مجله نماوا، یاسمن خلیلیفرد
بعضی از فیلمها هیچگاه قدیمی نمیشوند حتی اگر سالها از ساخت آنها گذشته باشد. «سقوط» به کارگردانی تارسم سینگ یکی از همین فیلمهاست. درام با معرفی دخترک خردسال مهاجری به نام الکساندریا آغاز میشود که به علت شکستگی دست خود در بیمارستان بستری شده است. هماتاقی او در بیمارستان یک جوان بدلکار بلندپرواز به نام روی است که در جریان فیلمبرداری یک پروژهی سینمایی دچار مصدومیت شدید شده است و همین اتفاق به افسردگی و ناامیدی او از زندگی انجامیده است. دوستی عمیقی میان دخترک خردسال و این جوان ناامید شکل میگیرد که به واسطهاش روی پنج افسانه را در قالب قصههایی جذاب و پرلعاب برای دخترک تعریف میکند و در تمامی این افسانهها خودِ او قهرمان داستان است. پیشروی داستان اصلی فیلم با این پنج داستان به صورت موازی انسجامی خوشایند و فرم روایی جالبی را به درام بخشیده است؛ ضمن آن که تمامی این روایتها به لحاظ بصری چشمگیر و مبهوتکنندهاند.
ذهن تارسم سینگ به شکل واضحی مملو از ایدههای سرشار بوده است و این ایدههای خلاقانه و فانتزی را در قالب جریان سیال ذهن دو شخصیت اصلی داستان یعنی مرد جوان و دختربچهی رومانیایی به تصویر میکشد؛ هر بار داستانی که در ذهن روی شکل میگیرد تا مرز تمام شدن پیش رفته اما دوباره آغاز شده و ادامه پیدا میکند و به نظر میرسد نه تنها مخاطب بلکه خود این دو شخصیت نیز دلشان نمیخواهد این داستانها با حضور قهرمان همیشگیشان (یعنی روی) به پایان برسند.
عنصر «تقابل» در فیلم «سقوط» به کرات تکرار میشود و موتور محرک درام به حساب میآید. هرگاه تاریکی و ناامیدی بر وجود روی سیطره مییابد الکساندریای کوچک همچون نوری درخشان این تاریکیها را پس زده و مرد را از بحران بغرنجی که به واسطهی مصدومیت ناتوانکنندهی جسمانیاش گریبانگیر او شده است دور میکند. درواقع دخترک با چهرهی معصوم و زیبا و دیدگاهها و هوش کودکانهاش التهابی را که روی را احاطه کرده است مدیریت میکند و فیلمساز در صحنههایی درخشان (مثلاً صحنهای که روی از او میخواهد انگشت پایش را لمس کند و او اشتباه حدس میزند و دخترک این اشتباه حدس زدن را از او مخفی میکند) عبور هوشمندانهی دخترک را از بزنگاههای سخت بحران فروپاشیدگی روانی انسانی به زیبایی ترسیم میکند.
در این کولاژ جذاب بصری/روایی، هر داستان آغازی درست دارد و در جایی مناسب به پایان میرسد و از دیدگاه نشانهشناسی میتوان هر روایت را بخشی از جهان هستی تلقی کرد. درواقع هریک از این روایتها نمادی از یکی از پنج قاره هستند و همچون دانههای هماندازهی تسبیح طبق روایتبندی مرحلهبندیشدهای پشت سر هم قرار میگیرند. به نظر میرسد چیستی و چرایی پسزمینهی فلسفی، تاریخی و اسطورهشناسی هر یک از موقعیتها کاملا مدنظر نویسنده قرار داشته و گرچه فیلمساز ماجرا را از زبان و دهان شخصیت اصلیاش روایت میکند اما به تصویر درآمدن عینی و درست این روایتها باعث میشود کار از شبیه شدن به یک نمایشنامهی رادیویی در امان بماند و هر روایت همچون فیلمی مستقل اما پیوسته به جریانی واحد عمل کند.
آنچه دربارهی متن فیلمنامهی «سقوط» میتوان گفت، حد و مرزی است که فیلمنامهنویس برای تخیلات خود در نظر گرفته است و این امتیاز مثبتی به حساب میآید. گرچه جریان سیال ذهن و ترسیم دنیای درونی کاراکتر در قالب فضایی افسانهای، خیالی و سورئال خود نوعی شجاعت و صراحت بیان را میطلبد اما در نهایت این جاهطلبی و بلندپروازی به شلختگی فیلمنامه نینجامیده و خوشبختانه فیلمساز موفق شده است در اجرا، همه چیز را تحت چارچوب معین و کنترلشده مدیریت کند به همین جهت علیرغم نامتعارف بودن فرم روایی و سرراست نبودن قصهی فیلم، ضرباهنگ آن تا پایان حفظ میشود و جذابیت آن برای مخاطب از بین نمیرود.
فضای فانتزی «سقوط» فراتر از انتظار است و کارگردان در طراحی دکوپاژ و میزانسندهی مسلط عمل کرده است. همچنین بازیگران فیلم خصوصاً دخترک خردسال (الکساندریا) بازیهایی همبافت با جنس فیلم دارند و به درآمدنِ فضای فانتزی مدنظر فیلمساز کمک بسزایی کردهاند.
جزئیات در فیلم «سقوط» مهم و حیاتی هستند و مخاطب برای درک محتوای آن نیازمند درک نشانههاییست که فیلمساز در متن اثر قرار داده است. ضمن آن که به نظر میرسد روحیه و فرهنگی که کارگردان هندیالاصل اثر از آن برآمده است تناسبی آشکار با وجوه بصری و سر و شکل خوش آب و رنگ و جالب فیلمش دارد. درواقع سرک کشیدن این فیلمساز به دنیای فانتزی با خلاقیتی سرشار همراه است که از فرهنگ ودیدگاه خاص سنتی او نشات گرفته است. همچنین میتوان ردپاهایی از فیلمهای مهم پستمدرن جهان را در این فیلم پیدا کرد؛ فیلمی پستمدرن با ساختاری نسبتاً متعارف در چارچوب یک منطق روایی آشنا اما نه چندان متداول.
در نهایت تماشای فیلم به علاقهمندان سینمای فانتزی و آن دسته از مخاطبانی که از فیلمهای گرتهبرداریشده از سینمای پستمدرن لذت میبرند پیشنهاد میشود. فیلمی که رخدادهای پرتحرک، افسانهای و جذابش ارتباط تماتیک تعیینکنندهای را با بدنهی درام برقرار کردهاند.