مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
بریجت اِوِرِت، بازیگر و هنرمند کاباره میگوید: «کمی شبیه فیلم “درهای کشویی” است». او درباره سریال جدید خود، کمدی درام «کسی، در جایی» (Somebody Somewhere) صحبت میکند که داستان آن در منهتن، کانزاس میگذرد. «اساساً اگر در کانزاس میماندم و هرگز به نیویورک نقل مکان نمیکردم و صدایم را پیدا نمیکردم، زندگی من چطور میشد؟»
البته «کسی، در جایی» چیزی شبیه «درهای کشویی» نیست. اورت نقش سم را بازی میکند، یک زن چهل و چند ساله متین، کمحرف، گاهی افسرده، گاهی بیتفاوت که احساس میکند در زادگاهش به گل نشسته است. او روزها در یک مرکز تست استاندارد کار خستهکنندهای دارد، اغلب با خانوادهاش درگیر است، عزادار خواهرش هالی است که شش ماه پیش درگذشت، زمان زیادی را تنها میگذراند و مطمئن نیست به درد دوستی با کسی بخورد و برای عشق خود به خوانندگی کاری انجام نمیدهد، اما وقتی با همکارش جوئل (جف هیلر) دوست میشود، راه خود را با گروهی آدم نامتجانس و الجیبیتی یکی میبیند. آنها پس از ساعت کاری در یک کلیسا جمع میشوند، تمرین کر میکنند و برای معاشرت، آواز خواندن و اجرا روی صحنه آماده میشوند.
سم زندگی آرام و صدایی پرقدرت دارد که بهآرامی آن را در مراکز اجتماعی و تالار کلیساهای کسلکننده و بیروح که در آن آدمهای خنثی و پرزرق و برق همدیگر را پیدا میکنند، رها میکند. سریال، درحالیکه بیسر و صدا از یک تقلای آرام به دیگری میرود، خیلی هم روی سم متمرکز نیست: اندوه او و خواهرش به خاطر از دست دادن خواهر دیگرشان؛ اعتیاد مادر آنها به الکل که مانند ورشکستگی، ابتدا بهآرامی و بعد بسیار سریع حرکت میکند.
ما کسانی نیستیم که ناممان را با حروف سیاه بنویسند
اورت میخواهد روی شخصیتهای بالغتر تمرکز کند که همچنان میخواهند جایگاه خود را پیدا کنند، چون خیلی از برنامههای دیگر درباره افراد جوانتر هستند. «از طرف خودم صحبت میکنم، آن موقع بود که از خواب بیدار شدم و آن موقع بود که زندگی من سرعت گرفت، آن موقع بود که موفقتر شدم. من تا چهل و چند سالگی پیشخدمتی میکردم و فکر میکنم این داستان خیلی از آدمهای دور و بر من است. ما کسانی نیستیم که ناممان را با حروف سیاه بنویسند؛ و حالا همه در یک سریال اچبیاو هستیم – با هم.»
«کسی، در جایی» از جهاتی بهگونهای غمانگیز، بهیادماندنی و خندهدار است که گاهی اوقات تا دو روز بعد نمیخندید. اورت میگوید اگر بگوییم سریال درباره ناامیدی است، بسیار ساده و بهطور گمراهکنندهای یأسآور است، اما بخشی از چیزی که آن را خیلی غیرعادی میکند، پرمایگی است که در یک زندگی که معمولاً ممکن است در یک درام نادیده گرفته شود، پیدا میکند – زندگی فردی که به گفته او، «دهههای ۲۰، ۳۰، ۴۰ سالگی را پشت سر گذاشته و حالا تسلیم شده است.»
از سریال اچبیاو بهعنوان «نیمه زندگینامه شخصی» یاد میشود، اما «نیمه» دقیقاً آن را پوشش نمیدهد. اورت، مانند شخصیت خود، در منهتن، کانزاس بزرگ شد و سالها در انتظار یک موفقیت بود. «من در اوایل چند شکست داشتم و اجازه دادم آن شکستها برای من مثل آزمون تورنسل باشد. ۲۰ سال پیشخدمتی میکردم و به دیوارها خیره میشدم.»
اورت تصویر را کمی صافتر میکند: درباره آن سالها میشود حرفهای بیشتری زد. «درحالیکه بهآرامی، شاهد موفقیت دوستانم بودم و فقط آنها را تشویق میکردم، چیزی در درون من بود که واقعاً دلش برای موسیقی، برای آواز خواندن تنگ شده بود. هفتهای یک بار به یک بارِ کارائوکه میرفتیم. با یک میکروفون شروع میکردم و بعد وحشیتر و وحشیتر و وحشیتر میشدم.»
هنر قرار گرفتن در جای مناسب
برای اورت مهم نبود که یک بارِ کارائوکه باشد یا مدیسون اسکوئر گاردن. «آواز خواندن برای من چیزی دارد. احساس میکنم واقعاً به برق وصل شدهام. وقتی کوچک بودم، خانواده ما ارتباط خوبی با هم نداشت. تعطیلات تنها زمانی بود که واقعاً شادی را تجربه میکردیم، هر روز مشروب میخوردیم و آواز میخواندیم. آن وقت خیلی خوشحال بودم. چیزی است که هیچوقت از یادم نمیرود.»
اورت وقت خود را در کارائوکه هدر نداد. او استعدادی داشت که کارائوکه نمیتوانست مهار کند؛ بنابراین در اوایل دهه ۲۰۰۰، یکی از دوستانش که یک سالن تئاتر کوچک را اداره میکرد، از او خواست زندگی وحشی آخر هفته خود را به کاباره تبدیل کند. این هنر قرار گرفتن در جای مناسب است: کمدی نیست، تئاتر موزیکال نیست، چیزی به نام کابارهی وابسته به «جریان اصلی» وجود ندارد. یک مسیر سریع برای رسیدن به شهرت نیست.
اورت با سردی میگوید: «در کاباره آنطور که برخی فکر میکنند به آدم پول نمیدهد؛ بنابراین برای این که سقفی بالای سرم داشته باشم، همچنان مجبور بودم دست و پا بزنم.» بااینحال، اجرا در کاباره یک پاسپورت برای چیزی بود: «بخش زیادی از کار من در کاباره، راک بود، چون در ابتدا میخواستم یک خواننده راک باشم. فقط باید میفهمیدم چگونه زمان حضور روی صحنه را تنظیم کنم. هرچه بیشتر تشویق میشدم یک اجرا را بنویسم، بیشتر به صدایم تکیه میکردم. من یک سری آهنگ درمورد بخشهای مختلف آناتومی دارم. فکر میکنم باید چیزی را بخوانید که بلد هستید.»
بنابراین شاید تجربه کاباره کاملاً کالت و ویرانگر بود و فقط توانست پول بخور و نمیری برای اورت به همراه داشته باشد، اما قابلیتهای او در اواخر دهه ۲۰۰۰ کاملاً ثابت شد. او از برنامه ایمی شومر، کمدین سر درآورد و مورد توجه تهیهکنندگان سینما قرار گرفت. اورت در ۲۰۰۸ نقش یک زن فوقالعاده مست را در فیلم «جنسیت و شهر» بازی کرد. «فکر کردم، خدای من، حالا در یک فیلم هستم. زندگی من قرار است عوض شود، اما زندگی واقعاً اینطوری پیش نمیرود. حداقل ۱۰ سال دیگر باید پیشخدمتی میکردم.»
وقتی پیشنهاد شد اورت در ۲۰۱۷ در فیلم مستقل آمریکایی «پتی کیک$» بازی کند، او برای تست بازیگری باید شلوغکاری میکرد، چون در آن زمان به این کار شهرت داشت. «برای من اعتمادبهنفس و شجاعت باورنکردنی لازم است تا روی صحنه بروم و خودم را برملا کنم. اجراها بسیار شخصی هستند. درمورد بدنم صحبت میکنم. کلی لحظههای حساس وجود دارد. سخت کار کرده بودم تا حس کنم به صحنه تعلق دارم. فکر میکردم اگر قرار است به ساندنس برسم باید اعتمادبهنفس زیادی داشته باشم.»
او میگوید: «کاباره در لندن و سیدنی بیشتر با استقبال روبرو میشود، اما در نیویورک، یک تفکر ضد فرهنگ کاباره حاکم است – افرادی که روی صحنه کارهای بسیار مخرب و وحشیانه انجام میدهند.» شاید در کارهای نمایشی آدمها مایه سرشکستگی خانواده خود باشند، اما اورت در «کسی، در جایی» به این پرسش کشیده میشود که اگر این مایه سرشکستگی هنوز خیلی به خانواده خود چسبیده باشد، از روابط خانوادگی چه چیزی باقی میماند؟
زنی که در چهل و چند سالگی از خواب بیدار میشود
سریال در تمام جزئیات مستقیماً با زندگی اورت شباهت ندارد: او یکی از شش فرزند خانوادهاش است، درحالیکه سم، شخصیت او، فقط دو خواهر دارد. آنها شبیه به هم هستند، اما یکسان نیستند و سریال درمورد صحنه نمایش، کم سر و صداتر است. اورت میگوید: «اگر مردم بدانند وقتی روی صحنه نیستم، چطور آدمی هستم، سم از نظر آنها منطقی میآید. من میتوانم کمی افسرده باشم. ما دائم درباره این که سم و بریجت چقدر به هم شباهت داشته باشند، چقدر باید اشعار هرزه یا جنبه کثیف ماجرا را وارد کنیم، صحبت میکردیم. سم دقیقاً خود من نیست، اما بخشهایی از وجود من در او هست.» بااینحال، یک شباهت مهم وجود دارد: هم اورت و هم شخصیت او، یک خواهر را از دست دادهاند. «خانوادهها درست عمل میکنند چون هر کسی نقش خود را دارد. اگر یک چرخدنده را از دست بدهید، همهچیز میتواند از بین برود.»
در سریال، سم و خواهرش تریشا سعی میکنند بر اختلافات خود غلبه کنند: تریشا عصبی، دلخور، عجول در قضاوت، خداپرست و همجنسگرا هراس است؛ سم نجوش، گریزان و منزوی است، اما آنها نمیتوانند بدون خواهر مرحوم خود هالی با هم کنار بیایند. در عوض، باید وضعیت خود را عوض کنند. اورت نمیخواست «کسی، در جایی» یکی از سریالهایی باشد که مردم در آن رشد میکنند؛ و بله، سفر شخصی یک شخصیت، کلیشهای است، اما درام همین است. او کمی موقعیت خود را تغییر میدهد: «برای من مهم بود که سم به خاطر یک رابطه عاشقانه رشد نکند. احساس میکنم هزار بار آن را دیدهام. این تجربه من نبود و نمیخواستم آن را انجام دهم.»
او ادامه میدهد: «ما نمیخواستیم طرح داستانی “یک خواننده به نیویورک میرود” را اجرا کنیم. ما میخواستیم این کار را بکنیم که “اگر کسی مثل من در شهری مانند جایی که من بزرگ شدم، بماند، چه اتفاقی میافتد؟” فکر میکنم رابطه سم با موسیقی رابطه جالبی است. اجازه میدهد او به رؤیاهایش و چیزهایی که دوست داشت برسد. او بهنوعی در چهل و چند سالگی از خواب بیدار میشود و میگوید، “اوه، چه اتفاقی افتاد؟”»
اورت توضیح میدهد: «ما نمیخواستیم سریال درباره قضاوت یا سیاست باشد. میخواستم شخصیتها شبیه آدمهایی باشند که من از کانزاس میشناسم و با آنها بزرگ شدم. چیزهای کوچک، مثل احساس حضور نظامی، چون من در کنار فورت رایلی بزرگ شدم. میخواستم مدرسه را حس کنم، میخواستم ساختمانهای آهکی را حس کنم. مطمئن هستم هنوز بعضی از دوستانم در کانزاس درمورد این که به این یا آن مسئله اشاره نکردم دلخور هستند، اما ما واقعاً تلاش کردیم تا جایی که میتوانیم به سریال حال و هوای کانزاس بدهیم.»
سر خود را پایین بیندازید و به کار ادامه دهید
اورت در «کسی، در جایی» که بهتازگی به فصل دوم آن چراغ سبز نشان داده شده است، کار قابل توجهی انجام داد: او در ۴۹ سالگی – زمانی که انتظار میرود هنرمندان زن از مرکز توجه خارج شوند و دوباره به یک گروه کر بپیوندند – با یک سریال پیچیده و غیر متعارف به موفقیت بزرگ دست یافت. او میگوید: «وقتی اینطوری میگویید، میخواهم به خودم “بزن قدش” بگویم.»
اما اورت حتی در گذراترین تبریک گفتن به خود نیز آنقدر خوب نیست. «من سریال را تنهایی نگاه میکنم. دوست ندارم وقتی خودم را میبینم در کنار دیگران باشم. نشان اچبیاو میآید، آن صدای ایستا. باور نمیکنم این من هستم. درک این که ممکن است به چیزی رسیده باشم سخت است. نشستن مقابل آن سخت است. چیزی از جنس ایالتهای غرب میانه آمریکاست – این که سر خود را پایین بیندازید، به کار ادامه دهید و امیدوار باشید بهترینها اتفاق بیفتد.»
«کسی، در جایی» از ژانویه تا فوریه ۲۰۲۲ در هفت اپیزود از اچبیاو مکس پخش شد.
منبع: گاردین، نیویورک پست