مجله نماوا، علیرضا نراقی
چون نیک بنگری همه تزویر میکنند! اما نوعی از تزویر هست که شیرین و دستکم در ظاهر به دلیل بر آمدن از مهر و همدلی غیر اخلاقی به نظر نمیرسد. برای مثال وقتی به کسی که دوستش داریم به دروغ میگوییم زیبا، خوش اندام و خوش لباس است یا به رفیقی که در کارش شکست خورده قوت قلب میدهیم که کارش خوب است و دیگران ارزش کارش را درک نکردند با وجود دروغ یا دستکم اغراق، در ظاهر داریم حمایت صمیمانه خود را در راستای تقویت روحیه عزیزمان نشان میدهیم. اما آیا عمل یا گفتاری غیرصادقانه را میتوان صمیمانه دانست؟ یکی از روابطی که دروغهای محبتآمیز در آن رواج دارد، رابطه میان والدین و فرزندان است. پدرها و مادرها در خیلی از موارد فرزندان خود را به اغراق تشویق میکنند تا ناامیدی را از ذهنشان دور نگه دارند. پس دروغ محبتآمیز به اندازه وابستگی و عشقی که در رابطه وجود دارد میتواند بیشتر و بزرگتر هم باشد. در خیلی از موارد شنونده، دروغها را باور نمیکند و آن را به حساب دوست داشتن و محبت میگذارد، اما موارد بسیاری هم هست که این دروغها باور میشود و به شنونده اعتماد به نفس میدهد، آنهم از نوع کاذبش چون این اعتماد مبتنی بر واقعیت نیست. حال اگر شنونده بفهمد که فردی نظر مثبتی را به دروغ به او داده تا او را خوشحال نگه دارد چه اتفاقی برای آن رابطه و مفهوم صمیمیت در آن میافتد؟ آیا این بیصداقتی شیرین به احساسات و اعتماد شنونده لطمه میزند؟
جدیدترین ساخته فیلمساز شهیر آمریکایی که تعداد زیادی فیلم دوست داشتنی در باب جزئیترین مسائل روزمره انسان مدرن شهری ساخته است؛ نیکول هولوفسنر به مانند اغلب آثار پیشین او یک کمدی درام عمیق درباره روابط طبقه متوسط آمریکاست که به سادگی وارد بحران میشوند و آن بحران ساده وجهی عمیق از روابط آنها و ارزشهای زندگی مشترک را افشا میسازد. هولوفسنر اینجا در «تو به احساسات من صدمه زدی» علاوه بر مصائب شغلی و تأثیرات آن بر روابط زوجی، مثل بیشتر آثار پیشین خود ابعاد مفهوم اصلی درام را وارد روابط و لایههای مختلف اجتماعی کرده است و مضمون اثر را در مناسبات دوستی، والدین و فرزندان و به طور کلی شبکه ارتباطات با اهمیت زندگی شخصیتها داستانپردازی کرده است. فیلم با داستانی روان، ساختاری منسجم و فضایی رها و شیرین مسئله تضادهای حاصل از دروغ محبتآمیز را پیش چشم مخاطب میگذارد.
بث با بازی جولیا لوئیدریفوس نویسندهای است که میخواهد پس از یک شرح حال موفق، کتاب جدیدش که یک رمان است را منتشر کند. او به سختی تلاش کرده و بارها و بارها کتاب را بازنویسی نموده است و همسرش دان با بازی توبیان منزیس همواره از هر نسخه رمان او تعریف و تمجید کرده است و ناگهان بث به طور اتفاقی میشنود که دان رمان او را دوست ندارد و تمام تعریفها و تحسینهای او دروغ و ظاهرسازی بوده است. این مسئله اعتماد بث نسبت به دان را فرو میریزد و به رابطه صمیمیانه این زوج قدیمی لطمه میزند. اما روند درام و نازک شدن بث بر مسئله دروغ حمایتگرانه، آشکار میکند که زندگی همه آدمها از جمله ابعاد مختلفی از زندگی خود بث دچار این دروغهای از سر لطف است. گویی که زندگی بدون این دروغها ممکن نیست.
یکی از مشخصات بارز فیلم حضور شهر و زندگی روزمره در طول روایت داستان به عنوان یک زمینه زنده است. هیچگاه در فیلم به نیویورک و فرهنگ زندگی در آن اشاره نمیشود اما این شهر و فرهنگ جمعی آن همه جا وجود دارد و آدمها در بستر انجام روزمرهترین امور از مسائل خود حرف میزنند و دچار رخدادهای گذرا میشوند. این نوع استفاده از شهر حالت زندهای به فیلم میدهد و زمینه داستان را که به یک مسئله هر روزه عمومی میپردازد باورپذیر و صمیمیتر ارائه میکند. فیلم یک درام جدی و درگیر کننده است اما لحن و ساختارش آنقدر ساده است و با دیالوگهای روان و کارگردانی دقیقی همراه شده که مخاطب را در فضای اثر غرق میکند. کارگردانی چنین فیلمی ساده نیست و رسیدن به چنین روانی و سادگی اصیلی نیازمند دقت نظر و پختگی است و هوفوسنر در این کمدی درام موفق شده است این توانایی و پختگی خود را به اوج برساند.
هوفوسنر نویسنده و کارگردانی است که آثارش شکلی عامه پسند دارند اما این فضای صمیمانه را به یک فرم شخصی متصل میکند و در عین یک داستانگویی همه فهم و ارتباطی، فردیت و تشخص روشنفکرانه خود را نیز همچون ردپایی در روند فیلم جاگذاری میکند. این رویکرد با توجه به سبک آثار هوفوسنر بسیار یادآور کارهای کمدی رمانتیکساز فقید آمریکایی نورا افران است که تلاش میکرد به قالب کمدیرمانتیک بُعدی شخصی و منحصر به فرد ببخشد و در این راه به یکی از چهرههای نمادین سینمای معاصر آمریکا تبدیل شد. «تو به احساسات من صدمه زدی» یکی از نقاط عطف این اتصال عامه پسند بودن با تشخصی روشنفکرانه است؛ این ترکیب در نهایت یک کمدی نرم و دلنشین را به وجود آورده است که با ریتمی متناسب و یکدست مخاطبش را با رضایت به عمق مسئله خود میبرد.