از چارچوب یک دکور برای تبدیل آن به چیز دیگری استفاده کنیم؟ چقدر زمان میبرد؟”»
او ادامه میدهد: «به لحاظ اجرا، برنامهریزی و هزینه، این یک سریال بسیار دشوار است و اپل در حد معقول از ما حمایت کرد. ما هیچوقت بهاندازهای که لازم بود پول یا زمان نداشتیم، اما خیلی نزدیک بودیم و وسط آن پسزمینه هیچوقت داستانهای انسانی را فراموش نکردیم. “جولیت چه میخواهد؟ چرا رسیدن به هدف اینقدر برای او سخت است؟ اگر به هدفش نرسد چه اتفاقی میافتد؟” و سؤالهایی مانند این.»
یوست برای «سیلو» یک گروه بازیگری قابل توجه را گردآوری کرد که بهجز فرگوسن، جونز، اویلوو و جیمز، چهرههای شاخصی مانند تیم رابینز، هریت والتر، ویل پاتون و کامن را نیز شامل میشود. او برای کنار هم قرار دادن این گروه از سه دهه تجربه خود در هالیوود استفاده کرد تا چیزی را که برای این سریال علمی تخیلی تصور کرده بود برآورده کند.
او توضیح میدهد: «من شش سال روی سریال “موجه” کار کردم. قانون ما به کار گرفتن بازیگرانی بود که بامزه باشند. شما میدانید که میخواهید اجرای درام از آنها بگیرید، اما باید مطمئن باشید که میتوانند شوخی کنند و بامزه باشند. تمام بازیگرانی که برای “سیلو” انتخاب شدند میتوانند این کار را انجام دهند، با این تفاوت که این یک سریال کمدی نیست، بلکه یک درام است که بعضی جاها شوخطبع میشود؛ و مهم بود کارگردانها به این حس برسند. همهچیز با قطعی شدن حضور ربکا (فرگوسن) شروع شد. بعد تیم (رابینز) را داشتیم و بعد کامن را گرفتیم. هر روز این حس را داشتیم که “خدای من، ما چقدر خوششانس هستیم.”»
فرگوسن درمورد شخصیت خود در سریال میگوید: «من نقش جولیت را قبول کردم چون سفر این شخصیت را دوست دارم. ایده دنیا، کاری که ما با دنیا کردهایم و پیامدهای بشریت را دوست دارم.»
فرگوسن در روند آماده شدن برای این نقش، متوجه شد وقتی صحبت از انگیزههای جولیت در طول سریال میشود، خشم و ترس دستبهدست هم میدهند. او میگوید: «جولیت بهتدریج چیزهایی را کشف میکند و رسیدن به حقیقت، راه او را برای درک عاشق شدن و معشوق بودن و پذیرش بخشهایی از خودش که هیچوقت به آنها نگاه نکرده بود باز میکند.»
درواقع این عناصر انسانی هستند که واقعاً «سیلو» را قانعکننده و متوازن میکنند. آوی نش بازیگر سریال «مردگان متحرک» که در «سیلو» نقش لوکاس کایل، همراه جولیت در ادامه داستان را بازی میکند، میگوید: «سیلو تا حد زیادی درباره انسانیت است – آدمهایی که کنار هم گیر افتادهاند و تلاش میکنند حقیقت شرایط خود را درک کنند. آنها از خودشان میپرسند: “ما چطور میتوانیم در اینجا زندگی کنیم و چطور میتوانیم فقط زنده نباشیم؟”»
شخصیت لوکاس در سریال در حوزه فناوری اطلاعات کار میکند و وقت آزاد خود را با مطالعه ستارههای بیرون میگذراند. درحالیکه این شخصیت صحنههای زیادی در سریال ندارد، ارتباط او و جولیت شباهتها و تفاوتهای آدمهای طبقات متعدد سیلو را برجسته میکند.
نش میگوید: «آنها واشرهای سیستمی هستند که کاملاً شبیه واشرهای دیگر عمل نمیکنند. گاهی اوقات، وقتی با کسی برخورد میکنید که کمی عجیب و غریب و کمی متفاوت است، بهنوعی خودتان را در او میبینید. فکر میکنم چون جولیت و لوکاس با بقیه فرق دارند، این پیوند بین آنها برقرار میشود.»
یکی دیگر از شخصیتهای مهم سریال، مارتا واکر با بازی هریت والتر («کشتن ایو») است. مارتا یک مهندس باسابقه است که خود را با سیلو وفق داده و هیچوقت زندان خودساختهاش را ترک نکرده است.
والتر میگوید: «فکر میکنم تا حدی به این دلیل است که او از خودش میترسد. مارتا به لحاظ شورشی بودن بهنوعی شبیه جولیت است، اما به خودش اعتماد ندارد و نگران است با شورش کردن، خودش را به دردسر بیندازد. همه اینها در سطح غریزی است.»
اما نگاه مادرانه مارتا به جولیت، دیدگاه او را درمورد آنچه امن میداند به چالش میکشد. والتر توضیح میدهد: «مارتا از ته دل جولیت را دوست دارد که با نوعی با حس تحسین او نسبت جولیت و اعتقادش به این که او یک انسان فوقالعاده است، تعادل دارد.»
چینازا اوچه نقش پل بیلینگز را بازی میکند که دقیقاً در نقطه مقابل جولیت قرار دارد. پل شخصیتی بسیار مقرراتی است که اعتقاد عمیقی دارد قوانین سیلو عاری از هر اشکالی است.
اوچه توضیح میدهد: «جامعه سیلو روی مفهومی به نام “میثاق” بنا شده است که شامل مجموعهای از قوانین برای پیشبرد جامعه میشود – قوانینی که از “بنیانگذاران” منتقل شده است؛ بنابراین، همه باید به این قوانین پایبند باشند و به این شکل جامعه ایمن و زنده نگه داشته میشود، اما این مسئله تنشزا است، چون وقتی قوانین زیادی دارید، آزادی زیادی ندارید. دراینبین، فداکاری پل به سیلو چیزی است که شخصیت او را پیچیده و قانعکننده کرده است. او خودش را فردی میداند که کارِ درست را انجام میدهد، اما در طول فصل سؤالهایی برای او ایجاد میشود، مثلاً “تو واقعاً کی هستی؟ چه چیزی برای تو مهم است؟”»
بذر این افکار زمانی در ذهن پل کاشته میشود که جولیت را میبیند، فردی که برای زیر سؤال بردن حقیقت «میثاق» تردیدی ندارد.
فرگوسن با اشاره به این که پل و جولیت دو روی یک سکه هستند، میگوید: «آنها واقعاً همدیگر را جلو میبرند. هر کسی که با جولیت مخالفت کند یا او را به چالش بکشد باعث رشد او میشود.»
فصل اول «سیلو» با پرسشهای زیادی به پایان میرسد و همهچیز را جمع نمیکند. فرگوسن درباره گام بعدی میگوید: «من همه کتابهای هیو هاوی را خواندهام؛ بنابراین اگر آنقدر خوششانس باشیم که بتوانیم ادامه دهیم، دقیقاً میدانم چه اتفاقی میافتد. من با این دنیا خیلی آشنا هستم، اما حالا باید منتظر بمانیم و ببینیم در ادامه چه میشود. بایدها و شایدها و ایکاشها زیاد است.»
منبع: گاردین، اسپیس دات کام، سوپرنوا
تماشای آنلاین سریال سیلو در نماوا