مجله نماوا، جواد صفوی
امروزه، تمرکز کارگردان بر امر خطیر کارگردانی مجموعههای نمایشی پرمخاطب در هر رسانهای در هرجای دنیا، باعث شده تا زیر و بم خطوط و کلمات فیلمنامه به بهترین شکل به تصویر کشیده شوند و در روند تولید نیز سرعت و دقت عمل کافی برای ساخت و پرداخت حرفهای اثر وجود داشته باشد. خروجی چنین فرایندی چنانچه فیلمنامه از جذابیت دراماتیک کافی برخوردار باشد، یک محصول نمایشی جذاب برای مخاطبان هدف خواهد بود.
«سرگیجه» دومین تجربه بهرنگ توفیقی، به لحاظ کارگردانی نگاه یک کارگردان مجرب و کار کشته را پشت سر خود دارد که هم رسانه تلویزیون را به خوبی میشناسد و هم فضای رقابتی شبکه نمایش خانگی را در جذب مخاطب به درستی درک کرده است. ویژگی مهم کارنامه کاری بهرنگ توفیقی نیز تمرکز بر فرایند کارگردانی و اصرار نکردن به ورود در امر نویسندگی فیلمنامه است. او یازده مجموعه تلویزیونی ساخته و دو مجموعه نیز برای شبکه نمایش خانگی کارگردانی کرده است. تمرکز او بر کارگردانی در کنار تجربه خوب وی باعث شده تا «سرگیجه» تا اینجای کار، جزو آثار پر کشش و کنجکاوی برانگیز برای مخاطبان باشد، به نحوی که به دیدن قسمت بعدی آن ترغیب شوند. علت اصلی این جذابیت، کارگردانی خوب و متناسب با فضای پرتعلیق و ابهام متن دراماتیک فیلمنامه است.
در «سرگیجه»، هنرنمایی بازیگرانی همچون حامد بهداد، رعنا آزادیور و هادی حجازیفر به کمک کارگردانی هوشمندانه توفیقی، همگی در خدمت ساختار فیلمنامه قرار گرفتهاند. مقصود از ساختار در اینجا، شیوه ارائه پیرنگ در هنرهای روایی است. تعریفی مشخص و مشترک برای انواع آثار دراماتیک از فیلمنامه تا نمایشنامه و رمان. در «سرگیجه» از همان دقایق اولیه قسمت نخست که پیمان، با بازی قابل تقدیر حامد بهداد، به تنهایی در حال رانندگی است و موسیقی گوش میکند و از آسمان بلا بر سرش نازل میشود، مخاطب با او همراه میشود. واگویههای پیمان در توصیف خودش در همان ابتدا مخاطب را متوجه شخصیتی میکند که قرار است احتمالا به عنوان قهرمان با او همذاتپنداری کند. پیمان، تا قسمت سوم، عمده خطوط ارتباط شخصیتهای درام در زمان حال را ساخته است. مخاطب او را در موقعیتهای مختلفی که دارد، در شرکت، در خانواده و در ارتباط با خودش دیده و با نقاط ضعف و قوتش به تدریج آشنا میشود. آشنایی با دیگر اجزای این درام پلیسی معمایی در هم تنیده با ملودرام خانوادگی، یعنی کامران (هادی حجازیفر) و فریبا (رعنا آزادی ور) شخصیتهای مهم داستان در تقابل و همراهی با پیمان شکل میگیرد.
فیلمنامه از شخصیتهای به ظاهر کماهمیت درام نیز به راحتی نمیگذرد. انتخاب بازیگران عمدتا شناخته شده و شکل درست بازیگری و کارگردانی توانسته تا نگاه پر تعلیق داستان و ایجاد کنجکاوی برای مخاطب را برای فهم ماجراهای مرتبط با فعالیتهای شرکت، کارمندانش و اتفاقی که برای کامران افتاده به خوبی به تصویر بکشد.
تقسیمبندی روایت در «سرگیجه» به نحوی است که عامل محرک و پیش برنده اصلی خط داستان، گامهایی است که پیمان در ارتباط با وقایع و حوادث پیرامون خود بر میدارد، هرچند دیگر شخصیتهای مهم نیز در مسیر پیشبرد حوادث در ارتباط با یکدیگر و کامران، به تدریج پررنگتر میشوند.
فریبا با بازی رعنا آزادیور یکی از نقاط ابهامبرانگیز داستان «سرگیجه» است. شخصیت فریبا، که آزادیور به رغم شباهت در موقعیت و فضای داستانی، تلاش مجدانهای برای دور کردن جنس بازی خود از نقش خود در «زخم کاری» به عمل آورده، در ارتباط با کامران و پیمان جزو نقاط تمرکز درام «سرگیجه» و یکی از ایجاد کنندههای خطوط ارتباط شخصیتها در زمان گذشته است که احتمالا سوالهای مهمی از پیرنگ داستان نیز در مواجهه با او پاسخ داده خواهد شد.
دو نکته جالب توجه «سرگیجه» یکی بازی هومن سیدی است که در قسمت سوم پا به قصه میگذارد و به احتمال بخشی از خطوط کنش در زمان حاضر به واسطه وی در نقش مامور آگاهی ترسیم خواهد شد. نکته مهم دیگر بازی پیام دهکردی در نقشی به ظاهر ساده است که میتوانست چندان مهم تلقی نشود، اما وزن حضور و نحوه بیان گفتوگوها توسط دهکردی به این شخصیت وجوهی توآم از خیر و شر بخشیده که باید دید در ادامه این مجموعه تا چه حد پیش برنده و داستانساز خواهد بود.
در عنوانبندی «سرگیجه» به حضور سه نفر در گروه نگارش فیلمنامه اشاره شده. محمد منعم، همایون حجازی و امین حسینیون. محمد منعم نویسنده و مترجم جوانی است که ادبیات نمایشی و سینما خوانده و کارنامه جمع و جوری از چند فیلمنامه کوتاه و بلند و نمایشنامه ساخته و اجرا شده دارد و درام و نمایشنامه را خوب میشناسد. همایون حجازی نیز جوانی از اهالی تئاتر و کارگردانی نمایش است. امین حسینیون هم سینما و ادبیات نمایشی خوانده و چند کتاب داستانی برای کودک و نوجوان و بزرگسالان نوشته و ترجمه کرده است. او نیز درام را به خوبی میشناسد. «سرگیجه» نخستین کار مشترک این سه جوان است که در کنار هم توانستهاند اثری دراماتیک و پرکشش، برای مخاطب شبکه نمایش خانگی بنویسند و دنیای پرتعلیقی در دل تهران و ایران امروز و زندگی شهری ترسیم کنند.
بخش مهمی از رویدادهای مهم و تاثیرگذار «سرگیجه» در خیابانها، مرکز خرید، پارکینگ، خانه و شرکت اتفاق میافتد. کار فیلمنامهنویس در چنین موقعیتهای داستانی به ظاهر ساده اما در عمل سخت و طاقتفرسا است. چرا که برخلاف داستانهایی که در زمانهای گذشته روایت میشوند، برای دراماتیزه و جذاب شدن ایدههای داستانی نیاز به تخیل خلاقانه مبتنی بر لمس واقعیتها توسط مخاطب دارد. چرا که مخاطب امروز به خوبی مسائل روزمره شهری را میشناسد. خیابان و مرکز خرید را میشناسد و از مشکلات روزمره شهری آگاه است. اگر فضایی استیلیزه و دور از واقعیتهای روزمره در داستانی که در همین شهر و همین امروز روایت میشود ساخته شود، مخاطب آن را پس میزند اما اگر صحنههای دراماتیک در دل همین موقعیتهای روزمره و به چشم آمدنی شهری خلق شوند، مخاطب با کلیت اثر نمایشی به واسطه درک مناسب از زیستگاه وی همراه خواهد بود. «سرگیجه» از این حیث نیز به نظر میرسد که موفق بوده است. به عنوان نمونه، اگر در سکانسی از قسمت سوم، پیمان و فریبا در انتخاب و پسندیدن یک آپارتمان با مشکلات یک خانه نسبتا کهنه مواجه میشوند، مخاطب به واسطه نگاه صادقانه سازندگان در خلق و اجرای سکانس، خود را با اثر همراه میبیند. اتفاقی که امید است در کل مجموعه نیز بیافتد.