مجله نماوا، فریبا اشوئی
جین آستین نویسنده پرآوازه قرن هجده و نوزده انگلستان (ادبیات ویکتوریا/۱۹۰۱-۱۸۳۷)، شهرت خود را از شیوه روایتش ازجزئیات زندگی زنان عصرخویش وام میگیرد. زنانی که حضور پررنگی دراجتماع نداشتند و بزرگترین مشغلهشان ازدواج و حضور در مجالس و میهمانیها بوده است. این سبک خاص او در رُمان نویسی، بسیار مورد توجه مخاطبین در سراسر دنیا واقع شده است. شاهد این ادعا هم البته ساخت فیلمهای متعدد از رمانهای معروف او مثل: عقل و احساس (انگ لی-۱۹۹۵) غرور و تعصب (جو رایت -۲۰۰۵)، عشق و دوستی (ویت استیلمن-۲۰۱۶) و… است که بیشتر این آثار از جمله تولیدات موفق سینمایی هستند که با اقبال مخاطب نیز روبرو بوده وهمگی به شیوه مستقیم و یا غیرمستقیم از آثار آستین اقتباس شده اند. «اِما» (Emma) یکی از همین اقتباسها از رمانی به همین نام از آستین است که آتمن دا وایلد آن را کارگردانی و آنیا تیلور-جوی (Emma) در آن بازی کرده است.
«اِما» درامی اخلاقی-تربیتی، شخصیتمحور با رگههایی از طنز کلامی است که این جنس از طنز را بالذاته از شیوه نگارش و طنز پنهان در قلم آستین وام میگیرد. پیرنگ اصلی فیلم به اِما و شخصیت مغرور و خودشیفتهاش پرداخته و این که او چقدر علاقهمند است تا همه چیز و همه کس را تحت کنترل خود داشته باشد و با قدرت کاذب تدبیر و اندیشه خود، سرنوشت اطرافیانش را رقم بزند. کاریزمای پنهانی در این کاراکتر تعبیه شده که اطرافیان علیرغم وقوف به خطای عملکردش، همچنان شیفته او هستند واز همنشینی و معاشرت با وی به خود میبالند. نمونه بارز آن جورج نایتلی ارباب اراضی همجوار است که درعین نجیبزادگی و تمکن مالی بالا و این که درعین حال بزرگترین منتقد رفتار اِما هم خود اوست، اما همواره از مصاحبت وملاقات اِما خرسند است چون گرفتار همان غرور وکاریزمای اِما است و در دل غم عشق او را دارد. خودشیفتگی و نگاه از بالا به پایین اِما آن قدر بر او غالب میشود که قدرت تشخیص و تمیز را از او میگیرد تا جایی که حتی نمیتواند وجود دوشیزه دیگری را بالاتر و توانمندتر از خودش بپذیرد. جین فایرفاکس دختری زیبا و باهوش از خانواده بیتز رقیب جدی اِما در دلبری و توجه گرفتن از دیگران است (رقابت در نواختن پیانو) که اِما هماره خود را در رقابت با او ناتوان مییابد و این ناتوانی را در کلام تحقیرآمیز وعملکرد نجیبزاده مآبیاش بر سر جین و خانم بیتز خاله او، ناخواسته فرو میریزد. وبالاخره مارک فرانک چرچیل پسر آقای وستون. او کسی است که تا اواسط پرده دوم اساسا در داستان نیست و تنها آوازه شهرت ومحبوبیتش در کلام افراد و بهویژه توجهات خاص اِما، ساری و جاری است. غایبی که بهواسطه ناشناس بودنش به یک کاراکترخوب در وجهی اغراق شده بدل می شود. کاراکتری که همه از جمله خود اِما بیصبرانه در انتظار او هستند تا با ورودش به اراضی نجیبزادگان هویت بیشتر و والاتری ببخشد.
بخش دوم وچالش اصلی استحاله اِما از بعد ازورود فرانک و شناخت کاراکتر احمق و از خودراضی او کلید میخورد. واین همه اتفاق زیر نگاه نایتلی جوان است که اِما هیچگاه عشق واقعی او نسبت به خودش را ادراک نکرده است. در این بخش رشتههایی که اِما در خیالش پرداخته یک به یک پنبه میشوند و اِما زیر بار تدابیر نابخردانه خودش مدفون میشود و خود را تنها و فراموششده مییابد.
وبالاخره بخش سوم استارت خودشناسی اِما و بازگشت به فطرت اصلیاش است وقتی که پیام عاشقانه جو نایتلی را میشنود وتصمیم به بازنگری در خود و اتفاقاتی که ناخواسته در پیرامونش رقم زده است، میگیرد.
درام «اِما» زندگی در کنار فراز و نشیبهای جاری آن است. تمرکز نویسنده و کارگردان در این درام بر لحن و رفتار آدمها و اثرات آن در تغییر سرنوشتها متمرکز است. پیامی بهغایت تربیتی و اخلاقی که میتوان آن را به نمونههای متعددی در زندگیهای امروزی نیز تعمیم داد. اما اصلیترین ایراد فیلم «اِما»، دیالوگ محوری آن است. ایرادی که النور کاتن در برگردان رمان به فیلمنامه نتوانسته بر عناصر دراماتیک و بالقوه نمایشی و تصویری آن بیافزاید. گویی که رمان جین آستین را با ضمیمه تصاویر رنگی و چشمانداز مناظر زیبا و لباسهای رنگارنگ و عمارتهای اربابی پرشکوه قرن ۱۸ انگلستان ورق میزنیم. چالش تصویری دندانگیر و یا آفرینش خلاقه و موقعیتسازی خاص دراماتیکی هم، در هیچکدام از بزنگاههای درام موجود نیست. کارگردان هم نتوانسته در اجرای کار، مخاطب را بر سر ذوق آورد.
همه عناصر تشکیلدهنده درام تا انتها بر یک خط و در یک توازن و هماهنگی کلاسه شده قرار میگیرند تا اندازهای که فیلم درحد یک اثر متوسط کلاسیک باقی میماند و این اتفاق میتواند برای مخاطب کمی حوصلهبر باشد.
درانتها می توان از بازی زیرکانه و زیر پوستی و مبتنی بر میمیک صورت آنیا تیلور- جوی در نقش Emma در مقابل اکت خلاقه ودووجهی میا گاث در نقش هریت، درکنار فیلمبرداری خوب کریستوفر بلاولت به عنوان نقاط قوت فیلم یاد کرد.