مجله نماوا، ایلیا محمدینیا
دیگر عادت کرده بودیم اگر فیلمی یا مجموعهای ایرانی با تنوعی جذاب در شخصیتها و خرده داستانها شروع شود همیشه این ترس و بیم وجود داشته باشد که با پایانی سرهم بندی شده و یا پایانی باز (این گونه پایانبندی اما خود معضلی لاینحل است که بیشتر از آنکه برآمده از تفکرات نویسنده و کارگردان اثر باشد ناشی از استیصال و درماندگی اوست) یحتمل مواجه خواهیم شد که جز احساس پشیمانی عوایدی برای تماشاگر ندارد.
چرایی این امر روشن است؛ نویسنده و کارگردان با خلق شخصیتهای فراوان در کنار وارد کردن داستانکهای پیرامونی این شخصیتها، هم بر جذابیت داستان اثرشان اضافه میکرد و هم با کشدار کردن بیخود و بیجهت داستان یحتمل جیب تهیه کنندگان را پرپولتر.
غافل از اینکه تعدد شخصیتها و داستانک ها شاید در بخشهای اولیه و حتی میانی مجموعههایشان باعث جذابتر شدن قصه اثر و در نتیجه جذب حداکثری مخاطب میشد، اما این مساله خود در یک سوم پایانی تبدیل به چشم اسفندیار مجموعه خواهد شد چرا که مخاطب هر چه به قسمتهای پایانی نزدیک میشود انتطار دارد سرانجام همه شخصیتها و داستانکها مشخص شود، که البته همچنان که اشاره شد کمتر به انجام میرسید. همیشه اما راهحلی وجود دارد مثل پایان فصل اول مجموعه و نوید ساخت فصل دوم یا چیزهایی شبیه این که در اکثر اوقات نه تنها منجر به رفع پرسشهای مخاطب پیگیر اثر نمیشود که بر پرسشهای بیشمارش اضافه میکند.
مجموعه ۲۳ قسمتی «خاتون» اما در این میانه اتفاق نادر و فرخندهای بود که فارغ از زیادهگوییهای مرسوم مجموعههای اینچنینی داستان جذاب و پرکشش خود را بیکم و کاست روایت کرد.
بینیاز از پایان باز
سریال خاتون ساخته تینا پاکروان به رغم تعدد شخصیتهای داستانی و در نتیجه داستانکهای نسبتا زیاد، با علم به اینکه مخاطب لااقل تا اینجا که مجموعه به پایان رسیده میداند فصل دومی وجود ندارد نه در دام پایان باز مرسوم بیخود و بیجهتی میافتد و نه نیازی میبیند که منتظر فصل دوم «خاتون» باشد که البته این بضاعت و استعداد در قصه هست که مخاطبش را مجاب به انتظار برای دیدن مجموعه سازد.
چرایش را شاید باید در عنوان مجموعه و شخصیت «خاتون» جستوجو کرد. تماشاگر میخواست و دوست داشت قصه «خاتون» را دنبال کند با پایانی که انتظارش را داشت، اینکه او در این مسیر سخت و دشوار به سلامت بیرون بیاید.
«خاتون» تینا پاکروان هم همین پایان را به تماشاگرش هدیه میکند.هر چند به قیمت قربانی کردن آگاهانه همه قهرمانان مجموعه «خاتون» هم که باشد.
جایی در میانه جنگ و خونریزی در ایستگاه قطار شیرزاد که حال رضا را نه به عنوان رقیب بلکه همراه و همدوش در کنار خودش دارد خطاب به «خاتون» زخم خورده از دشمن خارجی میگوید: «هرصدایی شنیدی هر اتفاقی افتاد تو همینجا بمان. هیچی مهم نیست تو مهمی.»
خاتون با زخمهایی که به گمان رجباف امکان ادامه حیاتش نیست استوار در میان ریلهای خط آهن میایستد و با امید به آیندهای بهتر مسیرش را ادامه میدهد. درست همان چیزی که همه اجساد شخصیتهای مجموعه از مردم عادی کوچه و خیابان و سرباران ارتشی کشته شده در ایستگاه قطار و… میخواستند.
هم شیرزاد به عنوان نماینده بخش حاکمیتی و نظامی و هم رضا فخار به عنوان نماینده مردم کوچه و خیابان تا جهانگیرخان روزبه و حاج ضراب و میرعظیم و … همه و همه کسانی که با هم در داخل کشور اختلاف نظرهای گاه شدیدی داشتند برایشان مام ایران مهم بود، میدانند که خاتون مام میهن و نماینده تمام ارزشهایی است که باید ایران را مادری کند.
تماشای سریال خاتون در نماوا