مجله نماوا، رضا صائمی
«روز بلوا» را میتوان ذیل دغدغههای بهروز شعیبی در نقد فرهنگی-اجتماعی آثارش دانست که پیش از این در سریال «پرده نشین» به نوعی دیگر به آن پرداخته بود و حالا در «روز بلوا»، هم سویه رادیکالتری پیدا کرده و در عین حال صراحت بیشتری یافته و هم سراغ موضوع و دغدغههای اجتماعی روز یعنی مفاسد اقتصادی رفته که حساسیت بالایی در افکار عمومی دارد. از این حیث بهروز شعیبی دست به ریسک بزرگی زده که از ابتدا میتوانست حواشی و واکنشهای احتمالیاش را پیشبینی کند. با این حال تلاش کرده تمرکز خود را بر پردازش قصه و شخصیتهای آن بگذارد و البته در این کار تا حدود زیادی موفق بوده است. به این معنی که توانسته قصهاش را در یک بستر دراماتیک و حتی با ارجاع به الگوهای کلاسیک صورتبندی و روایت کند و قهرمان قصهاش یعنی عماد بدیعی (بابک حمیدیان) را به کاراکتری تاثیرگذار بدل کند که مخاطب را با خود درگیر میکند؛ حتی مخاطبی که ممکن است با این شخصیت همدل نباشد و مثل بسیاری از شخصیتهای درون فیلم او را ضدقهرمان بداند.
عماد بدیعی البته متفاوتترین تصویری است که از روحانیت در سینمای ایران ترسیم شده. یک روحانی با مولفههای مدرن و امروزی که خیلی شیک پوش و خوش چهره است. ماشین شاسی بلند دارد و استاد دانشگاه است که به دلیل حضورش در برنامههای تلویزیونی یک چهره شناخته شده است. به عبارتی دیگر میتوان او را یک روحانی سلبریتی دانست. یک روحانی خوشلباس و خوشنام که حالا در وضعیت اتهام نسبت به یک مفسده مالی قرار گرفته که ناگهان توسط پلیس با اتهامهایی جدی مواجه میشود که خود و خانواده اش را در موقعیت پیچیدهای قرار میدهد.
چالش عماد با این اتفاق البته دو سویه دارد. یک سویه آن همین اتفاقی است که رخ داده و اعتبار و خوشنامی او را خدشهدار کرده و یک سویه دیگر که در لایههای دورنیتر او باید جستجو کرد نه بحران فردی او به عنوان یک روحانی که دغدغه او نسبت به مشروعیت روحانیت در ذهن مردم و افکار عمومی است. به عبارت دیگر او نه فقط خود که لباس و تقدسی که این لباس در جامعه دارد را در یک وضعیت بحرانی میبیند و نگران آن است. شاید اینکه خود دست به کار میشود و خودخواسته خودش را خلع لباس میکند به همین دلیل باشد. گویی او نمیخواند اعتبار قشری که به آن تعلق دارد و به پوشش آن ملبس است از بین رفته یا مخدوش شود.
از این حیث میتوان «روز بلوا» را چالشی درباره هویت و حریت روحانیت دانست که با تکیه بر یک چالش فردی به یک مسئله اجتماعی گره میخورد و نسبت یک روحانی با موقعیت روحانیت در جامعه را به تصویر میکشد. اینکه چقدر به عنوان مخاطب با این تصویر موافق یا مخالفیم بحث دیگریست و به خوانشهای فرامتنی تعلق دارد، اما اینکه از حیث سینمایی و دراماتیک، بهروز شعیبی چقدر در بازنمایی این موقعیت، موفق بوده باید گفت گرچه رگههایی از احتیاط و محافظهکاری به معنای فاصلهگیری کارگردان از سوژه برای پرهیز از قضاوت و داوری وجود دارد، اما شعیبی در طرح و بیان مساله و جسارت در پرداختن به این سوژه موفق بوده و دست کم توانسته فیلمی انتقادی درباره موضوعی بسازد که شاید گمان ساخت آن نمیرفت.
واقعیت این است که تماشای این فیلم میتواند برای مخاطب خاص که در اینجا اقشار روحانی هستند بیش از هر مخاطب دیگری تاملبرانگیز باشد و آگاهی و پرسش ایجاد کرده و در نهایت هشداردهنده باشد. اگر یکی از کارکردهای مهم سینما را دعوت به خودآگاهی و نقد هنرمندانه بدانیم میتوان «روز بلوا» را مصداقی از این معنا دانست که گویی دارد در پس قصه خود، هشدار میدهد و تلنگر میزند. شاید بتوان لحن منتقدانه فیلم را بیش از هر چیز و یا در شکل غایی خود پیرامون مفهوم «اعتماد اجتماعی» صورتبندی کرد. به ویژه به دلیل درهم تندیگی روحانیت با ساختار قدرت که این تلنگر را در فیلم برجسته میکند که جامعه روحانیت باید بیش از اقشار دیگر به عملکرد خود در جامعه حساس باشد چون ممکن است خطا و گناه یک نفر به پای یک قشر نوشته شود.
به عبارت دیگر میتوان گفت «روز بلوا» فیلمی درباره آسیبشناسی اعتماد عمومی به روحانیت است و میکوشد سوظنهای موجود در این ارتباط را در کانون درام خود قرار داده و از این طریق نسبت به تصویر عمومی درباره روحانیت بیش از هر کس به خود آنها هشدار بدهد و البته در این میان حاشیهسازیها و بلواهایی که به ویژه در بستر مناسبات رسانهای رخ میدهد را به نمایش بگذارد. از پس این مولفهها در نهایت میتوان «روز بلوا» را تلاش فیلسماز برای ترسیم روحانی اصیل و اصالت روحانیت و ضرورت توجه به آن در جامعه امروز دانست.