مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
هونگ سانگ سو، فیلمساز کرهای از ۲۰۰۹ تا امسال ۲۳ فیلم و از ۱۹۹۶ که برای اولین بار یک فیلم بلند داستانی را کارگردانی کرد، درمجموع ۳۱ فیلم ساخته است. او پرکارترین کارگردان بزرگ سینما پس از راینر ورنر فاسبیندر است که در ۱۹۸۲ درگذشت. برخلاف فاسبیندر که حمایت سازمانی آلمان غربی را داشت، هونگ زمانی پرکار شد که حمایت سازمانی از او کاهش یافت.
او با ابداع یک سیستم تولید مستقل، بودجههای حدوداً صد هزار دلاری برای هر فیلم خود تأمین میکند و پایهگذار نوعی زیباییشناسی است که سادگی و بیپیرایگی شیوه کاریاش و جسارت ایدههایش را همزمان بازتاب میدهد. هونگ در مقیاس محلی، خانگی و شخصی، با تلفیق جوش و خروش صبورانه و بازآرایی و تکهتکه کردن خطوط روایی، موضوعات زندگی روزمره را ثبت میکند تا احساسات عمیق و ایدههای بزرگ را در قالبهای جالب توجه و اندیشمندانه خلاصه کند.
او در فیلم زنی که فرار کرد (The Woman Who Ran) – که اولین بار در دنیا فوریه ۲۰۲۰ در بخش مسابقه بینالملل جشنواره برلین به نمایش درآمد و جایزه خرس نقرهای بهترین کارگردان را برای او به همراه داشت – بار دیگر این کار را انجام میدهد، فیلمی که بر شیوه کاری آشنای او در به تصویر کشیدن داستانی تند و تیز و عمیق تکیه دارد. حتی کارگردانان بزرگ و پرکار هم نقطه اوج دارند و این فیلم یکی از بهترینهای هونگ است؛ قالب فیلم متکی به کنایههای ناخوشایند است تا از این طریق به یکی از قویترین مضامین – ماهیت خوشبختی و بخصوص یک ازدواج شاد از نگاه یک زن متأهل نزدیک شود.
حتی عنوان «زنی که فرار کرد» نیز کنایهآمیز است. زن مورد بحث ما، گام هی (با بازی کیم مین هی، شریک زندگی هونگ که تابهحال در ۱۰ فیلم او نقشآفرینی کرده است)، زنی به نظر سی و چند ساله است که انگار با زمان مسابقه گذاشته است. او از غیبت شوهرش در خانهشان در سئول – که به یک سفر کاری کوتاه رفته است – استفاده میکند تا به دیدن دو دوست قدیمی برود که مدتها آنها را ندیده است. گام هی در این دیدارها دلیل آن را توضیح میدهد: شوهرش (بدون این که از او نام برده شود یا او را ببینیم) ترجیح میدهد آنها همیشه با هم باشند و اولین بار در پنج سال زندگی مشترک این دو است که حتی برای یک روز از هم دور هستند.
گام هی در اولین دیدار به آپارتمان یانگ سون (سئو یانگ هُوا) میرود و با خود بستهای گوشت میبرد که برای شام پخته میشود. یانگ سون که از شوهرش جدا شده است، در یک جای تناقضآمیز زندگی میکند – یک ساختمان چندطبقه درخشان و بسیار مدرن در مکانی دورافتاده خارج از شهر، تقریباً روستایی، در یک فضای باز وسیع با باغ و مرغداری. (فیلم با نمای نزدیک از یک قفس و چند مرغ و خروس شروع میشود.) در اینجا، گام هی، یانگ سون و همخانه او، یانگ جی (لی یون می)، عمدتاً درگیر همان بحثهایی هستند که هسته اصلی فیلمهای هونگ را تشکیل میدهد – مکالمات بلند و تقریباً سقراطی درباره موضوعات معمولی مانند غذا، پول، املاک، هنر، محله و مردان.
این گفتوگوها زمینهساز مشاهدات فردی و سلیقهای و فرضیات جسورانه میشود، پیشداستانهای متکی بر تجربه ارائه میکنند که درام بر مبنای آن شکل گرفته است و ایدههایی را طرح میکنند که استنباط شخصیتها و خود هونگ است – بهطور کلی این که مردان به شکلی تأسفآور، کفایت برقراری هیچ رابطه شایستهای را ندارند، هرچند به نظر میرسد گام هی در این زمینه موفق بوده است.
گوشت بهعنوان شام، یانگ سون را که دوست دارد یک گیاهخوار باشد وامیدارد به ناهمگونی محسوس بین ذهن و بدن فکر کند – این که شاید ذهن و وجدان انسان بتواند با گاوها همدردی کند، اما بدن ما متأثر از غریزه به این مسئله اهمیت نمیدهد. از سوی دیگر، قفس مرغ، یانگ جی را وادار میکند خروس سلطهگری را توصیف کند که پرهای پشت گردن مرغها را نوک میزند. او میگوید خروس این کار را نه بهعنوان بخشی از جفتگیری، بلکه فقط به این دلیل انجام میدهد «که ثابت کند قویترین است».
صحنه بعدی به شکل موذیانه، سنگدلیِ از روی تکبر پرنده نر را به انسانهای نر پیوند میدهد و این زمانی است که یک مرد زنگ خانه را میزند و با یانگ جی درباره گربههای ولگرد که او به آنها غذا میدهد، بحث میکند. او در جریان این گفتوگو که خیلی با بحث و جدل همراه نیست از این میگوید که همسرش از گربهها میترسد و وقتی یانگ جی و در ادامه یانگ سون با درخواست او مخالفت میکنند، آنها را به شکایت تهدید میکند. خروس و قوقولیقوقو او که این بخش از داستان «زنی که فرار کرد» با آن شروع میشود و درنهایت دیدار گام هی با یانگ سون را به پایان میرساند، ناگهان شکلی کاملاً تهدیدآمیز به خود میگیرد، نشانهای فراگیر از نخوت و پرخاشگری مردانه که یانگ سون و یانگ جی با آن روبرو میشوند.
این حس تهدید در دیدار بعدی گام هی با دوستی به نام سو یانگ (سونگ سئون می) که در آپارتمانی شیک در منطقهای شبه بومی در میان شهر شلوغ سئول زندگی میکند، بار دیگر متجلی میشود. سو یانگ تهیهکننده اجراهای رقص است، اما جسته و گریخته کار میکند (هرچند بهعنوان یک فعال در حوزه هنرهای نمایشی، آپارتمان خوبی برای خود پیدا کرده است). او مربی پیلاتِس هم هست و اغلب به یک بار محلهای میرود که پاتوق هنرمندان زیادی است. تحمل تنهایی برای سو یانگ سخت است (او به گام هی میگوید: «تو خوششانسی – مردهای نجیب خیلی کم پیدا میشوند – مردهای کرهای که اصلاً حرفش را نزن.») و زندگی شبانه خستهکنندهای دارد.
سو یانگ مدتی پیش یک شب را با شاعری جوانتر از خودش گذراند که حالا زنگ خانهاش را میزند و از این که دیگر به او محل نمیگذارد، گلایه میکند. سو یانگ نگران است مرد جوان از روی عصبانیت قضیه این رابطه را با مرد دیگری – یک آرشیتکت متأهل در آستانه جدایی از همسرش – که بهتازگی در بار با او آشنا شده است و ازقضا در طبقه بالای آپارتمان او زندگی میکند، در میان بگذارد.
درنهایت، پس از یک دیدار مجدد – اما برخلاف دو ملاقات قبلی، بهصورت اتفاقی – با یک دوست قدیمی دیگر، وو جین (کیم سائه بیوک) که سالها از او بیخبر بود، این خود گام هی است که باید با مردی از گذشته خود و بار سختی که دیدن این مرد به همراه دارد، دست و پنجه نرم کند تا زمانی که تصمیم میگیرد از صحنه خارج شود.
روشهای متمایز هونگ، تب و تاب و فوران احساسات را که مثل آتشفشان در زیر سطوح صاف زندگی روزمره طبقه متوسط میجوشد، پیدا و متراکم میکند. او مکالمات این زنان را با برداشتهای بسیار بلند، مملو از چرخش افقی دوربین، زوم به جلو و زوم به عقب که دیالوگها را بهصورت تحلیلی تقطیع میکند، به تصویر میکشد. انگار این مداخلات بصریِ بسیار مصمم، حرفها را به یک اپرانامه برمیگرداند، روی موسیقی بصری آرام اما مؤکد قرار میدهد و بیحرکتی فیزیکی را به کنش ذهنی و مکاشفه احساسی انتقال میدهد.
هونگ توجه زیادی به مفاهیم سینمایی و شخصی درحوزه معماری و شهرسازی دارد و صحنههایی خلق میکند که جزئیات داخلی را به دو سر طیف منطقی در عین حال غیر عادی، گویا و در عین حال نمادین میبرد – مانند صحنههای آزاردهندهای که گام هی از طریق دوربینهای مداربسته میزبانهای خود شاهد آن است. شیفتگی اندوهناک هونگ به تنیدگی فضاهای عمومی و زندگی خصوصی، به رویکرد هنرمندانه و خودآگاه او نسبت به قالبهای روایت سینمایی منتقل میشود.
هونگ در فیلمهای دیگر خود مانند «تپه آزادی» و «تنها در ساحل در شب»، با بر هم زدن آزادانه زمان و در هم آمیختن فانتزی و واقعیت، برداشتها و تفاسیر معمولی را به چالش میکشد. بیپروایی او در «زنی که فرار کرد» ظریفتر، اما به همان اندازه قدرتمند است و ایدههای برانگیزنده فیلم را با وضوح بیشتر نشان میدهد. او صرفاً با حذف برخی از هشدارههای رواییِ مورد انتظار و اضافه کردن برخی اتفاقات تصادفی عجیب و غریب، از موقعیتهای آشنا، آشنازدایی میکند.
حال و هوای انتزاعی ناشی از این رویکرد، تداعیگر نیروهای اجتماعی نهفته و پرقدرتی است که زندگی احساسی شخصیتهای او را کاملاً ویران میکند – و در اینجا گام هی را به آنسوی ناامیدی میرساند که زیرکانه و به نحو تأثرآوری در برابر آن مقاومت میکند.
حتی در کنش خود او، در کنش اصلی عنوان فیلم، نوعی صورتگرایی متکی بر حدس و گمان به چشم میخورد: گام هی در این چند روز که از همسرش فاصله دارد، از تنهایی خود فرار میکند و به سمت دوستان تنهای خود میگریزد، انگار میخواهد بازتاب زندگی خود را از لنز ناامیدی آنها ببیند.
بدون هیچ کلمهای درمورد رویدادهای جاری یا فعالیت اجتماعی، وضع شخصی گام هی، واکنشی به شکاف اجتماعی و جنگهای جنسیتی در کره جنوبی است و این نگاه در ذات خود، سیاسی است. هونگ فرانسویترین کارگردان غیر فرانسوی است و احساس گام هی نسبت به ازدواج خود منعکسکننده آخرین دیالوگ کنایهآمیز یکی از بهترین فیلمهای فرانسوی است: «لذت» به کارگردانی ماکس اوفولس که اقتباسی از داستانهای گی دو موپاسان، استاد کنایه است: «خوشبختی شادیآور نیست.»
زندگی در یک دنیای کوچک
هونگ سانگ سو قصد خود را از ساخت «زنی که فرار کرد» روایت داستانهای زنانی میداند که سعی میکنند از زندگی روزمره خود خارج شوند و چیزی متفاوت با آن را کشف کنند.
سینماگر ۶۲ ساله متولد سئول میگوید: «در این فیلم همه زنان از چیزی فرار میکنند. یکی فرار میکند چون نمیخواهد گرفتار شود، دیگری از زندگی خود راضی نیست و یکی دیگر انگیزههای خود را دارد، اما من قصد نداشتم برای تصمیم آنها دلایل خاص بیاورم. نمیخواستم چنین فیلمی بسازم. درواقع قبل از این که خودم دلیل این تصمیم شخصیتها را بفهمم، فیلمبرداری را تمام کردم.»
او درباره نقطه شروع فیلم میگوید: «این بار هم بدون ذهنیت کامل از ساختار یا روایت، فیلمبرداری را شروع کردم. مثل همیشه اول با چند مورد که در نظر داشتم شروع کردم و بعد بر مبنای واکنش خودم به آن موارد یا در نظر گرفتن آنچه از آن واکنش به دست آمد، کار را ادامه دادم.»
هونگ اصرار دارد هدف او ساختن فیلمهایی نیست که بازتاب مسائل اجتماعی باشد. او میگوید: «من در یک دنیای کوچک زندگی میکنم، با جزئیات بسیار کوچک که یکی پس از دیگری میآیند. وقتی فیلم میسازم تلاش میکنم تا جایی که میشود بدون قصد و نیت قبلی باشد. سعی میکنم از کارم تعریفِ پیش از موقع نداشته باشم.»
او این ابهام را یک عنصر مهم در سبک سینمایی خود میداند و اشاره میکند همیشه تلاش کرده است از «کلیشههای» فیلم کرهای اجتناب کند. هونگ میگوید «خیلی کم پیش میآید روی موضوعاتی تمرکز کنم که در جامعه کره جنوبی معمول است. توجه به این مسئله برای من خیلی مهم است، چون در غیر این صورت سخت میتوان یک فیلم خوب ساخت. تلاش میکنم خودخواسته کاری را انجام ندهم. در عوض، همه گزینهها را باز نگه میدارم و وقتی یک ایده به ذهنم میرسد آن را انتخاب میکنم.»
هونگ با اشاره به این که در مقیاس بزرگ فیلم نمیسازد و با استودیوهای معروف کار نمیکند، بلکه یک داستان را از یک جای کوچک شروع میکند، میگوید: «اگر جایی به ذهنم برسد یا چند بازیگر به ذهنم برسد، کار روی یک فیلم را شروع میکنم. یک هفته یا گاهی چند روز قبل از فیلمبرداری مجبور میشوم به اولین صحنه یا اولین سکانس برسم.»
هونگ در عین حال میگوید: «من در “زنی که فرار کرد” قصد نداشتم به چیزی غیر از جامعه کره عمومیت بدهم. موقع فیلمبرداری در فضای باز، همه فکر و ذکر من امکاناتی است که در اختیار دارم. معتقدم زندگی فراتر از تعمیم دادن از هر نوع است.»
منبع: نیویورکر، ایندیوایر
تماشای آنلابن فیلم زنی که فرار کرد در نماوا