مجله نماوا، شادی حاجی مشهدی

«کلاس هنرپیشگی» هجدهمین اثر سینمایی علیرضا داوودنژاد است. یک فیلم پر جنب‌وجوش و پر دیالوگ از کارگردانی که در دهه چهارم از فعالیت حرفه‌ای خود قرار دارد.

«کلاس هنرپیشگی» فیلمی کم‌هزينه است که اغلب بازیگران آن از اعضای خانواده داوودنژاد هستند و جزو آن دسته تجربیاتی است که به سینمای مستند مورد علاقه كارگردانش نزدیک شده و ساختاری متفاوت از دیگر آثار دراماتیک و قصه‌گوی پیشینش دارد.

 داوودنژاد در این فیلم نشان می‌دهد که با مخاطب تعارف ندارد و بي‌مقدمه و سرراست به سراغ هسته مرکزی رويدادها می‌رود. هدف يك چيز است؛ اين‌كه از ميان ارتباطات دروني بين اعضاي يك خانواده، نتيجه و بازخورد مهم‌تري را بيرون بكشيم. اين هدف ممكن است به تنهایی نمایش یک چالش درونی و خانوادگی باشد، اما فيلمساز به خوبي می‌داند که چه چیزي از درون این چالش‌ها، ارزش به تصویر درآمدن و ماندگار شدن دارد.

 اين چالش‌ها از ذهني دغدغه‌مند بر مي‌آيد و موضوعاتي که حول‌وحوش بحث‌هاي خانوادگي انتخاب شده‌اند، در برگیرنده وجوه مختلفی از یک کل به نام جامعه هستند.

قصه دو‌خطی فیلم «كلاس هنرپيشگي»، درباره خانواده‌ای است که عمدتا دغدغه‌های مالی دارند و مدام نگران گران شدن سکه و دلار و كسب سرمايه و ميراث بيشتر هستند. اعضای این خانواده نیز مثل هر خانواده متوسط دیگری از جامعه، که نگران وضعیت اقتصادی خود در آینده است، گاهی به حریم صمیمی و احترام‌آميز یکدیگر تجاوز می‌کنند، طوري كه این پرده‌دری‌ها به تدریج به یک کشمکش فرسایشی بين آنان بدل می‌شود. از طرفی «کلاس هنرپیشگی» داستان یک مثلث عشقی را نیز روایت می‌کند. مثلثی که یک ضلع آن پسری عاشق‌پیشه اما بی‌پول است و در ضلع دیگر مردی ثروتمند  قرار دارد که هر دو خواهان رسیدن به عشق مشترکشان هستند.

 برای داوودنژاد به عنوان نویسنده، تهیه‌کننده و ‌کارگردان، هر کنش و واکنشی در فیلم حاوی یک مساله تازه است و از همین رو می‌خواهد تا مخاطب با نگاهی عمیق‌تر به این دسته از روزمره‌گی‌ها توجه کند.

«کلاس هنرپیشگی» اگر چه فیلمی از جنس سینمای قصه‌گو یا کلاسیک نیست، اما جذابیت‌های آشکاری دارد که از نهاد بازیگوش و تیزبین کارگردانش تاثیر گرفته.

داوونژاد پیش‌تر در فیلم «مصایب شیرین» (۱۳۷۷) نیز این نوع از فیلمسازی خانوادگی را با بودجه كم تجربه کرده است. در «كلاس هنرپيشگي» اما، ردپای سینمای مستند داستانی یا به نوعی سینمای تجربی را كه ساختاری ضد قصه و غیر متعارف با پلان ـ سکانس‌های طولانی و دوربین روی دست دارد، بيشتر شاهدیم.

نکته دیگری که باید مورد توجه قرار بگیرد این است که مرز بین سینما و پشت‌صحنه در این فیلم از بین می‌رود، و کارگردان در ابتدای فیلم در جمع خانواده، یک کلاس درس ترتیب می‌دهد تا نکاتی را به افراد آموزش دهد، این‌که چطور جلوی دوربین طبیعی بازی کنند و دیالوگ بگویند. او همچنین در فواصل فیلم، به تدریج هفت موضوع را روی تخته می‌نویسد که هر کدام در مدت حدود ده تا پانزده دقیقه، اجرا می‌شوند: «خاموشی، بیدارباش، مصلحت‌اندیشی، عاشقانه، تمرین و اجرا، دنیا عوض می‌شود» عناوین این هفت مرحله است. برخی از افراد خانواده نیز در این کلاس رو به دوربین خود را معرفی می‌کنند، مثلاً: «من عباس حبیبیان هستم بازیگر کلاس هنرپیشگی».

فصل عاشقانۀ فیلم، شاید نقطه قوت آن باشد چرا که در آن، قصه عشق علی به دختر عمویش نیکی روایت می‌شود. پدر نیکی به دلیل مشکلات مالی می‌خواهد او را به عقد کوشان که یک سرمایه‌دار مقیم کانادا است درآورد. فیلم پایان خوشی دارد، نیکی هم در انتها رو به دوربین می‌گوید: «این دنیای خوبی نیست و ما آن را عوض می‌کنیم.» به این ترتیب فیلمساز در مدار جوان‌گرایی و تغییر مسیر تقدیر حرکت می‌کند و ایجاد این گرایش را نیز در چند نسل از یک خانواده ضروری می‌داند.

در «کلاس هنرپیشگی» در واقع از يك فیلمنامه منسجم و داستان‌گو خبری نیست و هر کس سعی می‌کند تا به نوعی خود را بازی کند به همین روی، یا عملا با فراز و فرودهای دراماتیکی  قصه‌اي که مخاطب انتظارش را دارد روبرو نیستیم یا این لحظات در میان هیاهوی دیالوگ‌هاي رفت و برگشتي گم شده و حتی موقعیت‌های طنزی که از سوي مادربزرگ و جوان‌ترهاي فاميل و به ظاهر فی‌البداهه خلق شده‌اند نیز در حس و حافظه مخاطب اثری ماندگار بر جای نمی‌گذارند.

این فیلم می‌تواند شاخص‌ترین تلاش داوودنژاد برای ساخت جهانی متفاوت و غیرکلیشه‌ای از زندگی یک خانواده و دغدغه‌های اقتصادی و اجتماعی آنها باشد، اما نباید از یاد برد که چنین آثاری در سینمای امروز ایران حتی به شرط خلاقیت و ساختارشکنی، بخش عمده‌ای از مخاطبان علاقه‌مند به سینمای قصه‌گو را جذب نخواهد کرد.

تماشای این فیلم در نماوا