مجله نماوا، الناز راسخ
اهریمن چون خود را بر آدمی نمایان سازد، سیاهی بر وی حاکم شود. آنگاه خیر و شر در تقابل با یکدیگر در خواهند آمد. در جنگ میان اضداد، یا پلیدی و سیاهی است که رخت پیروزی بر تن میکند و سفیدی را چون جامهای چرکآلود به کناری میاندازد و یا خیر و نیکی بال خود را بر سرنوشت آدمی میگستراند.
جوئل کوئن نیز با تأکید بر این تقابل دیرین میان نیروهای خیر و شر و تاریکی و روشنایی، اقدام به ساخت فیلمی براساس نمایشنامهی «مکبث» اثر شکسپیر کرده است. این نمایشنامه از رویارویی سیاهی و سپیدی سخن به میان آورده و از تأثیری میگوید که رفتن به سوی تاریکی بر روح و روان آدمی به جای میگذارد. «مکبث» از جمله آثاری است که میتوان از آنها به عنوان داستانهای سرد و خشن نام برد. قصههایی که تا همیشهی تاریخ به انحاء و طرق مختلف رخ خواهند داد.
در هنر قرن بیستم بازنمود تأثیرات روانی که یک واقعه، رویداد یا یک مواجهه بر فرد و حالات درونی او میگذارند، منجر به خلق آثاری شدند که در سیطرهی سبک اکسپرسیونیسم قرار میگرفتند. در سینما نیز آغاز این سبک از آلمان بود که با الصاق پسوند آلمانی به خود شهرت یافت. آثاری که در این گونه قرار میگرفتند، از هر نما یک اثر گرافیکی میساختند و ترکیببندی را به صورتی طراحی میکردند که گویای حال درونی، از خودبیگانگی و آشوب درونی کاراکتر باشد. تأکید بر تقارن، تضاد، پرهیز از پرداختن به جزئیات واقعیت روایی و پرداخت روانکاوانهی شخصیتها از جمله ویژگیهای آثار اکسپرسیونیستی است.
عموماً این سبک و آثاری که در زیرمجموعهی آن قرار میگیرند بهواسطهی تقابل شدید میان سیاهی و سپیدی در ترکیببندی بصری، بیشتر با ظاهری زغالگونه به یاد میآیند. این تضاد و تقابل که ناشی از رویارویی خیر و شر است، با استفاده از نورپردازی و کنتراستهایی که از طریق آن حاصل میشود به نمایش ارتباط تنگاتنگ میان فضاهای تاریک و گاهاً پرنور میپردازد. طراحی خطوط تند و تیز و مورب و سایههای غلیظی که بخش عمدهای از ترکیببندی نماها را به خود اختصاص میدهند به تداوم مقابلهی میان خیر و شر اشاره داشته و بر بار دراماتیکی فضای جاری در صحنهها نیز میافزایند. این سبک بیشتر برای به تصویرکشیدن داستانهای سرد و خشن استفاده شده و با این نوع از چیدمان و نورپردازی سعی در تلفیق تمامی این عناصر با هم و تأثیرشان بر روان کاراکتر اصلی دارد.
با توجه به آنچه که توصیفش رفت، میتوان گفت که کوئن فیلم تراژدی مکبث را در یک استودیو و با همین سبک و سیاق ساخته است. او در بیشتر پلانها با انتخاب فرم سیاه و سفید، تمرکزش را بر آن گذاشته تا با توجه به ماهیت سکانس، دیالوگها و فضاسازی غالب، به نمایش این نبرد و تلاش وافری که هر دو قطب (اعم از خیر و شر) برای پیروزی به خرج میدهند، بپردازد. تقریباً در طول فیلم به ندرت نمایی خارج از این اصول بصری یافت میشود.
او از همان لحظات نخست، آنجا که پرندگانِ بد شگون بر فراز صحرا میچرخند یا آن زمان که خواهران عجوزه (به گمان نگارنده، جوئل کوئن در انتخاب ظاهر ژندهی آنها قصد داشته تا ادای دینی به اینگمار برگمان و فرشتهی مرگش در «مهر هفتم» کند.) به ملاقات مکبث (دنزل واشنگتن) میآیند تا او را از سرنوشتش آگاه سازند بر سردی این سیاهی صحه میگذارد. گرچه صحرا را شنهای سپید فراگرفته، اما این سپیدی نشانهی روشنایی نیست بلکه از سردیِ تاریکیِ روزهایی میگوید که در راهند.
یکی دیگر از نقاط مثبت فیلم فارغ از کارگردانی، بازی بازیگران آن است. ظاهر سرد و نگاه آرام و بیتفاوت دنزل واشنگتن در ابتدای فیلم که با خبری از آینده به خود میآید، رفته رفته جای خود را به تشویش و اضطراب میدهد. فرانسیس مکدورمند (لیدی مکبث) نیز با بازی قدرتمندانهاش به خوبی توانسته مسیر تغییر از خودخواهی و خباثت به سوی دیوانگی را به نمایش بگذارد.
البته باید خاطرنشان کرد که، با توجه به آنکه فیلمِ کوئن بیشتر به فرم، قابها و ترکیببندی بصری توجه کرده، شاید در مقایسه با مکبثِ رومن پولانسکی (۱۹۷۱) و یا جاستین کورزل (۲۰۱۵) از نظر مدیوم سینمایی در مقام پایینتری قرار گیرد چراکه او بیش از پیش سعی کرده تا ساختار تئاتری نمایشنامهی شکسپیر را حفظ کند.
«تراژدی مکبث»، اثری است که مخاطب را دچار حظ بصری کرده و دقائقی را برای او فراهم میکند تا چشمانش تصاویری خالص و به دور از آشفتگی و هر نوع بهمریختگی را به تماشا بنشیند.
تماشای آنلاین مکبث در نماوا