مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
«آروارهها» استیون اسپیلبرگ چند نسل از بینندگان را از رفتن به ساحل ترساند – که مهم است، چون مردم معمولاً از رفتن به ساحل لذت میبرند.
«دکتر مرگ» (Dr. Death) که میتوان آن را «آروارهها» جراحی ستون فقرات نامید، یک سریال کوتاه است که با هدف ترساندن شما از مراجعه به بیمارستان طراحی شده – که درنهایت خیلی متحولکننده به نظر نمیرسد چون مردم طبق قاعده عموماً از مراجعه به بیمارستان لذت نمیبرند.
این سریال که هشت اپیزود آن ۱۵ ژوئیه ۲۰۲۱ از پیکاک پخش شد، بهجای تغییر دادن تعابیر تماشاگران به هر شیوه معنیدار، یک تأییدیه هشت ساعته از هر ترس و ناامنی است که درمورد جراحی دارید. سریال با این که کمی طولانی به نظر میرسد، بهطور کلی قابل تماشا و در تقویت تصویر پارانویایی از مجموعههای پزشکی-صنعتی تا حد زیادی متقاعدکننده است.
«دکتر مرگ» که پاتریک مکمانوس و همکاران نویسنده او متن آن را با اقتباس از پادکست واندری نوشتهاند، بر ماجرای واقعی کریستوفر دانچ (جاشوا جکسون)، جراح مغز و اعصاب مستقر در دالاس متمرکز میشود که به کشتن چند بیمار و آسیب رساندن به دهها نفر دیگر متهم شد.
او در یک مدت نهچندان کوتاه با حاکمیت وحشت و ناکارآمدی یا ترکیبی از هر دو جان بیماران بسیاری را به خطر انداخت، اما دانچ چگونه توانست پس از یک رشته ماجراجوییهای ناموفق پزشکی، همچنان بیماران را معاینه کند، همچنان امکان جراحی به دست آورد و همچنان تأییدیه و تمجیدهای حرفهای داشته باشد؟ آیا این محقق سابق که دکترای پزشکی داشت، همانطور که تعدادی از همکارانش ادعا میکردند عالی بود – و اگر واقعاً آنقدر عالی بود، معنایش این است که اهریمنی بود؟
درنهایت رابرت هندرسون (الک بالدوین) و رندال کربی (کریستین اسلیتر)، دو جراح همکار دانچ و همینطور میشل شوگرت (آناسوفیا راب)، دستیار دادستان منطقه دالاس، برای متوقف کردن دانچ وارد عمل میشوند.
وقتی صحبت انگیزههای شخصی دانچ میشود، «دکتر مرگ» حدسهای روانشناختی ابتدایی را کنار میگذارد، حتی با این که نقشآفرینی جکسون بیشتر او را یک جامعهستیز خودشیفته نشان میدهد. سریال در کنار زدن لایههای اهمال سازمانی که نهتنها به دانچ امکان داد، بلکه درواقع از او محافظت کرد – عمدتاً به خاطر سود و گاهی به خاطر بیعلاقگی مطلق ایالت تگزاس به مقررات – بسیار موفق عمل میکند.
در معمای رابطه بین علت و معلول – چرا از بررسی دقیق اقدامات فردی مانند دانچ دقیق اجتناب میشود؟ چطور میتوانیم در آینده مانع دانچهای دیگر شویم؟ – میتوان حدس زد چرا مکمانوس و همکارانش نمیخواستند به یک داستان کاملاً خطی پایبند باشند. پیرنگ سریال مانند یکی از بیماران بدبخت دانچ، تکهتکه شده است، از ۲۰۰۷ تا ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۱ و بازگشت به اوایل دهه ۹۰، زمانی که جکسون تا حدی قانعکننده نقش نسخه بیست و چند ساله دانچ را بازی میکند.
سریال همچنین مراحل دادرسی کیفری دانچ در سالهای ۲۰۱۶ و ۲۰۱۷ را پوشش میدهد، صحنههایی که از یک دادگاه برای بازگویی تکراری ماهیت تراژیک وقایعی که قبلاً دیدهایم و معنای چیزهایی که باید به آن پی ببریم، استفاده میکند.
همه ما میدانیم که درنهایت دانچ را با نگاهی بیحالت و لباس زندان میبینیم و میدانیم کربی و هندرسون، همراه با شوگرت با آن چشمان معصومانه، قهرمانان سرسخت ما هستند؛ بنابراین شاید قالب مغشوش روایت داستان به خاطر ناامید کردن بیننده باشد. ما عدالت میخواهیم و پاسخ میخواهیم و آنچه به دست میآوریم شبکههایی از ابهام و بحث درباره «امتیازات جراحی» است.
بااینحال، «دکتر مرگ» به لطف بازیگران عالی خود یکی از بهترین سریالهای پیکاک تا به امروز است، هرچند با تمرکز روایی و صرفهجویی بیشتر، یک نسخه فشرده شش ساعته از این سریال ممکن است بسیار بهتر باشد.
چرا او آن کارها را کرد؟
«دکتر مرگ» از بسیاری جهات بیشتر یک داستان ترسناک است تا درام، اما شخصیت شرور مرکز آن بیشازحد واقعی است. یکی از جنبههای سریال که آن را خیلی جذاب میکند این واقعیت است که میخواهیم بفهمیم چرا دانچ این کارها را میکند؟
مکمانوس درباره نکته مهم دراماتیزه کردن این داستان میگوید: «این موضوعی بود که حتی قبل از شکلگیری گروه نویسندگان کمی درباره آن صحبت کردیم. چهار سال پیش که پادکست را گوش دادم، گفتم واقعاً باور ندارم هیچوقت بتوانیم پاسخ دهیم کریستوفر دانچ چه کسی بود و چرا آن کارها را کرد. واقعیت این است وقتی گروه نویسندگان سریال شکل گرفت، نه من و نه نویسندگان قصد نداشتیم به این سؤالها کامل پاسخ دهیم. قصد ما ارائه داستان به بهترین شکل ممکن بود و در مرحله بعد میخواستیم به تماشاگران اجازه دهیم برداشت خودشان را داشته باشند.»
مکمانوس اعتقاد دارد دانچ محصول طبیعت، پرورش و سیستمی بود که به او امکان داد آن کارها را بکند. او میگوید: «من معتقدم او از بدو تولد یک جامعهستیز خودشیفته بود. اعتقاد دارم نوع تربیت او طوری بود که این جنبه از شخصیتش تقویت شود و معتقدم این خصلت در مدرسه، در بیمارستانهای مختلف و تشکیلات پزشکی شعلهور شد، چون کسی جلوی او را نگرفت و اگر یک جامعهستیز خودشیفته را متوقف نکنید، عملاً او را تشویق کردهاید.»
مکمانوس و همکاران او قصد داشتند حقایق را همانطور که در تحقیقات خود دیدند، ارائه کنند و به تماشاگران اجازه دهند خودشان آن را تفسیر کنند، اما جای تردید ندارد که سریال به موضوع بزرگتری میپردازد.
مکمانوس توضیح میدهد: «کریستوفر دانچ فقط یک آدم بد نیست. خیلی راحت میتوان گفت او یک جامعهستیز است که همه این کارها را از عمد انجام میدهد، چون برای ما ساده است چنین ذهنیتی داشته باشیم، اما حقیقت بسیار پیچیدهتر بود.»
او ادامه میدهد: «من باور دارم هیچکس در هیچ نهادی فعالانه سعی نکرد این مرد را به انجام آن کارها تشویق کند، اما اعتقاد دارم آن نهادها میتوانستند زودتر وارد عمل شوند و جلوی او را بگیرند. همیشه گفتهام، سزاوار است کریستوفر دانچ تا آخر عمرش در زندان باشد، چون اقدامات او کاملاً غیر انسانی بود و هر انسانی که این توانایی را داشته باشد، پس از اولین یا دومین عمل جراحی باید جلوی او را گرفت، نباید اجازه داد به سی و هشتمین جراحی برسد.»
هندرسون و کربی، دو جراحی که تلاش کردند جلوی دانچ را بگیرند، عملاً نقش قهرمانان داستان را دارند، شخصیتهایی به تعبیر مکمانوس «قانعکننده» و بیشباهت با سایر «قهرمانان» داستانهای جنایی واقعی، ازاینجهت که یکی از خودشان را به زیر میکشند.
او میگوید: «اینها پزشکانی هستند که برای قهرمان شدن کار خود را شروع نکردند. آنها درحالیکه پیش میرفتند، تلاش میکردند وحشتی به نام کریستوفر دانچ را پردازش کنند، چون نتوانستند به سؤالی که ابتدا مطرح کردیم پاسخ دهند: “چرا او آن کارها را کرد؟” دکتر هندرسون و دکتر کربی واقعی هرگز نتوانستند به این سؤال پاسخ دهند.»
برای جاشوا جکسون بازیگر نقش کریستوفر دانچ، اولین کلید و احتمالاً سختترین مانع این بود که او را قضاوت نکند. جکسون میگوید: «بعدازاین که به پادکست گوش دادم، بعدازاین که با پاتریک مکمانوس صحبت کردم و بعدازاین که او تمام مطالب تحقیقی درباره دانچ را به من داد، خیلی دلم میخواست او را اهریمنی نشان دهم.»
جکسون ادامه میدهد: «برحسب غریزه این نگاه را داشتم که او باید اهریمنی باشد، چون اینهمه اتفاقات بد و فاجعهبار نباید بدون دلیل باشد و سادهترین پاسخ این است که او اهریمنی است. یک بیمار روانی است. از عمد این کارها را میکند. میخواستم کار را برای خودم ساده کنم و راستش را بخواهید این چیزی بود که درمورد شخصیت دانچ بسیار قانعکننده دیدم. او فکر میکند قهرمان این داستان است، اما نتایج کاملاً اهریمنی است و خلاف وجدان است که به او اجازه داده میشود همچنان اینهمه آشوب و درد در زندگی مردم ایجاد کند. هرچند او در درون خود را قربانی شرایط میبیند. به نظرم این جدایی از واقعیت بسیار قانعکننده است.»
آنچه در واقعیت اتفاق افتاد نیاز به تقویت سیستمهای نظارتی را بار دیگر مورد تأکید قرار داد، چیزی که درمورد ماجرای دانچ بهوضوح کار نکرد.
جکسون درباره این موضوع میگوید: «فکر میکنم حتی یک قدم ترسناکتر است. فکر میکنم سیستمهای نظارتی عملاً کار میکردند. به ما میگفتند چه چیز واقعاً برایشان ارزش دارد. درواقع، ارزش نهادها بر ارزش بیماران مقدم بود. ارزش نظام حقوقی و اصلاح جرائم غیر عمد در ایالت تگزاس بر امنیت و طرحهای تشویقی بیماران و قربانیان مقدم بود.»
او ادامه میدهد: «به کریستوفر دانچ اجازه داده شد به کار خود ادامه دهد، چون او خودش بیانگر ارزش تخصصی بود که در آن فعالیت میکرد؛ چهرهای که ارائه میکرد برای این نهادها ارزشمند بود؛ بنابراین نکته ترسناکتر ازنظر من این نیست که سیستم کار خود را درست انجام نداد، این است که درواقع بیشتر همانطور عمل کرد که قرار بود، درحالیکه همیشه ادعا دارد بیمار حرف اول را میزند.»
جکسون میگوید: «واقعیت این است بیمارستانها از خودشان محافظت میکنند، هیئتهای پزشکی از خودشان محافظت میکنند، نظام حقوقی از خودش محافظت میکند؛ بنابراین ما کسانی که فقط در سطح انسانی هستیم و با این نهادها تعامل داریم، باید درک کنیم فقط به سیستمی که برای عملکرد بهتر ایجاد شده است، نیاز نداریم. درواقع باید آن را اصلاح کنیم، چه یک شبکه بیمارستانی باشد یا هیئتهای پزشکی، یا نظام حقوقی. درواقع، بیمار یا قربانی اولویت اصلی این نهادها نیست. آنها اول از خودشان محافظت میکند و بیمار را جایی پایینتر قرار میدهد.»
اما سریال چگونه نگاه خود جکسون برای رفتن به دکتر را تغییر داد؟ او میگوید: «خوب، بله سریال ما هر کسی را به شک میاندازد. شخصاً دوست دارم باور کنم پزشکانی که با آنها در ارتباط هستم، ته دلشان حداکثر منافع من را در نظر میگیرند و خوشبختانه، بزنم به تخته، تا الان گیر هیچ دکتر وحشتناکی مثل کریستوفر دانچ نیفتادهام، اما من کانادایی هستم و در کانادا بزرگ شدم. نظام پزشکی در کانادا با نمونه آمریکایی خود خیلی متفاوت است. تا جایی که میدانم در آمریکا اول پول است، بعد درمان، اما در کانادا اول تحت درمان قرار میگیرید و بعد سالی چند بار پول آن را پرداخت میکنید. یک طرز فکر بسیار متفاوت درمورد تعامل است. درواقع در آمریکا، سلامتی یک خدمت است، در کانادا یک حق است. در هر دو حال هر زمانی که با نظام پزشکی در تعامل هستید در یک مکان بسیار آسیبپذیر قرار دارید.»
این نکتهای است که سریال واقعاً بهخوبی به تصویر میکشد. مکمانوس بخصوص با تمرکز بر دانچ مسیر بسیار دشواری را برای بیان داستان انتخاب کرده است.
جکسون میگوید: «دانچ بهراحتی میتوانست آدم بد داستان باشد، اما پاتریک با واردکردن او به بخش مرکزی داستان، اساساً از تماشاگر میخواهد نسبت به او دلسوزی یا همدلی داشته باشد تا او را درک کند. با این کار، بیماران دانچ نیز وارد میشوند و حالا باید با افرادی که قربانی شخصیت اصلی شما هستند همدلی کنید. این یک مسیر پیچیده است که او سعی کرد از آن برود.»
نکته جالب درباره «دکتر مرگ» این است که تمام اپیزودهای سریال را زنان (مگی کایلی، جنیفر موریسون و سو یانگ کیم) کارگردانی کردهاند.
جکسون درباره داشتن یک تیم کارگردانی تماماً زن میگوید: «فکر میکنم صرف نظر از سریال ما، معنایش این است که صنعت بالاخره شروع به جبران برخی از شکستها کرده که ما را به سمت یک حرفه عمدتاً مردانه و عمدتاً سفیدپوستان سوق داده است، بنابراین برای ما خیلی مهم بود سه کارگردان عالی داریم. هر سه آنها در جای خود فوقالعاده هستند. هر کدام بسیار متفاوت هستند. شاید زمانی اصلاً نمیشد تصور کرد سه زن یک سریال را کارگردانی کنند. به همین دلیل فکر میکنم به سمت مکان بهتری میرویم. خوشحالم بخشی از سریالی هستم که شکست نگاهی را که یک کارگردان مرد را جای یک کارگردان زن قرار میدهد، جبران میکند. تا جایی که میشود باید به این خانمها فرصت کاری داد.»
منبع: کولایدر، هالیوود ریپورتر