مجله نماوا، یزدان سلحشور
یک. «داستان شگفتانگیز هنری شوگر» فیلم کوتاهیست که پروژه مشترک نتفیلکس و وس اندرسن است برای ساخت چند داستان کوتاه از «رولد دال»؛ [که تا این تاریخی که من در حال نوشتن این متنام، سه داستان دیگرش منتشر شده (The Swan, The Ratcatcher, Poison) و در فیلمشناسی کارگردان هم، متأسفانه مشخصات کامل این سه داستان بعدی، ارجاعی ندارد] تا اینجای کار، این فیلم بین باقیِ داستانها، بیشترین زمان روایت را دارد که بین ۳۷ تا ۳۹ دقیقه است [بسته به اینکه کدام نسخه را با چه میزان تیتراژ ببینید، وگرنه اصلِ فیلم در همه نسخهها یکیست] و باقی داستانها، ۱۸ دقیقهای هستند [اگر روایتی را بپذیریم که فیلمهای بعد از این فیلم، روایتگر شش داستاناند نه سه داستان، وقتی کامل شدند امیدوارم درباره آنها هم بنویسم] اما سرگُلشان ظاهراً همین فیلم است که در جشنواره ونیز به نمایش درآمد و از سوی تماشاگران، طبقِ سنتِ دیرین این جشنواره -که فیلمهای موردِ رضایتشان را ایستاده تشویق میکنند- ۴ دقیقه تشویق شد که برای فیلمی کوتاه، نوعی رکوردزنیست! میزانِ رضایت منتقدان از این فیلم، البته از تماشاگران بیشتر بوده. منتقدان «Rotten Tomatoes» با ۹۵ درصد رضایت از این فیلم از مخاطبان با ۸۳ درصد رضایت، پیشی گرفتند. واقعیتِ امر این است که کلِ این پروژه، چه برای اندرسن به عنوان یک فیلمساز حرفهای تثبیتشده و چه برای نتفیلکس به عنوان یک تازهوارد در عرصهی تولید فیلم، زیادی خطرناک بوده با این همه تا اینجای کار، که بُردهاند! [نتفیلکس، امتیاز اقتباس از آثار «رولد دال» را خریداری کرده و این یک پروژه درازمدت است که با ساختِ فیلمهای کوتاه شروع شده.] روایتِ خودِ اندرسن از ماجرا، البته نسبت به اعداد و ارقام اقتصادی نتفیلکس، سرگرمکنندهتر است: «رولد دال را پیش از آنکه «آقای فاکس شگفتانگیز» را [انیمیشن استاپ موشن محصول سال ۲۰۰۹ به کارگردانی وس اندرسن؛ فیلمنامه این فیلم بر پایه رمان کودکانهای به همین نام اثر رولد دال توسط وس اندرسن و نوآ بامباک نوشته شده] بسازیم، میشناختم. با «لیندی دال»، بیوه او شاید ۲۰ سال قبل ملاقات کردم وقتی که «خانواده اشرافی تننبام» را [این فیلم، کاندیدای اسکار بهترین فیلمنامه غیر اقتباسی در سال ۲۰۰۲ شد] فیلمبرداری میکردیم. سالها بود که میخواستم «هنری شوگر» را بسازم. این داستان را برای من کنار گذاشته بودند. لیندی به شکلی مشعل را به دست لوک، نوه دال داده. این فیلم در انتظار من بوده.» و حالا نتفیلکس، این مشعل را به مبلغی که فاش نشده، از نوه دال خریده در حالی که در سال ۲۰۱۸، فقط برای شراکت محدود با شرکت دال، مبلغی بین ۵۰۰ میلیون تا یک میلیارد دلار هزینه کرده بود! خودتان فکر کنید! کمی شبیه فانتزیهای رولد دال نیست؟!
دو. آشنایی نسل من در ایران با آثار رولد دال در دهه ۱۹۷۰ [اواخرش] با همین «آقای فاکس شگفتانگیز» بود و بعدتر با «جیمز و هلوی غولپیکر» و «چارلی و کارخانه شکلاتسازی»؛ فانتزی دال در این آثار، شگفتآور بود و هست و باید اعتراف کرد که سینما، نه تقریباً که تحقیقاً مقابلِ آثارِ او کم آورد حتی وقتی که تیم برتون به سراغ اقتباس سینمایی از آثارش رفت و حتی استاپ موشن اندرسن هم از «آقای فاکس شگفتانگیز»، فاقدِ آن جادوی هنریِ اصلِ رمان بود با این همه، واقعیت این است که هیچگاه سینما تا به این اندازه که اندرسن در «داستان شگفتانگیز هنری شوگر» به جهان جادویی دال نزدیک شده، به آثار او نزدیک نبوده؛ البته فرمی که اندرسن برای ساختِ این داستان کوتاه انتخاب کرده، شدیداً متأثر از فیلم بسیار تحسینشدهی او یعنی «هتل بزرگ بوداپست» است. [این فیلم در هشتاد و هفتمین دوره جوایز اسکار نامزد دریافت نُه جایزه شد و در نهایت برنده چهار جایزه شد.] جدا از حضور مشترک ریف فاینز در هر دو فیلم، باقیِ بازیگرانِ «داستان شگفتانگیز هنری شوگر»، چه از نظر نوع گریم و چه انتخابِ شیوه بازی، شدیداً یادآور بازیهای «هتل بزرگ بوداپست»اند. «بن کینگزلی» در این فیلم، به تماشاگر یادآور میشود که هنوز در ۷۹ سالگی، در اوج خلاقیت است و «بندیکت کامبربچ» با الهام از شخصیتِ «دکتر استرنج» [۲۰۱۶] که خودش ایفاگر نقشاش بوده، مسیر تازهای را در کارنامه هنریاش خلق میکند. با این همه، این تمامِ ماجرا نیست؛ نوع روایت در این فیلم کوتاه، از معدودمواردیست که سینما توانسته به فصلِ مشترکی میان روایت داستانی و روایت سینمایی برسد و سقوط نکند.
سه. حالا برویم سراغ نظر منتقدان سینمایی درباره این فیلم:
سیندی وایت: به عنوان غذای اصلی، The Wonderful Story of Henry Sugar احتمالاً چندان راضیکننده نخواهد بود، اما به عنوان یک دسر سبک و مطبوع، واقعاً مورد توجه قرار میگیرد.
وِندی آيْد: این فیلمی کهنالگونمایانه از اندرسن است: با رفتاری شیطنتآمیز، طراحی شده با وسواس، معمولاً با ویژگیهای آزاردهنده؛ اما در این نمونه کیمیاگری، ترکیبی کاملاً لذتبخش است.
کلاریس لاکری: در اینجا هیچ توهمی از واقعیت وجود ندارد؛ هیچ جداییای میان داستاننویس و داستان وجود ندارد. در تک تک لحظات داستان شگفتانگیز هنری شوگر، به ما یادآوری میشود که این محصول تخیل انسان است که توسط دستان انسان به وجود آمده است.
دنی لی: [شگفتآور است] جایی که فیلمهای پرفروش، میلیونها دلار برای پیری دیجیتال خرج میکنند، کینگزلی کلاهگیسهای خود را رو به دوربین عوض میکند.
دیوید فیر: به سختی میتوان آن را فیلم نامید. با این حال، میتوانید آن را بهعنوان یکی از بهترین تلاشهای وس اندرسن برای تبدیل ویژگیهای خاص خود و بت ادبیاش به چیزی شبیه هنر – و رضایتبخشترین عمل دوگانه پس از مرگ در اعصار مختلف- تشخیص دهید.
نوحا حسن: دنیای تخیلی جهان سینمایی اندرسن هرگز نمیتواند تکرار شود. آثار او حس ظریفی را برمیانگیزد که تقلید آن ناممکن است.
هوپ مَدن: یادآوری عالی، از قدرت فیلم کوتاه.
و در آخر، یک نظر، که حاکی از نارضایتی منتقد از فیلم است اما باز به گونهای، تعریف از فیلمساز است:
پراتیوش پاراسورامان: [در این فیلم] اندرسن این اهرم سرعت و مهارت را آن قدر میکشد که میشکند…
چهار. رولد دال، یکی از اسطورههای ادبیات کودک و نوجوان در قرن بیستم است و همین چهره اسطورهای، زوایای دیگر شخصیتی او را مخفی کرده از جمله این که به عنوان مأمور اطلاعاتی و همچنین خلبان علیه آلمان هیتلری جنگیده و در زمانی که مخالفت با اسرائیل، «یهودستیزی» معنا میشده، اسرائیل را آلمانِ هیتلری تازه خوانده: «من ضدیهود نیستم. من ضد اسرائیل هستم. آیا اسرائیل را باید مانند آلمان به زانو در آورد تا اینکه بیاموزد در این دنیا چگونه رفتار کند؟ مسئله من با اسرائیل زمانی آغاز شد که آنها به لبنان در سال ۱۹۸۲ حمله کردند و هنگام بمباران بیروت ۲۲۰۰۰ غیرنظامی را کشتند.» همین رویکرد دهه پایانی زندگی او، باعث شد که از چشم رسانهها بیفتد [که به تعبیر او زیر بلیتِ سرمایههای حامیان اسرائیل بودند]؛ بنابراین، سرمایهگذاری نتفیلکس روی آثار او، واقعاً دل و جرأت اقتصادی بالایی میخواسته؛ باورکنید!