مجله نماوا، ایلیا محمدی نیا
پینوکیو شاید معروفترین چهره داستانی از نویسندهای ایتالیایی در ایران باشد که مخاطب ایرانی آن را نه به واسطه خواندن رمان کارلو لورنزینی Carlo Lorenzini با نام ادبی و مشهور کارلو کلودی Carlo Collodi که به واسطه مجموعه کارتونی «ماجراهای پینوکیو» به کارگردانی مشترک شیگهئو کوشی و هیروشی سائیتو محصول ژاپن در سال ۱۹۷۶ میلادی میشناسد که در دهه ۶۰ خورشیدی از تلویزیون ایران پخش میشد. و هنوز در پس این سالها صدای مرتضی احمدی در نقش روباه مکار در گوش بچهها و حتی بزرگترهای دهه ۶۰ طنینانداز است. هرچند والت دیزنی خیلی سال پیشتر از آن در سال ۱۹۴۰ بر اساس کتاب «ماجراهای پینوکیو» انیمیشن موفق «پینوکیو» را تهیه کرده بود که مورد استقبال خوب تماشاگران و منتقدان سینمایی قرار گرفت تا جایی که این اثر از نگاه انجمن فیلم آمریکا، عنوان یکی از۱۰ فیلم انیمیشن برتر جهان را به دست آورد. با این همه این مجموعه انیمیشن ژاپنی «پینوکیو» بود که باعث شهرت کاراکتر پینوکیو در ایران و پی آمد آن خالق اثرش کارلو کلودی ایتالیایی شد. علت این امر هم به حتم به رسانه فراگیر تلویزیون برمیگردد که طیف گستردهتری از مخاطبان را شامل میشد.
حال کمپانی معتبر و معظم والت دیزنی به سراغ بازسازی مجدد این داستان محبوب رفته است؛ اما چرا؟ شاید علت را باید در در سلسله بازسازیهای موفق انیمیشنهای دیزنی جستوجو کرد که با شیوه لایو اکشن توانستند فروشهای جالب توجهی در گیشه سینماها به دست آورند. همچون انیمیشن «کتاب جنگل» (۲۰۱۶)، «دیو و دلبر» (۲۰۱۷)، «آلیس در سرزمین عجایب» (۲۰۱۰)، «دامبو» (۲۰۱۹) و… اما به نظر میرسد صرفا بازسازی و البته کسب درآمد همه اهداف والت دیزنی از بازسازی انیمیشن موفق «پینوکیو» یا سایر انیمیشنهای این کمپانی نباشد. چرا که با کمی دقت نظر در بازسازیها میتوان به تغییرات جالب توجهی در برخی بازسازیها پی برد. جنبش سیاه پوستان و مبارزه با نژادپرستی سالهاست در هالیود جریان دارد و در سالهای اخیر به اوج خود رسیده است. به نظر میرسد نگاه نژادپرستانه در آثار دیزنی دچار چالشی اساسی شده است تا آن میزان که در بازسازی همین انیمیشن «پینوکیو» دیگر از فرشته سفید پوست خبری نیست و جایش را «پری آبی» گرفته است که دست بر قضا رنگین پوست است. جالبتر آنکه سیندرلای تازه سینما هم خواننده و بازیگر جوان سیاهپوست کی کی پالمر خواهد بود. به نظر میرسد این سیاهه همچنان ادامه داشته باشد.
نکته جالب در فیلم «پینوکیو» برای که کسانی که سینما را به صورت جدی تری دنبال میکنند نام رابرت زمه کیس در مقام کارگردان اثر است کسی که با فیلم «فارست گامپ» جایزه اسکار را به دست آورد و صد البته شهرتی فراگیر را در سراسر جهان از جمله در ایران برای خود دست و پا کرد.
زمه کیس در ساخت تازهترین اقتباس سینمایی از رمان محبوب کارلو کلودی از شیوه لایو اکشن بهره برده است. در فیلمهای لایو اکشن (Live Action) به جای تصاویر متحرکسازی شده و انیمیشن، از بازیگران واقعی (انسان یا حیوان) استفاده میشود. این فیلمها میتوانند شامل صحنهها و شخصیتهای انیمیشن و متحرکسازی شده باشند، اما در عین حال انیمیشن محسوب نمیشوند. زمه کیس البته چندان با دنیای لایو اکشن بیگانه نبود او پیشتر در فیلم ، انیمیشن «چه کسی برای راجر رابیت پاپوش دوخته است؟» تجربه اینچنینی را پشت سر گذاشته بود.
کارگردان میداند تماشاگر امروز ولو خردسال برای هر امری دلیل میخواهد اگر تا دیروز صرفا تصاویر چشمنواز و رنگآمیزیهای شگرف باعث بهت و شگفتی تماشاگر و در نتیجه علاقهمندی او به یک انیمیشن میشد حال به جهت وفور آثار متنوع در پلتفرمهای گوناگون دیگر این قلابهای قدیمی (رنگآمیزی و تصاویر شگرف و..) علت تمام جذب مخاطب سختگیر این سالها نیست. به همین علت هم هست که زمه کیس از همان شروع فیلم تلاش میکند برای هر چیزی دلیلی منطقی بیاورد. اینکه چرا پدر ژپتو تنهاست؟ اینکه چرا او دوست ندارد ساعتهای خود را حتی با قیمتهای بالا بفروشد، اینکه چرا عروسکی ساخت، اینکه چرا نامش را پینوکیو گذاشت، اینکه چرا پری آبی پینوکیو را تبدیل به انسان نکرد و بسیاری چیزهای دیگر که زمه کیس به همراه فیلمنامهنویسان اثرش سایمون فارنابی و کریس وایتز در طول فیلم اصرا دارند که هیچ چیز بیعلت نباشد.
پینوکیوی کلودی به جهت داستانی چنان غنایی دارد که به نظر میرسد بارها و بارها از آن نسخههای سینمایی و تلویزیونی میتوان ساخت و در عین حال به ورطه تکرار نیفتاد. چنانکه نسخه تلویزیونی کارتون ژاپنی پینوکیو هنوز پس از سالها سرشار ازریزه کاریها و جذابیتهای بصری و کلامی است همچنان که نسخه زمه کیس نیز واجد همین امتیازات محسوب میشود. علت را حتما باید در متن پرمغز کتاب کلودی جست و جو کرد. متنی چنان غنی که میتوان از آن برداشتهای متنوع و در عین حال فرامتنی بسیار بیرون کشید. درست مثل کتاب «شازده کوچولو» اگزوپری که جذابت ناتمامش را مرهون متن پر مغزش است. پینوکیو تلنگری به آدمهاست که در بسیاری از مواقع صدای کوچک وجدان خود را نمیشنوند و همین باعث گمراهی آنها میشود. همه ما همچون پینوکیو جیمینی جیرجیرک داریم که صدای وجدان ماست اما گاهی فراموش میکنیم که صدای وجدان را بشنویم. کلودی در داستان پینوکیو یادآور میشود که باید همچون پینوکیو به رغم همه خطاها و اشتباهات و گاه وسوسههای رنگ به رنگ شجاع و صادق و از خود گذشته باشیم تا بتوانیم همچون راهنمایی باهوش و عاقل راهی به نور در کنار پدر ژپتو بیابیم.