مجله نماوا، ندا قوسی
«مدیر دانشکده» سریال الهامبخش و موجزی است که با زبانی مشفقانه و لطیف تصویری دلنشین از زندگیهای معمولی میان فضای آکادمیک و علمی در دانشکدهی ادبیاتِ دانشگاهی از ایالات متحده را ارائه میدهد. اما چرا در زمانهای که -دقیقا- سریالسازی در همه جای دنیا حرف اول صنعت سرگرمی را میزند، علاقهمندان به هنرهای تصویری به سراغ تماشای اثری مثل این مجموعه میروند؟
بیگمان همه اذعان داریم که در سالهای اخیر شیوه و سبک زندگی در سراسر جهان تفاوتها و تغییرات چشمگیر و عمیقی داشته و مدرنیسم و تکنولوژی در جزئیترین و ریزترین بخشهای زندگی فردی و اجتماعیِ بشر نفوذ کرده و تاثیر شگفت گذاشته. بعضی عرصهها ذاتا انعطاف لازم و کافی برای این تغیّرها را داشته و دارند اما برخی دیگر پوسته و مختصات سخت و مقاومتری در برابر پذیرش دگرگونیهایی که بنا به اقتضا و ضرورت ایام حاصل شده، دارند. ساحتِ ادبیات بهضرس قاطع جزء گروه دوم است و میل به بقاء، تمایل به قدمت و حفظ وضعیت کهن دارد و دربرابر پذیرش تغییرات، تحولات و تطورات تا حد ممکن ایستادگی میکند اما نهایتا در این مقوله هم گریزی نیست و بایست پذیرای دگرگونیها و تبادلات بود و بههرحال و به هرشکلی با تغییرات کنار آمد. دقیقا مجموعهی «مدیر دانشکده» به زبانی خوشایند، ملاطفتآمیز و ترغیبکننده، روایتگر همین ماجراها است.
این سریال با آنکه بیشتر تصویرگر فضاهای آکادمیک و دانشگاهی است اما زبان شیرین و اتفاقا همهفهمی دارد و نگاه واقعی و دلنشینی به بالاوپایین شدنها و پذیرش دگردیسیهای لازم و ملزوم را ارائه میدهد و مخاطب را مایل و مشتاق میسازد تا تماشاگر وقایعی باشد که اگرچه در سرزمین و ایالتی دور و در محیطی کاملا متفاوت با فضای زیست فردیِ تماشاگر رخ میدهند ولیکن ماجراها از زندگی او دور نیستند و درواقع مخاطب بههرحال و بهانحای مختلف دست به گریبانِ با این قبیل موضوعات است؛ یعنی تعامل و تلفیقِ کهنه و نو در جهان امروز.
دکتر «جی یون کیم» به عنوان مدیرِ جدیدِ دانشکدهی زبان انگلیسی دانشگاه معتبر پمبروک فعالیت خود را آغاز میکند. مولفههای متفاوتی که این بانوی میانسال (۴۶ ساله -یعنی نه چندان جوان و نه چندان سالدیده-) را خاص و ویژه میکند، اینکه یک زن است، اینکه رنگینپوست و آسیایی است و اینکه اساسا با این ویژگیها در سِمَتِ مدیریت دانشکدهای قرار گرفته، مقامی که پیش از این اساسا پیرو موازین و اصول قدیمی و کلاسیک انتخاب میشده، او و سایر اساتید را با چالشهایی موثر و مهم روبرو میسازد.
ما به شکلی مطلوب وارد داستان و ماجرا میشویم، آشنایی ما به عنوان مخاطب با کل کار همزمان میشود با معارفهی مدیر جدید و گروه اساتید و کل دانشکده و دانشجویان باهم، یعنی شناسایی کاراکترها برای ما همراه میشود با شناخت آنها از هم. درواقع این ماییم که وارد داستانی میشویم که آدمها با تبار و نژادهای مختلف، سن و سالهای متنوع و شرایط رنگبهرنگ و جورواجور قصهساز آن هستند.
سریال ریتم تند و گویایی دارد و بههیچ عنوان در نقطه و موردی گیر نمیکند و دچار لکنت نمیشود، بلکه با خردهداستانهای جذاب و گیرا از شخصیتها و کاراکترهایی مختلف بهخصوص کاراکتر اصلی، روال موضوع را پیش میبرد.
بلافاصله بعد از شروع متوجه میشویم که مسالهی انتخاب و انتصاب و نشاندن مدیر جدید بر صندلی ریاست چندان هم ساده و روتین اتفاق نیفتاده (نام سریال در زبان اصلی The Chair است) و در اصل دلیل عمدهی این تعیین و جایگیری اساسا عدم تمایل دانشجویان و ورودیهای جدید به متد و روشهای کهنه و فرسودهی تدریس اساتیدِ سالدیده و قدیمی بوده که باعث شده این رشته و دروسِ مرتبط در دانشکدهی مطرح شده دیگر چندان مورد اقبال نباشد و جوانان قلیلی معطوف به ورودِ بدین آکادمی شوند و اینطور دانشکده با کمبود و نقصان دانشجو روبرو شود. تمام اینها در وضعیتی است که کهنهکارها و اساتید مجرب نگراناند نکند پایان کارشان نزدیک باشد و مجبور به بازنشستگی اجباری شوند پس به همین خاطر است که جملگی منتظر و چشمبهراه تصمیمات این مدیر میانسال هستند. اینان با آنکه کارآزمودهاند و تخصص بسیار دارند باز هم دلواپس تزلزل موقعیتشاناند.
کهنهمدرسان اعتقاد دارند تکنولوژی همه چیز نیست و اتفاقا ساحت ادبیات اینگونه نیست که تجدد و نوگرایی در آن نقش مطرح و تاثیرگذاری خاصی داشته باشد، اما انگار جوانانِ خواهانِ یادگیری، عکس اساتید قدیمی میاندیشند و با وجود انتخاب رشتهی ادبیات لیکن خواهان نوگرایی در این عرصهاند.
این میان ورود استاد جوانی بهنام «بیل دابسون» -همکلاس قدیمیِ مدیر جدید- محاسبات را بیشتر به هم میریزد و تنشها و چالشهای متعدد و جدیدی را در دانشکده به وجود میآورد و باعث ایجاد بحثوجدلهایی بعید ولی تازه مطرح شده میان دانشجویان و حتی بهندرت در میان اساتید میشود. او با تحلیلی که در اولین کلاسِ خود ارائه میدهد این گمان را در ذهن جوانان دانشجو ایجاد میکند که طرفدار مفهومی مانند «فاشیزم» و نژادپرستی است و اینطور است که بهوضوح مشاهده میکنیم که پرداختن به مباحث نو و مدرن هم مشکلات تازهای را به معضلات و دشواریهای پیشین دانشکده اضافه میکند.
تمام این مباحث که اتفاقا به شکلی دیدنی با تصویرسازی موقعیتهای طنزآمیز مطرح میشوند، با قرار گرفتن کنار مسائل فردی و خانوادگی کاراکترها که در این مورد نیز خالق مجموعه تناسبات-عدمتناسبات جالبی از افراد و نزدیکانشان را کنار هم قرار داده شکل جذابتری مییابد؛ مثلا موضوعاتی چون عدم تجانس نژادها و کم شدن همدلی میان نسلها (مثل عدم تطابق پدرِ کرهای تبارِ جییون با فرزندخواندهاش که ریشهای از آمریکای لاتین دارد.)
مشکلات کوچک و بزرگ، تناقضاتِ پیران و جوانان، عدم تشابه فرهنگها و نوگرایی و گریز از کهنهگرایی موضوعات اصلی ۶ اپیزودِ فصل اول سریال را تشکیل میدهند.
اما مهمترین و دلانگیزترین پیام این اثر تصویری که در فرصت کوتاه هر قسمت و نهایتا -با قدرت و دقت بیشتر- در قسمت پایانی فصل اول با آن روبرو هستیم مسالهی حضور و وجود مولفهای است که تماشاگر مشتاق تماشای آن در روزهای نه چندان خوشایندِ این ایام است؛ امید به ایجاد تعامل و یافتن راه برای رسیدن به همدلی و سازگاری با شرایط و وقایع جهان پرتلاطم امروز. دوستی و آشتیگزینی با تغییرات در کنار ارتباط سازنده با گذشته، تمنا و نیاز مبرمی است که دقیقا امثال این آثار و مجموعهها قصد گوشزد کردن و یادآوریشان را دارند.