مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
مارگارت کوالی در سریال کوتاه خدمتکار (Maid) تولید نتفلیکس درباره مادری جوان که میکوشد از بدرفتاری اطرافیانش و فقر شدید فرار کند، در نقش شخصیت اصلی، الکس لنگلی، زنی که زندگی و توهینهای سیستم رفاهی در ایالاتمتحده او را از پا درآورده است، نقشآفرینی فوقالعادهای دارد. کوالی که هم در «خدمتکار» و هم در زندگی واقعی، دختر اندی مکداول، ستاره نمادین هالیوود است، در سریال لباسهای کهنه به تن دارد و خانههای افراد ثروتمند را تمیز میکند، بااینحال، درخشش او روی صفحه چنان مهارنشدنی است که هیچ چهرهپردازی فوقالعاده رئالیستی نمیتواند بهطور کامل آن را پاک کند. درواقع، این واقعیت که این بازیگر باریک و زیبا دقیقاً شبیه فردی نیست که در موقعیت الکس باشد، شاید تنها نکته نادرست در مسیر حرفهای او باشد.
ضمن این که شاید به خاطر جذابیت کوالی است که بهراحتی میتوان باور کرد با وجود با همه موانع پیش روی الکس، یک پایان خوش در انتظار اوست، سریال «خدمتکار» بر مبنای کتاب خاطرات پرفروش «خدمتکار: کار سخت، دستمزد کم و اراده یک مادر برای بقا» ساخته شد که نویسنده آن، استفانی لند توانست مشکلات را شکست دهد و زندگی بهتری را برای خود و دختر فراهم کند، اما خط سیر لند کاملاً غیر طبیعی است. به گفته «مؤسسه شهری»، افراد فقیر هر سال بهطور متوسط یک در سه شانس خروج از فقر را دارند؛ این نرخ برای خانوادههای تحت سرپرستی زنان و افراد با سطح تحصیلات کم، پایینتر است که هر دو مورد درباره الکس با بازی کوالی صدق میکند.
کوالی سفر الکس را چنان دلسوزانه و ظریف به تصویر میکشد که حتی تماشاگرانی که کوچکترین تصوری از فقر ندارند نیز نمیتوانند با او همدردی نکنند. ازاینجهت و تا حد زیادی به خاطر کوالی، سریال ۱۰ اپیزودی «خدمتکار» که مالی اسمیت متزلر خالق آن است و اکتبر ۲۰۲۱ از نتفلیکس پخش شد، یک موفقیت چشمگیر است. در گفتوگو با کوالی، کاملاً مشخص است که او مسئولیت درست به درست کشیدن داستان الکس را جدی میگیرد. بازیگر ۲۷ ساله در اینجا درباره سریال، تجربه کار با مادرش و پیوند با رایلی نویه ویتت، کودکی که نقش مدی، دختر سه ساله الکس را بازی کرد، صحبت میکند.
فکر میکنم بخشی از این که چرا سریال «خدمتکار» به دل مینشیند به این خاطر است که الکس به نظر از آن آدمهایی نیست که در این موقعیت قرار میگیرند: او جوان، زیبا، سفید و یک آدم سالم است – همه چیزهایی که او را از آنچه بهطور ضمنی درمورد افراد فقیر فکر میکنیم متمایز میکند.
بله. در این شرایط به خاطر آن دلایل، الکس «دیگر» چالشبرانگیزتر است. فکر میکنم دلایلی که شما میگویید احتمالاً همان دلایلی هستند که او توانست از آن موقعیت خارج شود، چون خیلی از آدمها در این شرایط دقیقاً همان جا آنجا گیر میکنند. استفانی لند حالا یک کتاب خاطرات پرفروش دارد، اما احتمالاً به همان دلایلی که فکر میکنید او نباید در چنین موقعیتی قرار میگیرد، حالا دیگر در این موقعیت قرار ندارد. این اتفاق ممکن است برای هرکسی بیفتد و او با شرایط بدی مواجه شد، اما در عین حال – با وجود این واقعیت که او باهوش و ثابتقدم بود – بهاحتمال زیاد به دلایلی که شما نام بردید خود را از آن موقعیت بیرون کشید.
شما یکی از اولین کسانی بودید که حضورتان در سریال قطعی شد. چطور درگیر پروژه شدید؟
فیلمنامه را خواندم و واقعاً غافلگیر شدم و بعد بلافاصله کتاب خاطرات را خواندم. از دور با این ماجرا آشنا بودم: شنیده بودم، اما کتاب را نخوانده بودم. بعد کتاب را خواندم و در آن غرق شدم. دردناک است، اما شما را به جلو میراند و این فرصتی بود که نمیتوانستم از دست بدهم.
برای چه کاری بیشتر هیجانزده بودید و چه چیزی بیشتر شما را درمورد آن ترساند؟
فکر میکنم پاسخ من برای هر دوی سؤال یکسان است. خیلی هیجانزده بودم که فرصت دارم نقش یک مادر را بازی کنم، چون من مادر نیستم و این یک چالش واقعی به نظر میرسید. هرگز فرصتی برای این کار نصیبم نشده بود و بعد در عین حال از انجام آن میترسیدم.
برای این که آمادگی بازی در نقش الکس را پیدا کنید چه کار کردید؟
برای من نقطه اصلی ورود رایلی بود، کودک چهار سالهای که در سریال نقش دخترم را بازی میکند. به نظر میرسید بزرگترین مانع برای عبور باشد. وقتی با یک بازیگر بزرگسال روبرو هستید، این امکان را دارید که نقشهای را ترسیم کنید، مثلاً بگویید، «بسیار خوب، رابطه ما قرار است اینطور باشد و ما در این مورد توافق داریم، بنابراین من اینطوری تو را بغل میکنم، تو این کار را میکنی، همهچیز عالی و باحال است.» اما وقتی قرار است یک بچه چهار ساله روبروی شما باشد، باید خودتان همه اینها را به دست آورید. بنابراین باید زمان زیادی را با او میگذرانم تا در آغوش من احساس امنیت و آرامش کند؛ و رایلی یک فرشته واقعی است. کار کردن با او معرکه بود.
از طرف دیگر، اندی مکداول مادر واقعی شما نقش پولا مادر الکس را بازی میکند. این دو شخصیت رابطهای سمی با هم دارند. این کار را برای شما سخت نکرد؟
خب من و مامانم هر دو میدانستیم که فقط وانمود میکنیم. خیلی خوششانس بودم که او را در آنجا داشتم، چون بازیگر فوقالعادهای است. فرصت شریک بودن در یک صحنه با او هیجانانگیز بود و باعث افتخارم است که او به پیشنهاد بازی در این نقش پاسخ مثبت داد.
بازی مادرتان در این نقش ایده شما بود؟
بله، ایده من بود. من در کانادا در قرنطینه بودم و هنوز بازیگر نقش پولا انتخاب نشده بود. همیشه میخواستم با مادرم کار کنم و بعد این ایده به ذهنم رسید و گفتم: «وای، خودش است. مامان من باید این نقش را بازی کند.» با مارگو رابی تماس گرفتم و او از این ایده استقبال کرد. همه موافق و واقعاً هیجانزده بودند. بعد دعا میکردم که مامانم قبول کند و از شانس خوب من این اتفاق افتاد. او قبول کرد این کار را انجام دهد و به کانادا آمد. کار کردن با او یک رؤیای واقعی و یکی از سورئالترین تجربههای زندگی من بود؛ بخصوص که در بحبوحه یک بیماری همهگیر بودیم و من ۹ ماه از خانه دور بودم. بنابراین خیلی خوب بود که وارد اتاق میشدم و مامانم را میدیدم که نقش مامانم را بازی میکند.
اولین بار نبود با نیک رابینسون (که نقش شان، همسر آزارگر الکس را بازی میکند) کار میکردید. تصور میکنم داشتن شخصی که به او اعتماد داشتید باعث شد ارتباط با شخصیت او آسانتر شود.
کاملاً. من عاشق کار کردن با کسانی هستم که قبلاً با آنها کار کردهام. همیشه سعی میکنم چیزی شبیه یک خانواده بسازم و با دوستانم کار کنم؛ خیلی خوب است که شما در یک پروژه آشنا داشته باشید. فکر میکنم یکی از دلایل عالی بودن انتخاب نیک برای نقش شان این بود که او را واقعاً راحت میتوان دوست داشت. او واقعاً شیرین به نظر میرسد، بنابراین پولا او را دوست دارد و پدر الکس او را دوست دارد و شما متوجه میشوید که چه چیز شان برای الکس فریبنده است. بهآسانی نمیتوان به او برچسب یک فرد آزارگر زد.
سریال درباره الکس است، اما همچنین درباره تجربه وحشیانه فقر شدید و خشونت خانگی است. چقدر با موضوعاتی که پرداخته میشود آشنا بودید و کار روی سریال چه تغییری در نگاه شما ایجاد کرد؟
این یک زندگی کاملاً متفاوت با زندگی من است. شما به مامان من اشاره کردید. من در ناز و نعمت بزرگ شدم. قطعاً همینطور بود و بازی در نقشی مثل الکس صرفاً آن را بیشتر برجسته میکند. باعث میشود واقعاً هر روز به خودم بگویم که چقدر خوششانس بودهام. من در زمان واقعی یاد میگیرم که حتی برای فردی در این شرایط، چالشبرانگیز است که بفهمد چگونه ذهن خود را به کار بیندازد و چگونه از این موقعیت رها شود. صحنههای بین الکس و جودی در دفتر خدمات اجتماعی – ذهن را به هم میریزد. درست وقتی که فکر میکنید چیزی را درک کردهاید، حلقه دیگری مقابل شما قرار میگیرد که باید از آن رد شوید، میدان دیگری هست که باید دور بزنید و همه اینها برای شکست شما طراحی شده است.
امیدوارید تماشاگران از این داستان چه چیزی به دست آورند؟
امیدوارم هر کسی تجربه منحصربهفرد خود را داشته باشد. برای من چیزی که بیش از همه طنینانداز شد، کشف روابط مادر و دختر بود. مطمئناً تجربه کار با مامانم و رایلی را برای همیشه با خودم دارم، چیزی است که تا آخر عمر با من میماند.
منبع: ال (کیلی وایس)، کولایدر (کریستینا ردیش)
تماشای آنلاین سریال خدمتکار در نماوا