مجله نماوا، ایلیا محمدینیا
گاهی در تولید و ساخت فیلم خط قرمزهای مشخص و واضحی وجود دارد مثل اینکه شما در مقام کارگردان حق ندارید از مضامینی ضددین و ضدامنیت ملی یا هنجارشکنانه استفاده کنید. یا به هر دلیلی بازیگر زن فیلمتان را جلوی دوربین ولو بنابر ضرورت فیلمنامه بیحجاب یا با کلاهگیس نشان دهید (در مجموعه تلویزیونی «گاندو» به کارگردانی جواد افشار بازیگر زن سفارت انگلیس در اغلب صحنهها بنابرضرورتهای فیلمنامه مجموعه به درستی بدون حجاب و با کلاه گیس حضور داشت و مجموعه در بهترین ساعت پخش از شبکه یک سیما روانه آنتن پخش شد و البته هیچ اتفاق و واکنش مشخصی هم نداشت. البته این امر درباره همه کارگردانان چه در تلویزیون و چه سینما مصداق ندارد. مثل اتفاقاتی که برای فیلم «کاناپه» به کارگردانی کیانوش عیاری افتاد که به رغم رعایت تمامی موارد مطروحه نوشته شده و نانوشته حوزه سینما، کارگردان اثر بازیگران فیلمش را با کلاه گیس مقابل دوربین برد و با پذیرفتن ریسک هزینه گزاف تولید فیلم، در نهایت موفق به اخذ پروانه نمایش نشد در نتیجه «کاناپه» برای مدتی نامشخص به محاق توقیف رفت؛ به همین سادگی.) در واقع سیاست دوگانه همیشه بوده و هست.
هر چند همه کسانی که در سینما هستند، چه در مقام کارگردان چه فیلمنامهنویس و چه تهیهکننده میدانند در تولید فیلم، خط قرمزهای مشخص نوشته و نانوشته همانند آنچه که در بالا آمد وجود دارد و در نتیجه در صورت تخطی از آنها همیشه احتمال برخورد قهرآمیز برای برخی آثار چندان دور از ذهن نیست، اما بعضا با مواردی مواجه میشوند که جزو خط قرمزهای نانوشته هم نیست اما باز امکان پرداختن به آنها از منظر چالشی عملا برای همه کارگردانان چه در تلویزیون و چه در سینما نیست مثل پرداختن به قشر روحانیون جامعه مگر آنکه بخواهید از جفاها و مصایب روحانی بودن در زندگی اجتماعی بگوید مثل آنچه که در فیلمهایی مثل «زیر نور ماه» ساخته رضا میر کریمی دیدیم یا آنچه که در فیلم «طلا و مس» به کارگردانی همایون اسعدیان شاهدش بودیم. بهروز شعیبی اما در فیلم «روزبلوا» که در پلتفرم نماوا به صورت مینی سریال سه قسمتی عرضه شده است خرق عادت کرده است و روحانی فیلمش را در چالش مالی بزرگ در معرض دید و قضاوت تماشاگر فیلمش قرار داده است.
در «روز بلوا» عماد بدیعی با بازی در خور توجه بابک حمیدیان، روحانی جوانی است، که هم استاد دانشگاه است و هم چهره محبوب تلویزیونی مشهوری که به واسطه پدر همسر متمولش زندگی مرفهی هم دارد. او ناخواسته درگیر پرونده کلاهبرداری میشود. تا اینجا قصه شبیه تمام آن قصههایی است که تماشاگر در مجموعهها و فیلمهای تلویزیونی بارها دیده است و میداند که قرار است روحانی مد نظر در نهایت از هرگونه اتهامی مبرا شود یعنی اینکه نه عماد بدیعی به عنوان یک روحانی، بلکه این منسوبان او هستند که مرتکب کلاهبرداری و فساد مالی شدهاند.
در طول فیلم عماد بدیعی گرچه با سرسختی و یکتنه اتهام بزرگ فساد مالی را رفع و رجوع میکند، اما قصه او همه آنچیزی نیست که او گمانش را داشت. بهروز شعیبی در مصاحبهای اشاره داشت: «عماد متفاوتترین روحانی سینماست.» اشاره او تا پیش از سکانس نهایی چندان محلی از اعراب نداشت. سکانس دیدار عماد بدیعی و پدر همسرش امیری در پشت بام کلید ورود تماشاگر به داستان اصلی «روز بلوا» است در همین نقطه است که بهروز شعیبی فیلم خود را از دیگر فیلمهای شبیه به خودش نه از منظر ساختار که از نگاه مضمون متمایز میکند. عماد فیلم گرچه ناخواسته درگیر پرونده فساد مالی شده است، اما خود او نیز در نهایت در شکلگیری این پرونده ردی و نشانی دارد که باعث میشود تماشاگر همداستان با کارگردان فیلم شود که برای نخستین بار روحانی فیلم متفاوت از آنچه که تاکنون دیده به تصویر درآمده است و همین مساله به ظاهر کوچک، اما مهم اتفاق متفاوت فیلم محسوب میشود. برای درک این مساله کافیست تماشاگر غالبا بیحوصله این روزها، ذرهبیناش را در سکانس پایانی خوب در دست بگیرد.
به هر روی نباید فراموش کرد روحانی فیلم (عماد بدیعی) برای اثبات بیگناهی خود به واسطه لباسی که بر تن دارد مصایب بیشتری را تحمل میکند. و در نهایت موفق هم میشود اما باید بپذیریم به واسطه همان لباسی که اشاره شد به قول عماد «پول مردم رو میشود داد اما اعتماد از دست رفته را هرگز!».
تماشای سریال روز بلوا در نماوا