مجله نماوا، یزدان سلحشور

ژانر بومی «سینمای دفاع مقدس» یا حتی شکلِ عمومی و برون‌مرزی آن که با نام «سینمای جنگ» می‌شناسیم در ایران با آثار ابراهیم حاتمی‌کیا شروع نشد؛ پیش از او و بعد از او هم، آثاری که هم تأثیرگذار بودند بر آثار پس از خود و هم پرمخاطب، خلق شدند اما حاتمی‌کیا در این میان، نام‌اش بیش از دیگران شنیده شد. تأثیرگذاری آثار او، البته به یک‌میزان نبوده و دائم در حال فراز و نشیب بوده است. عده‌ای او را فیلمسازی غریزی می‌دانند که از همان آغاز کار، سینما را نیاموخته اما به دلیل استعداد و شوری که در تجسم رویدادهای جنگ داشته، توانسته با «ایده»هایش آثار تأثیرگذاری خلق کند و آثارش به «حافظه جمعی» بپیوندند و عده‌ای دیگر، او را فیلمسازی «صاحب سبک» می‌دانند که «تکنیک»اش تابع «ایده‌ها»ی اوست نه برعکس و در نتیجه، گاهی «تکنیک» را کنار می‌گذارد و می‌چسبد به همان «ایده‌ها». چه نظر گروه اول را بپذیریم و چه نظر گروه دوم را، نتیجه یکی‌ست: در آثار حاتمی‌کیا با «بیان هنری» واحدی روبرو نیستیم؛ با این همه، این که چند اثر او، هنوز آثاری هستند دیدنی و کمتر غبار زمان بر آن‌ها نشسته، قابلِ کتمان نیست. از میان فیلم‌های او که به روایتِ «رویداد در حینِ رویداد» می‌پردازند به «دیده‌بان»، «مهاجر» و «خاکستر سبز» می‌پردازیم و در دنباله‌ی مطلب [ابراهیم در آتش- ۲] به آثاری خواهیم پرداخت که به ایده «تداوم رویداد پس از رویداد» اختصاص یافتند.

«دیده‌بان»؛ تنها خودت هستی و خودت

فیلم دیده بان

«من جزو اکیپ فیلمبردارهای «روایت فتح» بودم و در یکی از سفرها، یعنی عملیات کربلای ۵ بود که یکی از همکاران نزدیکم. اسکندر یکه‌تاز که از بدو ورود به جبهه با هم بودیم و با هم زندگی می‌کردیم، شهید شد… به جهت نزدیکی به اسکندر، سیر او را تا شهادت از نزدیک دیدم. من دیدم که چند ساعت قبل از شهادت چه حالی داشت و چگونگی شهادت، حتى لحظات بعد از شهادت او را نیز داشتم… پس از مدتی به چگونگی شهادت عارفی برخورد کردم. او دیده‌بان بود و در لشکر محمد رسول‌الله (ص) خدمت می‌کرد. در یکی از عملیات‌ها با وضعیتی بحرانی روبه‌رو و مجبور می‌شود گرای محل استقرار خودش را به توپ خانه بدهد و البته شهید می‌شود… برداشتی از موضوع را انتخاب و روی آن کار کردم… فضا را گرفتم، چگونگی حدوث وقایع را نیز… ولی… عينا تمام جزئیات نقل نشد.» (حاتمی‌کیا۔ گفت و گو با بولتن سینمایی بنیاد فارابی، شماره ۱۹ ، مهر ۶۷ ) آنچه «دیده‌بان» را نه تنها از آثار حاتمی‌کیا [یا آثار سینمای جنگ دوران جنگ] که از کل سینمای پس از انقلاب ۵۷ متمایز می‌کند، بدل شدن «تنهایی انسانی» به «فرمی بصری»ست و ارزش یافتن «سکوت انسانی» در تقابل با «دیالوگ». این «کم‌حرف‌ترین» فیلم حاتمی‌کیا، احتمالاً «پُرزیرگفتارترین» فیلم اوست. فیلمی که به ما نشان می‌دهد که «ارزش نگفتن»، اغلبِ اوقات، بیشتر از «گفتن» است. سینما، «هنر نشان دادن» است. گرچه «دیده‌بان» فیلم ساکتی نیست و در فضای جنگ می‌گذرد اما «سکوت انسانی» بر آن حکمفرماست که این سکوت، بدل به «فرم و ریتم» شده است. این فیلم، با نگاهی دیگر هم، فیلم متفاوتی‌ست؛ حذف «احساسات‌گرایی» از آن، این اثر را به اثری کاملاً متمایز با اغلبِ آثار حاتمی‌کیا بدل کرده که به شکل کاملاً مشهودی متعلق به «سینمای ملودرام»اند.

«مهاجر»؛ قصه‌ی پلاک‌ها

فیلم مهاجر

«مهاجر، هم‌زمان با دولت سازندگی، بعد از ارتحال امام ساخته شد. قصه «مهاجر» را در ایام بستری شدن امام نوشتم که توفانی در دل سربازان دهه چهلی امام خمینی بود. فیلمنامه‌های اولی‌ام خیلی رادیکال بود. هواپیمای «مهاجر» به مثابه وجدان بیدار نسلی جنگی، از فراز نیستان‌های مجنون میزهای مذاکره را می‌دید و دردسر می‌ساخت. مهاجر عکس می‌انداخت و چیزهایی را لو می‌داد. خیلی تلاش می‌کنند سرنگونش کنند، ولی فرار می‌کند. در بازنویسی‌ها این لحن تعدیل پیدا کرد و شد فیلم «مهاجر» که یک عده از بچه‌ها طی ماموریت در نیستان گم شده‌اند و باید مهاجر آنها را پیدا کند، ولی مسئولان از مهاجر انتظار کار دیگری دارند. شد حکایت بشنو از نی مولانا. خب، این نقد است دیگر. اصلا جوهره و انگیزه اصلی برای اینکه این قصه شکل بگیرد براساسی همین انگیزه بود. نقد دوران سازندگی، که نباید بچه‌ها را در نیستان ماموریت تنها بگذاریم.» (بخش‌هایی از مصاحبه حاتمی‌کیا با نشریه مثلث. اردیبهشت ۹۵)

یک. مشخص نیست که اگر «مهاجر» با همان رویکرد اولیه ساخته می‌شد اکنون با چه نوع فیلمی روبرو بودیم [شاید با «عروسی خوبان۲» روبرو می‌شدیم] اما اکنون این فیلم با رویکرد فعلی‌اش، بیشتر از آنکه متکی به ارزیابیِ سیاست‌های بیرون از خود باشد، معطوف به «صحنه» و «آدم‌های داخل روایت» است و این، خوب است و احتمالاً یکی از دلایلِ موفقیتِ نسبی آن برای چندین دهه.

دو. پیش از نمایش «Objective, Burma!» رائول والش [در ایران با نام «هدف، برمه» به نمایش درآمد] در ۱۹۴۵، فیلم‌های دیگری هم بودند که در آن‌ها، پلاکِ شناسایی سربازان پس از کشته شدن‌شان به یکی از عناصر بصری اثر بدل شده بود اما در این فیلم بود که این پلاک‌ها به رویدادی دراماتیک بدل شدند و در جایگاه «نماد ژانری» قرار گرفتند و پس از آن به شکلی زنجیره‌وار در آثار بعدی این ژانر تکرار شدند. حاتمی‌کیا این «نماد ژانری» را در فیلم «مهاجر» بدل به «نماد ژانری بومی» کرد و به آن زیرگفتارهای تازه‌ای بخشید؛ زیرگفتارهایی که به شکلی مکرر در آثار دیگر سینمای دفاع مقدس، تکرار شد گاه با رویکردی خلاقانه و اغلب به شکلی گرته‌بردارانه. «مهاجر» همچنین، آغاز سفر طولانی یک فیلمساز از «مستندنگاری» به سمت «ملودرام» است.

«خاکستر سبز»؛ عاشقانه‌ای در جنگ

فیلم خاکستر سبز

«یکی از زیباترین سکانس‌های فیلم، صحنه نماز خواندن عزیز در منزل خانواده‌ای بوسنیایی است که در هنگامه تعقیبات نماز و ذکر تسبیحات حضرت زهرا (س)، نگاه عزیز از پشت پنجره به دختر جوان خانواده که از بیرون دارد به سمت منزل نزدیک می‌شود می‌افتد و تکانه‌های عاطفی هیجانی او را فرا می‌گیرد. این صحنه یکی از زیباترین سکانس‌های نماز در سینمای ایران است و یادآور آن بیت از حافظ است که «در نمازم خم ابروی تو در یاد آمد / حالتی رفت که محراب به فریاد آمد» و بدین ترتیب جلوه‌ای عارفانه به بحث عشق و ارتباط وثیق آن با مفاهیم معنوی در فیلم می‌بخشد. حاتمی‌کیا در فیلم قبلی‌اش، «از کرخه تا راین» هم با عنصر نماز المان هوشمندانه‌ای را در ارتباط با دغدغه‌های شخصیت اصلی داستان شکل داده بود.» [اولين روايت نامتعارف ابراهيم حاتمی‌کيا/ مهرزاد دانش] «خاکستر سبز» پس از موفقیتِ غیرِمنتظره‌ی «از کرخه تا راین» ساخته شد فیلمی که انتظاراتِ منتقدان فیلم و مخاطبان عام را از فیلم‌های او به شدت بالا برده بود. گرچه هر دو فیلم، درباره‌ی «جنگ» بودند اما درباره جنگی واحد نبودند. «از کرخه تا راین» درباره‌ی سرنوشت جانبازان شیمیایی جنگ هشت ساله ایران و عراق در آلمان بود اما «خاکستر سبز» درباره‌ی جنگ بالکان با محوریت جنگ بوسنی و مسلمانان این کشور نوتأسیس بود. ملودرامی که در «از کرخه تا راین» با مستندنگاری و تجربه‌ی جبهه‌ای حاتمی‌کیا آمیخته شده بود تا به فیلمی اثرگذار بدل شود این بار عصای مستندنگاری و تجربه فیلمساز زیر بغل‌اش نبود و در نتیجه حاتمی‌کیا در «خاکستر سبز»، به تنها انتخابِ ممکن رسید؛ اینکه در مقام یک «گردشگر/خبرنگار» به اثری عاشقانه برسد که در زمان ساخت‌اش، در «سینمای ارزشی» ایران تحولی به شمار می‌آمد.

تماشای «دیده‌بان»، «مهاجر» و «خاکستر سبز» در نماوا