مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
سریال تسخیر در عمارت هیل
طرفداران «تسخیر در عمارت هیل» (The Haunting of Hill House)، رمان ترسناک گوتیک شرلی جکسون نویسنده آمریکایی که در ۱۹۵۹ منتشر شد، بلافاصله متوجه میشوند اقتباس تلویزیونی نتفلیکس که اکتبر ۲۰۱۸ پخش شد، دامنه منبع اصلی را گسترش میدهد، ازجمله یک شخصیت اصلی جدید که از خود جکسون الهام و نامش نیز از او گرفته شد. این تغییرات خلاقانه با هدایت مایک فلنگن، خالق سریال انجام شد که نهتنها نویسنده یا همکار نویسنده چند اپیزود بود، بلکه کارگردانی هر ده اپیزود را نیز بر عهده داشت.
داستان بهتناوب در دو بازه زمانی میگذرد و ماجراهای پنج خواهر و برادر – استیون، شرلی، تئودورا، لوک و النور – در بزرگسالی را دنبال میکند که پس از بیست و شش سال همچنان درگیر تجربیات فراطبیعی دوران کودکی خود در عمارتی به نام هیل هستند. تصاویر بازگشت به گذشته، وقایع منتهی به شبی پرحادثه در سال ۱۹۹۲ را نشان میدهد، زمانی که خانواده از عمارت فرار کردند.
فلنگن و همکاران سختکوش او، چهار شخصیت اصلی رمان جکسون – النورِ درونگرا و درهمشکسته (ویکتوریا پِدرِتی) تئودورا برونگرا و لوند (کیت سیگل)، لوکِ خوشگذران و معتاد (الیور جکسون کوهن) و هیو، پدر روشنفکر آنها (تیموتی هاتون) – را بهعنوان اعضای یک خانواده دور از هم، مجدداً تصور کردند. آنها با گذشت سالها هنوز در حال پردازش اتفاقات تکاندهندهای هستند که در کودکی، در حالی تجربه کردند که پدر و مادرشان (هنری توماس و کارلا گوجینو) تلاش میکردند یک خانه تسخیرشده را بازسازی کنند و بفروشند.
درحالیکه این تفسیر مجدد در مقایسه با رمان، بسیار عاری از تخیل به نظر میرسد، فلنگن و گروه او با مفهوم زمان و سرنوشت به شیوهای شگفتآور و خلاق بازی میکنند که باعث میشود «تسخیر در عمارت هیل» بدیع و پراحساس به نظر برسد. فلنگن در این گفتوگو درمورد نوشتن نسخههای گسترده شخصیتهای نمادین جکسون، کارگردانی صحنههای حسابشده و ساخت دکور عمارت هیل صحبت کرد. (دنباله این سریال با عنوان «تسخیر در عمارت بلای» در ۲۰۲۰ از نتفلیکس پخش شد).
چرا تصمیم گرفتید ساکنان «تسخیر در عمارت هیل» را به اعضای یک خانوادهی دچار اختلال تبدیل کنید؟
برای ما خیلی زود مشخص شد که رمان جکسون دقیقاً در قالب یک فصل کامل یک سریال، قابل اقتباس نیست، بنابراین گسترش آن ضروری بود. ما میخواستیم با دقت به آن نزدیک شویم و میدانستیم باید شخصیتها را تا حدی قابل توجه گسترش دهیم تا بتوان آنها را برای تلویزیون اقتباس کرد. من همیشه مجذوب وحشت خانوادگی بودهام و این شیوه به نظر راهی عالی برای مطالعه مجدد بسیاری از چیزهایی بود که درمورد کتاب دوست داشتم. با اجازه دادن به آنها که یک خانواده باشند، عملاً ناچار میشدیم از جنبه آشنا کردن شخصیتها با هم در سریال اجتناب میکنیم: شکل مختصرتر آنها از قبل مشخص است چون همدیگر را از نزدیک میشناسند. این یعنی ما میتوانستیم خیلی سریعتر به بخش اصلی داستان برسیم.
شما تغییراتی در شخصیتها ایجاد کردید که شروع آن با النور بود. او در کتاب فرایند احساس نامرئی بودن را طی میکند، اما نسخه شما از النور هیچ تجربه فراطبیعی قبلی ندارد. این نسخه از کجا میآید؟
او مطمئناً یک شخصیت پیوندی بود و در سریال ما کمی از النورِ جکسون به قوس روایی چند شخصیت تزریق شده است. او قلب تپنده رمان است و ما میخواستیم از بسیاری چیزهایی که جکسون خلق کرد محافظت کنیم و در عین حال آن را به سایر شخصیتها گسترش دهیم. یادم میآید ذهنم درگیر لحظهای در رمان بود که النور میگوید: «من مثل یک مخلوق کوچک هستم که هیولایی او را کاملاً بلعیده است و هیولا در درون خود حرکات کوچک من را حس میکند.» این دیالوگ از زمانی که اولین بار رمان را خواندم، من را تسخیر کرد. این ملاک ما برای شکل دادن شخصیت النور بود. حتی این کلمات را در اپیزود آخر در دهان او گذاشتیم. راههایی را در نظر گرفتیم که این ایده بتواند در زندگی یک زن جوان امروزی، خارج از خود خانه به کار گرفته شود.
در رمان جکسون عملاً شخصیتی شبیه شرلی (الیزابت ریسر) نمیبینیم. او از کجا آمده است؟ نام او را از نویسنده «تسخیر در عمارت هیل» گرفتید؟
بله نام او دقیقاً از شرلی جکسون گرفته شد. من میخواستم کسی را در سریال داشته باشم که با تلاش برای کنترل آسیب، با آن روبرو شود. این بهنوعی همان کاری است که استیون (میخیل هایسمان) با نوشتن کتاب انجام میدهد، اما ما شخصیتی میخواستیم که آن مقابله را بیشتر پیش بُرد، کسی که ما را تا رودررو شدن با مرگ و فناپذیری برد و چراغها را روشن کرد. حس کردم خود جکسون در زندگی خودش به این شیوه عمل کرد. او اضطراب اجتماعی و احساسات خود را نسبت به جامعه را با نزدیکی مستقیم به آنها و خیره شدن به چهرهشان، پردازش میکرد. به نظر میرسید شرلی ما برای درک مرگ میکوشد آن را به این شیوه فتح کند. او خود را در دنیای مرگ فرو برد تا کاملاً از پرده ابهام بیرون آید.
لوک در سریال تحولی باورنکردنی و ضروری دارد. او در کتاب مست است، اما شما در سریال – که برخلاف کتاب از دیدگاه النور روایت نمیشود – او را بهعنوان شخصیتی کاملاً توسعهیافته در نظر گرفتهاید. الهامبخش مبارزه او با اعتیاد چه بود؟
او در کتاب کاملاً مست است، بنابراین اعتیاد به موارد مخدر یک جهش ساده بود. برای من «تسخیر در عمارت هیل» مجموعهای درمورد زندگی پس از یک تسخیر است، آنچه در اکثر فیلمهای ترسناک بعد از پخش تیتراژ اتفاق میافتد. وقتی درمورد افراد تسخیرشده یا کسانی که با شیاطین کلنجار میروند، صحبت میکنید این یک استعاره غنی است. من واقعاً عاشق کاری هستم که اُلی (الیور جکسون کوهن) برای زنده کردن شخصیت لوک انجام داد. این که چگونه خانواده لوک بهراحتی برای مدت طولانی او را طرد کردند، چیز دیگری بود که ما از النورِ جکسون به امانت گرفتیم. در میان همه بچهها، لوک بیشترین تغییر را میکند و درنهایت در بیشترین خطر قرار دارد. مسئله فقط این نیست که آیا چیزی از خانه، لوک را گیر میاندازد بلکه مربوط به کاری است که او ممکن است با خودش انجام دهد و همه به خاطر آنچه در کودکی از دست داد. این شخصیت دل من را میشکند.
درمورد تئودورا، نسخه شما از این شخصیت در مقایسه با جکسون کمتر دمدمی و بوالهوس است، اگرچه حساسیت فوق طبیعی و هویت همجنسگرای خود را حفظ کرده است. میخواستید بر کدام ویژگیهایی او تمرکز کنید؟
ما کاملاً میخواستیم حساسیت و گرایش جنسی او را وارد سریال کنیم و درمورد آن بهگونهای که در آن زمان جکسون واقعاً نمیتوانست، بهروشنی صراحت داشته باشیم. در عین حال احساس کردم کلر بلوم در اقتباس سینمایی رابرت وایز در ۱۹۶۳ شخصیت جکسون را به بهترین شکل بازی کرد، بنابراین نمیخواستم به نظر برسد که تئودورا ما ادای کلر بلوم را درمیآورد. این یعنی او باید از برخی لحظاتِ بهمراتب دمدمیمزاج این شخصیت در آن فیلم دوری میکرد و بیشتر به درون کشانده میشد. ایده این بود که تئودورا در دنیایی زندگی نمیکند که مجبور باشد گرایش جنسی خود را مخفی کند، بلکه در دنیایی زندگی میکند که در آن حساسیتهای او، برقراری ارتباط واقعی با یک شخص دیگر را تقریباً غیرممکن کرده است. بازی با ایده این نوع آسیب – دور بودن به خاطر همدلی بیشازحد – واقعاً سرگرمکننده بود.
شیوهای که شخصیتها به خاطر عمارت هیل زمان را تجربه میکنند یک روش منحصربهفرد و هولناک برای دراماتیزه کردن اختلال استرسی پس از سانحه آنهاست. ما تجربیات آنها را همزمان روانشناختی و فراطبیعی میبینیم: هم در تسخیر مشکلات شخصی خود هستند و هم در تسخیر ارواح واقعی. این ایده از کجا آمد؟
ما با این فلسفه پا پیش گذاشتیم که هیچچیز ملالآورتر از یک «روح» معمولی نیست. برای ما، جالبترین ارواح آنهایی بودند که در تمام زندگی خود در خودمان خلق میکنیم. نیاز داشتیم شخصیتها هیولاهای خود را خلق کنند، در غیر این صورت اهمیت زیادی نداشت که چه اتفاقی برای آنها میافتد.
«اتاق قرمز» برای هر یک از اعضای خانواده کرین متفاوت است. روند طراحی و ساخت دکور عمارت هیل چگونه بود؟
فضای داخلی عمارت هیل را در استودیویی در آتلانتا ساختیم. یک مکان کاملاً کاربردیِ دو طبقه است. شما میتوانید در کل خانه قدم بزنید. برای «اتاق قرمز» یک فضای داخلی ایجاد کردیم و در طول تولید چند بار آن را از نو رنگآمیزی و تزئین کردیم. پاتریسیو فارل این دکور را طراحی کرد که یک چیز زیبا بود. به کوچکترین جزئیات بسیار دقت شده بود که بیشتر آنها را هرگز روی صفحه متوجه نمیشوید. واقعاً مجذوب پیدا کردن تمام چهرههای پنهان او در طراحی شدم. هر اینچ آن خانه به معنای واقعی کلمه به شما خیره شده است. حتی دسته کشوی میزها هم صورت داشتند.
تصویرسازی گذشته و شیوهای که روی زمان حال تأثیر میگذارد برای سریال بسیار حیاتی است. شما هر ده اپیزود را کارگردانی کردید و متن چند اپیزود را هم نوشتید. فیلمبرداری، نوشتن و بعد تدوین این نوع روایت بسیار چندلایه چگونه بود؟
من مثل یک فیلم بلند سینمایی، مثل یک فیلم بلند ده ساعتی به پروژه نزدیک شدم. سختترین کاری بود که تا آن زمان انجام داده بودم. ساختار سریال مثل خانهای از کارت بود و ما نمیتوانستیم بهسادگی صحنهای را حذف کنیم یا لحظهای را به جایی دیگر منتقل کنیم، بدون این که با تهدید ویرانی کل آن روبرو نباشیم. درحالیکه سعی میکردیم از محدودیتهای بودجه و زمانبندی عبور کنیم، مواقعی خیلی ناامید میشدم چون در حالت عادی وقتی کسی میتوانست بگوید «میتوانیم این صحنه را نداشته باشیم»، باید میگفتم، «درواقع نمیتوانیم. این صحنه سه اپیزود بعد به صحنهای دیگر ربط دارد.» هیچچیز که اجزای آن خانه کارت را نگه میداشت قابل حذف شدن نبود.
حرکات شبیه به استدیکم دوربین در اپیزود ششم شگفتانگیز است. تماشای دوربین که شناکنان از یک شخصیت به شخصیت دیگر میرود نشان میدهد که چقدر برای آنها سخت است حتی در مراسم تشییع جنازه لنی دور هم جمع شوند. کارگردانی آن اپیزود چگونه بود؟
آن اپیزود بخشی از ایده اصلی بود که در ابتدا با نتفلیکس در میان گذاشتیم. گفته بودم میخواهم اپیزودی بسازم که به نظر برسد با یک برداشت اجرا شده است. واقعیتِ آن چیزی که ایجاب میکرد تا وقتی شروع به تمرین اپیزود نکردیم، مشخص نشد. بیش از یک ماه همه کارها را کنار گذاشتیم تا هر یک از پنج برداشت بلند خود را طراحی و تمرین کنیم. طولانیترین برداشت ۱۷ دقیقه بود. اصلاً جایی برای خطا وجود نداشت و اگر اشتباهی مرتکب میشدیم، باید از نو شروع میکردیم. قبل از این که بازیگران را برای این روند جمع کنیم، تقریباً یک ماه با تیم جانشین یا بدل خود تمرین کردیم. درواقع از قبل کل اپیزود را با تیم جانشین فیلمبرداری و حرکات دوربین را تمرین کردیم. وقتی گروه بازیگران رسید، نماها را به آنها نشان دادم و گفتم، «این کاری است که ما باید انجام دهیم.» سختترین کاری بود که هر یک از ما در گروه تولید تا آن زمان انجام داده بودیم و تقریباً ما را کشت. لحظههایی را یادم میآید که بالاخره زمان فیلمبرداری شد و من پشت مانیتور نشسته بودم و جز دیدن و امیدوار بودن، قدرت هیچ کاری را نداشتم. کل گروه باید با هم کار میکردند و اگر یک جا اشتباه میشد، نابود میشدیم. هولناک بود.
صحنههای ترسناک فوقالعاده آرام و صبور هستند، با یک الگوی نورپردازی که اغلب با درجات مختلف از خاکستری مایل به آبی همراه است. شما و فیلمبردار مایکل فیمونیاری چگونه روی نورپردازی و ظاهر کلی صحنههای تیرهتر کار کردید؟
دیدن در تاریکی برای ما یک چالش ثابت است. وحشت گوتیک متکی به سایهها است و این که بتوانید معماری را ببینید و از آن بهعنوان شریک ترس استفاده کنید. مایکل یک ظاهر بسیار زیبا برای تاریکی ما طراحی کرد و بقیه فقط با قاب دوربین سرگرم بودند. ما در طول سریال عملاً دهها روح را در دید مستقیم و در پسزمینه عمیق نماها پنهان کردیم. هیچ توجهی به آنها نمیکنیم، اما ارواح آنجا هستند. در بسیاری از صحنههای عادی، اگر به چهارچوب در یا زیر پیانو یا پشت پرده نگاه کنید، کسی را در آنجا خواهید دید.
منبع: والچر (سایمون ایبرامز)
تماشای سریال تسخیر در عمارت هیل در نماوا