مجله نماوا، شادی حاجی مشهدی
سینما میتواند تاریخ را دوباره تکرار کند و شاید بهترین ویژگی این هنر- صنعتِ جادویی این باشد که مرزی برای خیالپردازی و آفرینش ندارد و همگام با خلاقیت فیلمسازانش پیش میرود. تصور کنید اگر تنها میتوانستیم در زمان سفر کنیم و به برخی از بزنگاههای مهم تاریخی برگردیم. اگر قادر بودیم جلوی بسیاری از رخدادهای تلخ و ویرانگر را در تاریخ بشریت بگیریم…
«والکری» فیلمی از برایان سینگر نیز به یکی از این سفرها در تاریخ مربوط است و یکی از اتفاقات جنگ جهانی دوم را که میتوانست سرنوشت ملتها را تغییر دهد، روایت میکند.
«والکری» تولید سال ۲۰۰۸، یک درام تاریخی است که کودتای نافرجام بیستم جولای ۱۹۴۴ را بر ضد فرماندهی هیتلر روایت میکند. در جنگ جهانی دوم و در تاریکترین روزهای جهان، وقتی همه در حال اطاعت کردن بودند، برخی دیگر ندای وجدانشان را شنیدند و تلاش کردند تا وضعیت هولناک جنگ را تغییر دهند.
عملیات واکری کودتای مهمی بود که طی آن گروهی از افسران نازی که مخالف هیتلر و جنایات جنونآمیز او بودند تصمیم گرفتند تا پیشوا را ترور و برای جلوگیری از بروز فجایع بیشتر کودتا کنند.
برایان سینگرِ آمریکایی را اغلب با کارگردانی سری فیلمهای اکشن «مردان ایکس» به یاد میآوریم، اما در کارنامه هنری او فیلمهای موفق دیگری همچون «بازگشت سوپرمن» و «بوهمین راپسودی» ( زندگینامه فِرِدی مرکوری) از همه به یاد ماندنیتراند.
انتخابهای درستی برای بازیگران والکری صورت گرفته و نقش قهرمان اصلی این قصه جذاب تاریخی را تام کروز هنرپیشه محبوب هالیوودی بازی کرده؛ شباهت زیاد تام کروز به کلاوس فون اشتاوفنبرگ از دلایل عمده انتخاب وی برای این نقش بود.
چالش قهرمان اصلی در همان آغاز شکل میگیرد و انگیزههای میهنپرستانه و سوگند وفاداری او به پیشوا در مقابل هم قرار میگیرد و در ادامه این کشمکش درونی، تعلیق جذابی تا پایان برای مخاطب ایجاد میکند. تام کروز در نقش اشتاوفنبرگ و در هیات یک آلمانی میهنپرست ظاهر میشود که اقدامات پیشوا را به دور از انسانیت و اهداف والای اولیه او میبیند. او که در جریان بمباران متفقین در شمال آفریقا مجروح شده و چشم چپ، دست راست و دو انگشت دست چپش را از دست داده با آن یونیفرم ارتشی و نگاه و کلام نافذش، به عنوان یک شخصیت کاریزماتیک و منتقد با کمک همفکرانش از درون ارتش بر میخیزد، تا نقشه قتل هیتلر را اجرا کند.
برای نزدیک شدن به قهرمان فیلم بهتر است او را بیشتر بشناسیم؛ کلاوس فن اشتاوفنبرگ، اشرافزاده آلمانی و افسر ستاد آلمان نازی در جنگ جهانی دوم و از رهبران جنبش افسران ارتش آلمان علیه هیتلر بود. فیلم «والکری» نیز بر محور این شخصیت روایت میشود و بازی خوب تام کروز به واقع نقش مهمی در باورپذیری و بازسازی درست این رویداد دارد.
کلنل اشتاوفنبرگ مجری مهمترین سوءقصدی بود که در جریان دوران قدرت هیتلر علیه وی صورت گرفت. این سوءقصد نافرجام در ۲۰ جولای سال ۱۹۴۴ تحت عنوان عملیات والکری صورت گرفت و طراحان آن قصد داشتند با از میان بردن هیتلر، رژیم نازی را سرنگون کرده و یک حکومت میانهرو را بر سر کار بیاورند. آنها تصمیم داشتند با کشورهای آمریکا و بریتانیا صلح کرده، اما به جنگ با اتحاد جماهیر شوروی ادامه دهند.
در سکانسهای اولیه فیلم جوهره اصلی درام شکل میگیرد و دلیل اصلی این عملیات را متوجه میشویم. پس از سکانسی که مراسم ادای سوگند نظامیان به هیتلر نشان داده میشود، دوربین به مقر لشکر دهم آلمان در تونس میرود: اشتاوفنبرگ در حال نگارش نامه است و از اقدامات هیتلر ابراز نارضایتی میکند و مینویسد: «تمامی وعده های پیشوا درباره نیل به صلح و خوشبختی نابود شده و چیزی جز ویرانی باقی نمانده» و مینویسد: «وظیفه من به عنوان افسر ورماخت دیگر محدود به نجات کشورم نیست بلکه باید اقداماتی برای نجات بشریت انجام دهم!»
آنچه در این اثر ما را با روح تاریخی آن پیوند میزند، طراحی صحنه و لباس در کنار چهرهپردازی آن است که سبب میشود بیشتر از تماشای «والکری» لذت ببریم. دیدن دوباره هیتلر بر پرده سینما، با همان هیبت و چهره عبوس و مرموز، ذهنیت مخوفی را که از این دیکتاتور داریم، دوباره برایمان بازسازی میکند.
فضاسازیهای فیلم «والکری» نیز واقعی و مستندگونه به نظر میرسند و حتی تهیهکنندگان آن اظهار داشتند که در برخی از صحنه های جنگی از تانک پنزر۴ واقعی که متعلق به جنگ جهانی دوم بوده، استفاده کردهاند. اگر چه تفاوتهایی در فیلمنامه با واقعیتهای تاریخی این واقعه وجود دارد؛ یکی از آن ها این است که در واقع عملیات والکری بر خلاف آنچه در فیلم نشان داده شده ایده ترسکو بوده و نه اشتاوفنبرگ!
هرمان کارل روبرت هنینگ فون ترسکو نیز یک ژنرال آلمانی رایش سوم بود که رئیس ستاد لشکر دوم ورماخت شد و پیشتر در مارس ۱۹۴۳ نیز برای قتل هیتلر تلاش کرده بود که ناکام ماند. او که به همراه اشتاوفنبرگ در در کودتای ۲۰ جولای ۱۹۴۴ نقش داشت، در قرارگاه لانه گرگ در پروس شرقی در لهستان و بعد از ناموفق بودن ترور هیتلر، خودکشی کرد.
«والکری» در حقیقت پانزدهمین تلاش برای قتل هیتلر بود. نام این عملیات هم از روی یکی از مشهورترین سمفونیهای واگنر (آهنگساز آلمانی) انتخاب شد. تا چندین ساعت پس از عملیات، عاملین اجرا گمان میکردند توانستهاند جهان را از حضور یک دیکتاتور دیوانه نجات دهند، اما وقتی خود هیتلر از رادیو نطقی پخش میکند، عاملین کودتا به شکست خود پی میبرند. اندکی بعد تمام افرادی که در این عملیات دخالت داشتند شناسایی و در همان شب کشته میشوند. کلنل اشتاوفنبرگ که تنها ۳۶ سال داشت، در برابر جوخهی اعدام با شجاعت آخرین جملهاش را فریاد میزند: «زنده باد آلمان مقدس ما!»
در سکانسی که ژنرال اولبریخت در کنار مجسمه مسیح مصلوب در کلیسا به ملاقات اشتاوفنبرگ میرود گفتوگوی مهمی بین آنان رخ میدهد که به شکلی نمادین معنای تازهای برای زندگی و سرنوشت این مردان تعریف میکند.
«والکری» یک درام قصهگو و پرشور است که حتی با آگاهی از پایان تلخش، باز هم از تماشای لحظات نفسگیر و پرتعلیقش لذت برده و از قابهای دقیق و نورپردازی حیرتانگیزش به وجد میآییم.