مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
«یک شب در میامی…» (One Night in Miami…) به کارگردانی رجینا کینگ بازیگر برنده اسکار، که در نود و سومین دوره جوایز اسکار در سه بخش بهترین بازیگر مرد مکمل (لزلی اودوم جونیور)، فیلمنامه اقتباسی (کِمپ پاورز، بر مبنای نمایشنامهای از خودش) و ترانه («حالا حرف بزن»، موسیقی و شعر از لزلی اودوم جونیور و سام اَشورث)، شانس دریافت جایزه را دارد، روایتی داستانی از دیدار واقعی چهار چهره افسانهای در سال ۱۹۶۴ است.
در ۲۴ فوریه آن سال، محمد علی (آن زمان کاسیوس کلی) در مبارزهای تاریخی، سانی لیستن قهرمان بوکس جهان را در راند ششم شکست داد و به اولین قهرمانی خود در مسابقات قهرمانی سنگینوزن جهان دست یافت. چند ساعت بعد از آن مسابقه، بوکسور جوان و دوستانش، مالکوم ایکس، سام کوک و جیم براون دور هم جمع شدند. اگرچه در زندگی واقعی، آنها مانند آنچه در فیلم میبینیم با هم بستنی خوردند، اما در اولین فیلم بلند داستانی کینگ در مقام کارگردان، این چهار نفر به موسیقی هم گوش میدهند و بهشدت درباره نقش خود و اهداف جنبش حقوق مدنی بحث میکنند.
داستان «یک شب در میامی…» که اولین بار در دنیا سپتامبر ۲۰۲۰ در بخش خارج از مسابقه جشنواره فیلم ونیز روی پرده رفت و با استقبال فراوان روبرو شد، در اتاق محقر مالکوم در همپتن هاوس، متلی در میامی که مالکوم در آن میزبان مهمانان سیاهپوست خود میشد، روی میدهد. فیلم تحسینشده کینگ، داستان هر یک از این مردان را در حالی دنبال میکند که در آگاهی سیاسی و مسیر کاری حرفهای خود با گزینههایی روبرو میشوند که میتواند زندگی آنها را تغییر بدهد:
– مالکوم (با بازی کینگزلی بن ادیر) در آستانه ترک «ملت اسلام» است، درحالیکه بهعنوان کاریزماتیکترین رهبر آن خدمت میکند و کاسیوس کلی ۲۲ ساله را به عضویت آن درآورده است.
– كلی (ایلای گوری) قصد دارد صبح روز بعد وابستگی خود به «ملت اسلام» و تغییر نام به محمد علی را اعلام كند.
– جیم براون (آلدیس هاج) قهرمان فوتبال آمریکایی بین حضور روی پرده بزرگ بهعنوان یک بازیگر و ادامه مسیر فوتبالی با تیم کلیولند براونز درگیر است.
– و سام کوک خواننده (لزلی اودوم جونیور) با تأکید بر استقلال هنری خود، به یکی از معدود سیاهپوستان آمریکایی تبدیل شده که خودش ناشر موسیقی است و در «فهرست ۴۰ آهنگ برتر» دهها آهنگ ازجمله «یک تغییر در راه است» دارد.
فیلم بر آن شب متمرکز است؛ در زندگی واقعی، تراژدی بهسرعت رخ داد. در دسامبر همان سال، سام کوک در اتاق متلی در لس آنجلس کشته شد. مالکوم چند ماه بعد ترور شد. و در ۱۹۶۷، علی پس از محکومیت به خاطر خودداری از شرکت در جنگ ویتنام، در معرض زندانی شدن قرار گرفت و از حضور در مسابقات بوکس منع شد. از میان این چهار نفر، تنها براون که در سال ۱۹۶۶ برای کار در هالیوود، فوتبال را کنار گذاشت، هنوز زنده است.
«یک شب در میامی…» بر مبنای اولین نمایشنامه کمپ پاورز (یکی از نویسندگان فیلمنامه انیمیشن «روح»)، که نخستین بار در ۲۰۱۳ روی صحنه رفت، ساخته شده و خود پاورز فیلمنامه را نوشته است. او در نمایشنامه خود تلاش میکند چهرههایی را که مانند بناهای یادبود مورد احترام هستند، به شخصیتهای سهبعدی تبدیل کند که میتوان آنها را بهعنوان «انسان» به یاد آورد.
کینگ متأثر از تأکید پاورز بر «نزدیکی» بهجای «نمادگرایی»، بلافاصله تصمیم گرفت این داستان را روی پرده بیاورد و «یک شب در میامی…» اولین تجربه کارگردانی او را رقم بزند.
درحالیکه کینگ اپیزودهایی از سریالهای تلویزیونی را کارگردانی کرده است، اما بیشتر به خاطر ارائه برخی از قدرتمندترین نقشآفرینیها در سینما و تلویزیون مشهور است. او در ۲۰۱۹ برای بازی در نقش مادر یک خانواده در فیلم «ای کاش خیابان بیل توان حرف زدن داشت» ساخته بری جنکینز جایزه اسکار بهترین بازیگر زن مکمل را دریافت کرد و برای کار خود در این فیلم جایزه گلدن گلوب و انتخاب منتقدان را هم برد. کینگ ۵۰ ساله چند جایزه امی هم در کارنامه دارد، از جمله سال گذشته برای سریال «نگهبانان» که در آن نقش آنجلا ابار – که روزها بهعنوان یک مأمور پلیس در شهر تالسا، و شبها در ظاهر یک نینجا-راهبه، با فساد مبارزه میکند – را بازی کرد.
کینگ در گفتوگو با نیویورک تایمز در مورد این که چگونه میخواست مردانِ پشت افسانهها را به تصویر بکشد، تأثیر رابطهاش با پسر ۲۴ ساله خود ایان الکساندر جونیور در ساخت فیلم، و این که چرا لازم دانست پروژه خود را در تابستانی که آمریکا درگیر اعتراضات نژادی بیسابقه بود، به اتمام برساند، بحث کرد. بخشهایی از این گفتوگو را در ادامه میخوانید:
در ابتدا چه چیزی شما را جذب این داستان کرد؟
من نمایشنامه را در سال ۲۰۱۹ خواندم و بلافاصله فیلمنامه را هم خواندم، اما این موضوع قدمتی بهاندازه تاریخ ما سیاهپوستان در آمریکا دارد. در عین حال فکر کردم کلمات کمپ، نامهای عاشقانه به مردم سیاه و تجربیان آنهاست. بهعنوان یک مخاطب، احساس میکنم اغلب فرصت ندارم مردم خود را آنطور که در زندگی واقعی میبینیم، روی پرده ببینم.
این افراد در دهه ۱۹۶۰ بسیار نمادین بودند. چگونه توانستید تعادل را حفظ کنید و آنها را بدون این که بیشازحد ستایش کنید، روی پرده بیاورید؟
کار کمپ ارائه شرح حال زندگی تکتک این آدمها نیست، که اگر بود باید یک سریال کوتاه میساختیم چون زندگی این آدمها بسیار پُر است. «یک شب در میامی…» یک فیلم «ز گهواره تا گور» نیست. هدف این بود جنبهای از آنها را ثبت کنیم که عموماً فرصت دیدنش را نداریم. ما تمایل داریم طوری با آنها طوری رفتار کنیم که انگار خدا بودند، اما درحالیکه این مردن فراتر از زندگی بودند، همان عصبانیت و نگرانی را داشتند که پدرم، عموهایم، و دوستانم نیز دارند. ما اغلب فرصتی برای دیدن آسیبپذیری افراد سیاهپوست و انسانیت آنها پیدا نمیکنیم، درحالیکه بدون آسیبپذیری نمیتوانید قدرت واقعی داشته باشید.
شاید جوانترها از مالکوم ایکس یا محمد علی چیزهایی شنیده باشند، اما ممکن است با جیم براون و سام کوک آشنایی کمتری داشته باشند. نگاه شما برای معرفی آنها به نسل جدید چگونه بود؟
«یک شب در میامی…» یک فیلم ساکت است اما به اندازه موضوع خود بلند حرف میزند. من یکی از کسانی هستم که احساس میکنم این چهار مرد، بیانتها هستند. زندگینامه شخصی مالکوم همان تأثیری را روی پسر من داشت که روی من در بیست و چند سالگی داشت، اما این یک قمار است. وقتی شما در مورد بیست و چند سالههای دنیا صحبت میکنید، برخی از آنها ممکن است نتوانند آنقدر صبور باشند که بنشینند و کارتان را ببیند. خوشبختانه، من توانستهام از طریق پسرم و بهطور غیرمستقیم، فنآوری و چیزهایی را که علاقه آنها را برمیانگیزد، تجربه کنم. بنابراین، گرچه این یک فیلم تاریخی است، میخواستم ازنظر بصری نیز جذاب باشد، و فکر میکنم اشباع آن با رنگ، احتمالاً باعث جلب توجه افراد جوان میشود. این رنگ همچنین نشاندهنده مقاومت افراد سیاهپوست است. ما در زندگی روزمره، با وجود همه چیزهایی که در برابرشان قرار داریم، همچنان لبخند میزنیم، میرقصیم، میخندیم و عشق میورزیم.
زمانی تصمیم گرفتید «یک شب در میامی…» را کارگردانی کنید که در حال بازی در سریال «نگهبانان» بودید. آن تجربه چه تأثیری در ساخت فیلم داشت؟
مناسبت زمانی عالی بود. نقطه ورود ما به «نگهبانان» قتل عام تالسا بود. (حادثهای در ۱۹۲۱ که با حمله ساکنان سفیدپوست به ساکنان سیاهپوست و کسبه منطقه گرینوود در تالسا، اوکلاهما شکل گرفت و از آن بهعنوان بدترین حادثه «خشونت نژادی در تاریخ آمریکا» یاد میشود.) ما دردی را که آنجلا (شخصیت او در سریال) از آن واقعه به ارث برده و آنچه درباره خودش و خانوادهاش کشف میکند، پیگیری میکنیم. برای من، «یک شب در میامی…» نقش «همراه» این داستان را دارد. بسته به این که با چه کسی صحبت میکنید یا چه کتابی میخوانید، بخش زیادی از این تاریخچه تغییر کرده، حذف شده یا صرفاً نادیده گرفته شده است، اما، حتی اگر به کارهای دیگر من – «جنایت آمریکایی» یا «هفت ثانیه» نگاه کنید – اینها پروژههایی هستند که به لطف خدا میخواهم بخشی از آنها باشم. واقعاً خودم را بهعنوان یک سخنران عالی یا یک دکتر کینگ طبقهبندی نمیکنم، با کلمات بازی نمیکنم، اما احساس میکنم مواردی هست که آگاهانه و ناخودآگاه جذب آنها میشوم که به من اجازه میدهند از هنر خود برای بیان حقیقت استفاده کنم.
شما یکی از مشهورترین بازیگران نسل خود هستید. فکر میکنید سابقه شما بهعنوان یک بازیگر و یک کارگردان تلویزیون چگونه کمک کرد اجراهای خاصی از بازیگران خود بگیرید؟
تلویزیون خیلی سریعتر حرکت میکند. شما برای یک فیلم سینمایی زمان بیشتری برای آمادهسازی دارید، اما کاری که من اینجا انجام دادم بیشتر شبیه کارگردانی برای تلویزیون بود تا فیلم. من در تمام مراحل کار کمپ را در کنارم داشتم. در سینما، بیشتر اوقات، نویسندگان حذف میشوند، اما من احساس کردم اگر او را بهعنوان بخشی از کل روند کار نداشته باشم، فیلم لطمه میخورد. با تکیه بر تجربه کار در تلویزیون اعتقاد دارم در این عرصه، نویسنده بسیار درگیر است. من مزیت آن را دیدهام. یکی از مواردی که من را جذب فیلمنامه کمپ کرد این بود که انگار برای «بازیگر» نوشته شده است. و البته بهعنوان یک بازیگر، به چیزی علاقهمند هستم که فکر میکنم فرصت بسیار خوب برای بازیگران فراهم میکند. و باز هم بهعنوان یک بازیگر، میفهمم برای رسیدن به فضای احساسی چه مسیری باید طی شود، و آنچه برای یک بازیگر «ساده» است، برای یک بازیگر دیگر لزوماً ساده نیست؛ اینکه یک بازیگر چطور «ارتباط» برقرار میکند برای بازیگر دیگر یکسان نیست. من به همه این چیزها حساس هستم.
سال ۲۰۲۰ از بسیاری جهات یک سال بیسابقه بود. کووید-۱۹ و اعتراضات نژادی چه تأثیری در ساخت فیلم داشت؟
ما فیلمبرداری را در ژانویه ۲۰۲۰ شروع کردیم و در فوریه از نیو اورلئان (یا نیو اورلینز) خارج شدیم، چون برنامهریزی کرده بودیم دو صحنه دیگر را در لس آنجلس فیلمبرداری کنیم. و بعد کرونا شدت گرفت، درنتیجه تصمیم گرفتیم مکث کنیم و عجله نکنیم، چون این بحثها همیشه بوده است، اما ناآرامیها را پیشبینی نکرده بودیم. بنابراین، وقتی خودمان را در آن لحظههای پرتنش (در ماه ژوئن) دیدیم، با بازیگران حرف زدم و همه موافق بودند که کار را از سر بگیریم. بهعنوان فیلمساز درمورد حفظ امنیت عوامل فیلم احساس مسئولیت میکردیم و بهمحض این که شرایط ادامه فیلمبرداری در لس آنجلس فراهم شد، همراه با یک گروه کوچک آن دو صحنه را گرفتیم.
در فیلم شما میزان اختلاف نظر بین مالکوم ایکس و سام کوک در مورد نقششان در جنبش حقوق مدنی، غافلگیرکننده است. در شرایط سیاسی فعلی ما، امیدوارید مخاطبان از روابط پیچیده این مردان با یکدیگر، همینطور علی و براون دارند، چه برداشتی داشته باشند؟
برای من، تماشای مالکوم و سام بیشتر یادآور این موضوع بود که همه این دیدگاهها باید باشند تا عملاً یک حرکت انجام شود. و وقتی به بحث آنها درباره مسئولیت اجتماعی توجه میکنید، متوجه میشوید فقط دو رویکرد متفاوت است. همچنین لازم بود کاسیوس و جیم به هم کمک کنند تا «دیدگاه» دیگری را درک کنند. چیزی که در «یک شب در میامی…» برای من بسیار زیبا است این است که هم سام و هم مالکوم متوجه میشوند، «بله، من نباید آن حرف را میزدم.» آنها لزوماً نمیگویند، «متأسفم» اما از بسیاری جهات میگویند، «من تو را میبینم، مَرد. حرفت را میشنوم و احساست را درک میکنم.» و این چیز زیبایی است که بازیگران فیلم ثبت کردند. فقط امیدوارم این اتفاق بیفتد و پیام دریافت شود؛ این که شما میتوانید با عشق و احترام با هم بحث کنید.
منبع: نیویورک تایمز
تماشای آنلاین فیلم یک شب در میامی در نماوا