مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
«یهودا و مسیح سیاه» (Judas and the Black Messiah) به کارگردانی شاکا کینگ، یکی از تحسینشدهترین فیلمهای ماههای اخیر است. فیلم درباره فرد همپتن (با بازی دنیل کالویا) فعال سیاسی و رئیس بخش ایلینوی حزب پلنگ سیاه در دهه ۱۹۶۰ است که به دنبال نفوذ ویلیام «بیل» اونیل (لاکیت استنفیلد) خبرچین پلیس فدرال آمریکا به گروه، به قتل رسید.
«یهودا و مسیح سیاه» اولین بار اول فوریه ۲۰۲۱ در جشنواره ساندنس روی پرده رفت و از ۱۲ فوریه توسط شرکت برادران وارنر به همزمان در سینماها و اچبیاو مکس به نمایش درآمد.
فیلم در نود و سومین دوره جوایز اسکار در شش بخش شامل بهترین فیلم (شاکا کینگ، چارلز دی. کینگ و رایان کوگلر، تهیهکنندگان)، بازیگر مرد مکمل (دنیل کالویا و لاکیت استنفیلد)، فیلمنامه غیراقتباسی (فیلمنامه از ویل برسن و شاکا کینگ؛ داستان از برسن، کینگ، کیت لوکاس و کنی لوکاس)، فیلمبرداری (شان بابیت) و ترانه («جنگیدن به خاطر تو»، موسیقی از هر و درنست امیل ۲؛ شعر از هر و تیارا تامس) نامزد دریافت جایزه است. کالویا برای کار خود در فیلم در جوایز گلدن گلوب، جایزه انتخاب منتقدان، جوایز انجمن بازیگران آمریکا و جوایز بفتا، جایزه بازیگر مرد مکمل را برد و به همین دلیل پیروزی او در جوایز اسکار تا حد زیادی قطعی به نظر میرسد.
اما چه شد که «یهودا و مسیح سیاه» که بهعنوان یک فیلم زندگینامهای متعارف کلید خورد، به یک تریلر فشرده و منظم تبدیل شد؟ در واقع، در روند طولانی این پروژه، تغییر در ژانر، داستان فرد همپتن را به یک مدعی اسکار تبدیل کرد.
داستان اصلی «یهودا و مسیح سیاه» حاصل کار مشترک شاكا كینگ، برادران لوكاس (کنی و کیت) و ویل برسن است؛ بعد برسن و کینگ بر مبنای آن، فیلمنامه را نوشتند. دیدگاههای متفاوت درباره فرد همپتن به این معنی بود که نتیجه کار بههیچعنوان از پیش تعیین نشده بود، اما پس از بیش از هشت سال و پیشنویسهای بیشمار، آنها توافق کردند به یک روایت واحد برسند، روایتی آنقدر جذاب که یک شرکت فیلمسازی را مجبور کند به تولید فیلم چراغ سبز نشان بدهد.
دو تهیهکننده قدرتمند، رایان کوگلر («بلک پنتر» یا «پلنگ سیاه») و چارلز کینگ («Mudbound»)، از شاکا کینگ حمایت کردند. او یک داستان پیچیده را دنبال میکرد که دائماً در حال تغییر بود، بهویژه پس از پیوستن دو نفر به تیم که ماجرای فرد همپتن را بهتر از هر کس دیگر میشناختند: بیوه او دبورا جانسن معروف به آکوا انجری و پسرش فرد همپتن جونیر.
دو گروه از نویسندگان میخواستند داستان فرد همپتن را بازگو کنند. برسن چند سال بود روی داستانی درباره زندگی همپتن کار میکرد. جرمین فاولر بازیگر (که خود در فیلم نقش یک عضو پلنگ سیاه را دارد) داستان برسن را برای شاکا کینگ فرستاد که یک دوست مشترک بود. همزمان کینگ روی ایدهای دیگر درباره داستان همپتن کار میکرد که از کنی و کیت لوکاس یک گروه دو نفری استندآپ کمدین بود. آنها روی درگیری درونی ویلیام اونیل خبرچین افبیآی کار میکردند، که به بخش ایلینوی حزب پلنگ سیاه نفوذ کرد و با فرد همپتن رئیس آن دوست شد، کسی که هنگام ترور در شیکاگو توسط پلیس فدرال فقط ۲۱ سال داشت.
در سال ۲۰۱۲، بعد از آن که تریوان مارتین نوجوان ۱۷ ساله آمریکایی-آفریقایی با شلیک گلوله در سنفورد، فلوریدا به قتل رسید، برسن و برادران لوکاس همه میدانستند که دنیا تغییر کرده است.
کنی لوکاس میگوید: «ماهیت تراژیک قتل بیموقعِ فِرِد همپتن ما را بهتزده کرده بود. متعجب بودیم که او چطور با آن سن کم نقش یک رهبر را داشت و چه کارهایی برای اجتماع خود انجام داد. او برای این که پیام خود را در سطح ملی و حتی بینالمللی بلندتر به گوش برساند احساس تکلیف میکرد. به این فکر کردیم که کار او پاسخی به زمان و تاریخ و همه بیعدالتیهایی بود که اتفاق میافتاد.»
برسن که ارزش تحقیق را از پدر كتابدار خود آموخت، از این كه در مورد فرد همپتن و آنچه در مدتی كوتاه به دست آورد، اینقدر كم مطلب نوشته شده است، متعجب بود. برسن میگوید: «او یک قدیس لائیک بود. واقعاً انقلابی بود. از نظر من یک یهودی آتئیست بود.»
برسن یک داستان زندگینامهای با ساختار متعارف درباره همپتن نوشت که در آن جی. ادگار هوور رئیس افبیآی بهعنوان ضدقهرمان اصلی و ویلیام اونیل یک شخصیت اصلی بود. او میگوید: «در ذهنم فیلمی از مایکل مان به شیوه جولین اشنیبل میساختم که در آن هوور و همپتن هرگز یکدیگر را ملاقات نمیکردند.»
در همین حال، همزمان با شروع رونق فعالیتهای کمدی و بازیگری برادران لوکاس، آنها از آموزگارانی مانند جاد آپاتو نکاتی یاد گرفتند. کیت میگوید: «او عناصر داستانگویی را به ما یاد میداد. این که چطور قصهها را تا سادهترین عناصر تقلیل بدهیم و بهترین راه برای بیان سادهترین داستان چیست.»
او و برادرش در سال ۲۰۱۳، مصاحبه ویلیام اونیل را در سریال مستند «چشم به جایزه» (۱۹۸۷) دیدند و فکر کردند آیا میتوانند داستان اونیل و همپتن را به شیوههایی که در کتاب معروف «نجات گربه» نوشته بلیک اسنایدر برای نوشتن یک فیلمنامه پیشنهاد شده است، بنویسند. داستان کنی و کیت زمانی زنده شد که آن را از دیدگاه اونیل روایت کردند. آنها در ۲۰۱۴ قصه چند صفحهای خود را به ای۲۴ و نتفلیکس ارائه دادند و با شعار “ملاقات «دنبالهرو» (برناردو برتولوچی، ۱۹۷۰) با «مردگان» (مارتین اسکورسیزی، ۲۰۰۶)” فروختند، اما به جایی نرسیدند.
آنها در ۲۰۱۶ کینگ را دیدند و درباره پروژه خود با او صحبت کردند. توجه کینگ جلب شد و او از برادران لوکاس خواست قصه دو صفحهای خود را به هفت صفحه برسانند. کینگ حاضر نشد دیگر فیلمنامههایِ در دست تولید درباره همپتن را بخواند که کسانی چون فورست ویتکر و آنتوان فوکوا روی آن کار میکردند، اما به فیلمنامه برسن که فاولر برایش فرستاده بود، نگاه کرد.
شاکا کینگ میگوید: «برسن تحقیقات زیادی کرده بود. از نوع پرداختن او به شخصیت دبورا (دبورا جانسن دوست دختر همپتن و عضو پلنگ سیاه) خوشم آمد. پدر و مادر فرد، شخصیتهای اصلی بودند. میخواستم کسی به من کمک کند تا فیلمنامهای برای یک فیلم دو ساعتی روی کاغذ داشته باشم و آن را شکل دهم. نیمی از اولین جلسه ما نگذشته بود که عملاً کار را شروع و خطوط داستانی مختلف را طراحی کردیم.»
کینگ سپس با برسن صحبت کرد و از او نیز خواست وارد پروژه شود. آنها یک هفته را در لس آنجلس گذراندند و طرح داستانی برادران لوکاس را بررسی کردند، یادداشتهایی اضافه کردند، عکس گرفتند و بعد برای کار دوباره، پیشنویسها را برای هم فرستادند.
کینگ بسیاری از توضیحات بخش اول داستان برسن را حذف کرد که باعث شد داستان کمتر در مورد هوور و بیشتر در مورد پلنگهای سیاه باشد. کینگ دوست داشت از اونیل بهعنوان وسیلهای برای کلک زدن به تماشاگر استفاده کند تا او تصور کند داستان اونیل را تماشا میکند. کینگ میگوید: «مردم عادت دارند اینطوری فیلم ببینند. این یک ژانر مخفی است. فرد همپتن به اسم، معروف نبود. با رفتن به آن مسیر و کار کردن به آن شیوه، میتوانستیم مردم را نسبت به فیلم هیجانزده کنیم. در غیر این صورت، آنها جذب موضوع نمیشدند. این راهی بود که میتوانست باعث شود افراد بیشتری فیلم را ببیند. آنها قرار بود فیلمی هیجانانگیز ببیند، نه فیلمی درباره زندگی فرد همپتن.»
همزمان با برگزاری جشنواره ساندنس ۲۰۱۳ بود که کینگ و برسن فیلمنامه نهایی را برای ارائه به استودیوها آماده کردند. کیت لوکاس میگوید: «چیزی در مورد پلیسها و دزدان برای همه ما طنینانداز است.، چیزی که شما میدانید و حس میکنید. کینگ و برسن کار بزرگی انجام دادند و این دیدگاه را معکوس کردند. آنها قهرمان اصلی را آدمِ بد کردند و قهرمانان سنتی افبیآی را به شرور تبدیل کردند. و این کلید جذابیت فیلمنامه برای استودیوها و آکادمی اسکار بود.»
برسن با دنیل کالویا و لاکیت استنفیلد برای بازی در «یهودا و مسیح سیاه» به توافق رسید و کوگلر هم به پروژه پیوست، و درحالیکه به نظر میرسید حالا استودیوها برای خریدن پروژه سر و دست میشکنند، این اتفاق نیفتاد، اما توبی امریک رئیس بخش تولیدات سینمایی برادران وارنر با سرمایهگذاری روی فیلم موافقت کرد. او قبول کرد بودجهای ۲۶ میلیون دلاری برای پروژه در نظر بگیرد، که برای یک فیلم تاریخی رقمی متوسط است.
کینگ میگوید: «همه استودیوها بهجز برادران وارنر، کار ما را رد کردند.» او میگوید اگر بودجه ۱۰۰ میلیون دلاری «روزی روزگاری در هالیوود» را به او میدادند، چه کارها که نمیکرد. «سیاهپوستان این مسئله را دارند. از آنها خواسته میشود با پول کمتر کار بیشتر انجام دهند.»
بعد از این که کینگ، فرد همپتن جونیور و مادرش را متقاعد کرد که یک هفته بعد از شروع فیلمبرداری به پروژه اضافه شوند، تغییرات بیشتری لازم شد، کینگ میگوید: «وفادار ماندن به تاریخ یک چالش بود. فرد همپتن جونیور آنجا بود که مطمئن باشد ما به میراث آنها آسیب نمیرسانیم. ما جدا شعبدهبازی کردیم. من – استودیو، تهیهکنندگان و خانواده – ما باید یک فیلم میساختیم.»
بعد از این که سه فیلم با محوریت هنرمندان سیاهپوست – «بلک باتم ما رینی»، «یک شب در میامی» و «یهودا و مسیح سیاه» – به فهرست نامزدهای جوایز سالانه انجمن تهیهکنندگان آمریکا (PGA) راه پیدا کردند، برادران لوکاس انتظار داشتند این اتفاق در جوایز اسکار هم بیفتد و برای اولین بار سه فیلم «سیاه» نامزد اسکار بهترین فیلم شوند.
کیت میگوید: «ما فکر میکردیم سال ۲۰۲۱ برای آکادمی یک نقطه عطف خواهد بود و فضای بیشتری برای فیلمهای سیاه فراهم میآید. فکر نمیکردیم فقط ما نامزد اسکار بهترین فیلم شویم. فکر میکردیم حضور «یک شب در میامی» و «بلک باتم ما رینی» در این بخش قطعی است. آکادمی قرار بود آکادمی شود. آنها قرار نیست به همان سرعتی که فکر میکنیم تکامل پیدا کنند، اما این یک اتفاق تاریخی است که در دو بخش فیلمنامهنویسی، بیشتر افراد رنگینپوست نامزد شدهاند.»
درنهایت «یهودا و مسیح سیاه» – اولین فیلم نامزد اسکار بهترین فیلم که همه تهیهکنندگان آن سیاهپوست هستند – به فهرست نامزدهای اسکار بهترین فیلم راه پیدا کرد، به این خاطر که یک اقتباس سینمایی پرحرف از یک نمایشنامه نیست. هرچند فیلم داخل یک اتاق در کنار دیگر نامزدهای این بخش گیر افتاده است، اما بیشتر به یک اسب تروآ میماند. کیت لوکاس میگوید: «ما این فیلم را بر مبنای ژانر ساختیم وگرنه تاریخ آکادمی مملو از فیلمهای پلیسی است.»
منبع: ایندی وایر