مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
جوانا هاگ نویسنده و کارگردان انگلیسی درباره فیلم زندگینامهای «سوغات» (The Souvenir) که چهارمین فیلم بلند اوست، میگوید: «سعی کردم تا آنجا که ممکن است به خاطر بسپارم. برایم سخت بود از این توهم که همهچیز را به خاطر دارم، دست بردارم.»
او به خاطر شکافها متأسف است، و بااینحال داستان فیلم او ممکن است ورای یک اقتباس وفادار از اتفاقات واقعی باشد. «سوغات» درمورد رابطهای است که هاگ در دهه ۱۹۸۰ داشت، وقتی بیست و چند ساله بود (او حالا ۶۱ ساله است) و در مدرسه فیلمسازی درس میخواند، با مردی دانشآموخته کمبریج (با بازی فوقالعاده تام برک در فیلم) که ادعا میکرد برای وزارت خارجه کار میکند. آن مرد متکبر، سرگرمکننده، کمحرف و – اگرچه بلافاصله آشکار نشد – آسیبپذیر بود.
«سوغات» که مارتین اسکورسیزی یکی از مدیران تولید آن است، در جشنواره فیلم ساندنس ۲۰۱۹ برنده جایزه بزرگ داوران بخش مسابقه فیلمهای داستانی سینمای جهان شد، و بعد در بخش پانوراما جشنواره فیلم برلین نیز به نمایش درآمد. منتقدان نقدهای خوبی برای فیلم نوشتند. منتقد نیویورک تایمز «سوغات» را فیلمی توصیف کرد که درمورد آن حسی انحصارطلبانه دارد و اعتراف کرد که میخواهد «آن را مخفی نگه دارد چون به نظر میرسد یک کشف خصوصی است.» او نتیجه گرفت: «یکی از غمانگیزترین فیلمهایی که میتوانید تصور کنید و تماشای آن لذت مطلق است.» من نیز همین احساس را داشتم، مات و مبهوت و دلشکسته از سینما بیرون آمدم و دوست داشتم فیلم را دوباره ببینم تا در آنچه دیده بودم، تجدید نظر کنم.
هاگ از یک طبقه متوسط رو به بالا میآید – بهطور خصوصی در مدرسه شبانهروزی وست هیث در کنت (محل تحصیل پرنسس دایانا) تحصیل کرد و – اگر کسی به دنبال پیچ و تابهای اشرافی بیشتر است، میتوان به این نکته اشاره کرد که بارونتِ بلفیلد، پسرعموی هاگ یکی از تهیهکنندگان «سوغات» است. بااینحال، ازنظر هنری نکته جالب این است که هاگ بهدرستی بهعنوان یک رئالیست اجتماعی دیده میشود – نه فردی که میداند چگونه با بیرحمی و با دقت میتواند طبقه خود را بررسی کند.
در گفتوگوی ما با هاگ که در سوهو در لندن انجام شد، آنر سوئینتن برن، ۲۳ ساله که در «سوغات» نقش جوانا («جولی») بازی میکند، در کنار او نشسته بود. او قبل از این فیلم آخرین بار در ۲۰۱۶ در مستند «فصلها در کوئینسی: چهار پرتره از جان برگر» که ادای احترام به منتقد هنری، نویسنده و نقاش فقید بریتانیایی بود، حضور داشت. ما برن را در آن فیلم نوجوانی مستقل و رها از قید و بند میبینیم که با برادر دوقلویش، زِیویر در اوت ساووآ تمشک میچینند. او دختر تیلدا سوئینتن بازیگر (که دوست برگر بود و در فیلم مستند او حضور دارد)، و جان برن نمایشنامهنویس و هنرمند است. برن خیلی گیرا و بسیار باهوش است. نقشآفرینی بیعیب و نقص او در «سوغات» یک نقشآفرینی به نظر نمیرسد و – این خارقالعاده است – او اصلاً برای بازیگری برنامهریزی نکرده بود. فکر میکنم میتوانید بگویید، با بودن سوئینتن بهعنوان یک مادر و هاگ بهعنوان یک مادرخوانده، برن بازیگری بود که منتظر بود چیزی برای او اتفاق بیفتد.
سوئینتن و هاگ وقتی ۱۱ ساله بودند با هم آشنا شدند (پدر و مادرهای آنها با هم دوست بودند). دو زن زمانی از هم جدا شدند که سوئینتن به کمبریج رفت و هاگ بهعنوان دستیار عکاس مشغول به کار شد (درک جارمن یکی از اولین مربیان هاگ بود). دوستی آنها وقتی دوباره برقرار شد که هاگ در مدرسه فیلم ملی درس میخواند و از سوئینتن خواست در فیلم دانشجویی او با عنوان «تمرین» بازی کند. آنها از آن زمان دوستان صمیمی هستند، و جای تعجب ندارد که هاگ باید از سوئینتن بخواهد برای نقش اصلی «سوغات» یک بازیگر مناسب پیشنهاد دهد. تنها مشکل این بود که همه بازیگرانی که او دیده بود، به شکلی اجتنابناپذیر بازیگر بودند. هاگ به دنبال کسی بود که بیشتر شبیه خودش باشد، کسی در ابتدا خجالتی که از بودن پشت دوربین بیشتر از جلوی دوربین خوشحال باشد. او و سوئینتن به مغز خود فشار آوردند تا در لحظهای – ساعت ۱۱ – متوجه شدند کسی که دنبالش بودند در تمام مدت آنجا بوده است.
برن توضیح میدهد: «سال ۲۰۱۶ بود. من ۱۹ ساله بودم و بعد از دیدار با پدربزرگم میخواستم به لندن برگردم. یک پیام از مامان دریافت کردم که نوشته بود جوانا (که در اسکاتلند با سوئینتن بود) دوست دارد من را ببیند.» ظاهراً فقط یک دیدار مادرخوانده – دخترخوانده بود، اما درواقع فرصتی بود که هاگ درمورد بازی برن در فیلم فکر کند. «ما حدود یک ساعت در کافهای در برویک-آپون-توئید همدیگر را دیدیم و جوانا درباره فیلم بحث نکرد. بدون که این پول کافه را بدهیم بلند شدیم و رفتیم و یک نفر دنبال ما دوید – واقعاً بد شد.»
هاگ میگوید: «این را یاد نمیآید. چیزی که در یادم مانده گفتوگوی ما در ایستگاه مترو است که تو درباره ۱۹ سالگی و روابط صحبت میکردی. حدود ۱۰ دقیقه بود. چیزی در من جرقه زد و به فکر فرو رفتم که آیا او میتواند برای این نقش مناسب است؟»
هاگ تجربه کار با نابازیگران را داشت [کریستوفر بیکر نقاش در فیلم «مجمعالجزایر» (۲۰۱۰)؛ ویو آلبرتین موسیقیدان و خواننده و لیام گیلیک هنرمند مفهومی در فیلم «نمایشگاه» (۲۰۱۳)]. علاوه بر این، او برای خلاقیت آنر اهمیت قائل بود (او تأکید میکند «آنر دستبهقلم است»). «اما من به زمان نیاز داشتم. آماده پریدن نبودم. مطمئن نبودم این نقش چیزی باشد که او به آن علاقه دارد، و سؤال هم نکردم.»
سه هفته بعد، هاگ نظر برن را پرسید. برن به یاد میآورد: «فوری گفتم، بله؛ کوچکترین تردیدی در ذهن من نبود.» او تازه مدرسه را ترک کرده بود. «اصلاً نمیدانستم باید چه کار کنم، فقط میدانستم برای هشت ماه به نامیبیا میروم.» بهعنوان راهی برای پر کردن زمان باقیمانده یک سال فاصله بین دبیرستان و دانشگاه، بازی در فیلم هاگ وسوسهانگیز بود. برن بین موافقت با بازی در فیلم و شروع فیلمبرداری، دو هفته فاصله داشت. «سوغات» در هفت هفته فیلمبرداری شد.
انتخاب برن برای بازی در نقش شخصیت جولی یک قمار بود، حداقل به خاطر نحوه کار کردن هاگ. فیلمهای او – «بیارتباط» (۲۰۰۷)، «مجمعالجزایر» و «نمایشگاه» – تا حدی با بداههپردازی تکامل پیدا میکنند. هیچ فیلمنامه متعارفی در کار نیست. هاگ قدرت ناگفتهها (و حرفهای غیر قابل گفتن) و روند تلاش برای پیدا کردن کلمات مورد نیاز شما را میداند. «بیارتباط» با نوعی بیهدفی اجتماعی در تعطیلاتی در ایتالیا آغاز میشود که ادامه به شکلی ظریف غمانگیز میشود؛ «مجمعالجزایر» درباره یک تجدید دیدار خانوادگی در ترسکو در جزایر سیلی، و شامل حرفهای خانوادگیِ افشاگر و دعوای خواهرها و برادرهاست؛ و «نمایشگاه» که داستانش در لندن اتفاق میافتد، تقریباً بدون فیلمنامه است، بیشتر درمورد فضاست تا کلمات، درباره یک زوج هنرمند که زندگی و الگوهای کاری آنها با فروش قریبالوقوع خانه آنها تهدید میشود.
چالش (و لذت) فیلمهای هاگ این است که او به آنچه اتفاق نمیافتد به همان اندازه آنچه اتفاق میافتد علاقه دارد. لحظههای استادانهی بدون ژست، نقطه قوت اوست. بیتفاوتی او نسبت به روایتهای غنی از حادثه، به این معناست که فیلمهایش عموماً با واکنش متفاوت منتقدان سینما روبرو میشوند. اگر «سوغات» یک روایت قدرتمند دارد – که دارد – به این دلیل است که زندگی آن را تأمین میکند. هاگ مانند یک نسخه خیالبافتر، مالیخولیایی، و طبقه متوسط رو با بالا از مایک لی است که بداههوار راه خود را به دل چیزها باز میکند. اما او هم زن خودش است.
هاگ میخواست در «سوغات» برخی عبارتها گنجانده شود، اما بهغیراز این، همانطور که سوئینتن جایی گفته است: «جوانا از همه ما نویسنده میسازد.» تام برک تا حدی میدانست باید انتظار چه چیزی را داشته باشد. او ماهها فرصت داشت درباره نقش خود فکر کند. اما برن قبل از فیلمبرداری نمیدانست هر صحنه چه نتیجهای دارد. او کار را بداههوار پیش میبرد که مردد بودن، ویژگی بارز فیلم را توضیح میدهد؛ همراه با دیالوگهای فوقالعاده، غیرعادی و واقعگرایانه که پر از چیزهایی است که در یک فیلمنامه معمولی، تلفات در نظر گرفته میشود.
برن توضیح میدهد: «آدرنالین زیاد بود. فکر کنید: من نمیدانم چه اتفاقی میافتد، نمیدانم چطور اطلاعات را هضم کنم و در نقش جولی واکنش نشان دهم. و در حال حاضر، نمیدانم جولی از کجا شروع میشود و آنر در کجا به پایان میرسد – او به شخصیت دیگر من تبدیل شده است و من این را دوست دارم.» تنها جایی که برن باید سراغ آن میرفت، دفترهای خاطرات هاگ در دهه ۱۹۸۰ بود، و او با بلاتکلیفیهای آن نوشتهها همدردی میکرد: آنر میگوید، «هر کس در اوایل ۲۰ سالگی خود نمیداند در زندگی او چه میگذرد. سعی میکنید بفهمید در چه کاری خوب هستید، چه کسی هستید، چه میخواهید، مرزهای شما چیست، و اشتباه میکنید و مشکل اعتمادبهنفس دارید. بازی در این فیلم به من آرامش داد چون احساس تنهایی نمیکردم. به من اطمینان داد که اشکال ندارد حس کنم کمی گم شدهام و نمیدانم چه اتفاقی میافتد، و به حقیقت خود پایبند بمانم.»
هاگ ابتدا سه سال پس از پایان رابطه به فکر ساخت فیلمی درباره آن موضوع افتاد و آن را در دو قسمت پیشبینی کرد: «یک رابطه و واکنش به پایان آن.» اما ۳۰ سال طول کشید تا او در ۲۰۱۵ برای دنبال کردن پروژه، اعتمادبهنفس پیدا کرد. (آنها بلافاصله بعد از «سوغات» کار روی قسمت دوم فیلم را شروع کردند که اولین بار در دنیا در جشنواره فیلم کن ۲۰۲۱ روی پرده رفت. سوئینتن و آنر در «سوغات ۲» نقشهای خود در فیلم اول را تکرار کردند. در فیلم جدید، جولی بعد از قطع رابطه پردردسر خود با آنتونی میکوشد از طریق فیلم فارغالتحصیلی خود همه آن احساسات ماندگار را کشف کند.)
هاگ با لبخندی دلگرمکننده به حرفهای برن گوش میدهد. او باوقار و ملایم است و لباسهایی پوشیده که چیزی به شما نمیدهد – یک تیشرت سفید، جواهرات ساده. هاگ درباره برن میگوید: «بهعنوان یک زن جوان، مردد، اما بسیار با اعتمادبهنفس بود. شما میتوانید هر دو باشید.»
ما درمورد تنش بین افشاگری و پنهانکاری در فیلم صحبت میکنیم و هاگ سریع بُل میگیرد و اصرار میکند «حریم خصوصی» نکته کلیدی است و «همه ما خودهای جداگانه داریم. خودهای متفاوت برای آدمهای متفاوت.» هاگ برای کمک به افشاگری، آپارتمان سابق خود را در نایتسبریج را از روی یک عکس بهعنوان صحنهای از فیلم بازسازی کرد. این «طلسم» او شد و مثل «جادو» عمل کرد: «ساختن آن فضا خاطرات را ساخت – خیلی چیزها برگشتند و در آن آپارتمانِ تازه بازسازیشده ایستادند.»
به یادآوردن، گاهی اوقات ارزیابی مجدد را به همراه دارد: چرا او مدت طولانی رابطه خود با «آنتونی» را حفظ کرد؟ هاگ دستانش را به نشانه تسلیم بالا میبرد: «نمیتوان پاسخ داد. چرا ما این آدمی هستیم که هستیم؟ برخی از موارد را در قسمت دوم سعی کردهایم کشف کنیم.» و آیا آنتونی درواقع در وزارت خارجه کار میکرد؟ پاسخ او حیرتانگیز است: «نمیدانم.»
در مدرسه فیلم، به جولی توصیه میشود برای نافذتر کردن فیلمهای خود، پیوندهایی با تجربه خودش در زندگی شخصی پیدا کند. این یک نسخه از «آنچه میدانی بنویس» است. بااینحال، هاگ به «داشتن یک ایده و ندانستن نحوه تحقق آن» علاقهمند است. او از آنچه میداند – و نمیداند – فیلم میگیرد، چون در تلاش است که بفهمد. او انکار نمیکند و با خنده میگوید: «آن رابطه، با تردید و معما و ندانستن احاطه شده بود؛ از برخی جهات، من حالا عاقلتر نیستم.»
فیلم پرسشهایی درمورد مالکیت روایت مطرح میکند. از ما میخواهد در نظر بگیریم آیا برای یک زن جوان از طبقه متوسط رو به بالا، ساکن نایتسبریج، قابل قبول است (مانند هاگ) فیلمی درباره یک جامعه از معدنچیها در ساندرلند بسازد. و آیا روایت یک داستان واقعی درباره مردی پیچیده از گذشته او میتواند بیش از این قابل قبول باشد؟ حس طنز اجتماعی هاگ بیشازحد است و قدرت فیلم او در رسیدن به فراتر از چنین ملاحظاتی است. هاگ میگوید: «نتیجهگیری من، برخلاف نتیجهگیری جولی، این است که ما باید بتوانیم هر داستانی را که دوست داریم روایت کنیم و آزاد باشیم درمورد هر چیزی صحبت کنیم.»
سوئینتن در فیلم نقش رزالیند مادر جولی را بازی میکند. برن میگوید: «کار کردن با مامانم شادترین چیز بود. خیلی طبیعی شکل گرفت، اما خندهدار بود، چون رابطه ما روی پرده با رابطه واقعی ما بسیار متفاوت بود.» او و مادرش «همیشه با هم مهربان و به هم نزدیک بودهاند»، بنابراین بازی در نقش دخترِ یک مادر سرسنگین، ازمابهتران با روسری ابریشمی، بسیار متفاوت بود. «ما بین برداشتها همدیگر را بغل میکردیم، خیلی سرگرمکننده بود.» و کار با هاگ آسان بود «چون ما بسیار شبیه به هم هستیم.» هاگ میگوید دوست دارد در شرایطی کار کند که حس یک خانواده را دارد: «من و تیلدا نمیتوانستیم باور کنیم که ۳۰ سال با هم کار نکرده بودیم. بسیار آسان و لذتبخش بود.»
«سوغات» بهصورت ۱۶ میلیمتری فیلمبرداری شد تا فضای آن سالها تداعی شود. هاگ درمورد روند فیلمبرداری میگوید: «لذتهای خلاقانه ۱۶ میلیمتری به خاطر محدودیتهای آن است. هر حلقه فیلم ۱۱ دقیقه است. دیجیتال میتواند نامحدود باشد، اما برای من حس جالبی ندارد. کاملاً دوست دارم ۱۶ میلیمتری کار کنم چون نمیتوانید وقت را تلف کنید.» او عاشق «تصاویر خشدار» ناشی از این شیوه فیلمبرداری است. او از «اقتصادی کار کردن» و «نظم» لذت میبرد. حتماً کار در تلویزیون (هاگ تا ۴۷ سالگی اولین فیلم بلند خود را نساخت) این ایجاز را به او آموزش داد.
منبع: گاردین (کیت کلاوی)