مجله نماوا، رضا صائمی
تاریخ و واقعیتهای مربوط به «جنگ جهانی» چه اول چه دوم همواره در طول تاریخ سینما مورد خوانشهای گوناگونی قرار گرفته و در روایتهای ژانری و بیناژانری و حتی ضدژانری به تصویر کشیده شده است. «جوخه برادران» یک نمونه از آنست که به شکل مجموعه تلویزیونی کوتاهی در ۱۰ قسمت تولید شده و قصه آن در بستر جنگ جهانی دوم روایت میشود. از تهیهکنندگان اصلی این سریال، تام هنکس و استیون اسپیلبرگ هستند که پیشتر در فیلم «نجات سرباز رایان» با هم همکاری داشتند. این مینیسریال برای اولین بار توسط شبکه اچبیاو در سال ۲۰۰۱ به نمایش درآمد و به دلیل استقبالی که از سوی مخاطبان صورت گرفت، شبکههای متعددی اقدام به بازپخش آن کردند و حالا مدتی است که این سریال در پلتفرم نماوا هم به نمایش درآمده. یکی از ویژگیهای سریال جوخه برادران که به عنوان یک مولفه ساختاری و دراماتیک به جذابیت آن کمک کرده این است که یک گروه از آدمهای جنگ را که گروهی از نیروهای چترباز آمریکایی هستند به محور قصه بدل میکند تا به واسطه آنها به تاریخ جنگ جهانی دوم و وقایع آن بپردازد.
گروهی که در واقع سرنوشت جنگ را تغییر میدهند و نقشی محوری در تقدیر آن دارند. داستان به جای انتخاب فراز یا برشی از تاریخ جنگ بر گروهی از افراد درگیر جنگ تمرکز میکند تا از زاویه دید آنها و تجربههای زیسته جمعی یک دسته یا جوخه از سربازان که همان چتربازان هستند به خوانش خود از جنگ جهانی دوم بپردازد. درواقع ما در اینجا با یک روایت جزء به کل مواجه هستیم که البته خود جزء یعنی همین جوخه و دسته چتربازان واجد کلیت دراماتیکی هستند و حتی فارغ از سویههای انضمامی و تاریخی آن از حیث روانشناسی و بازنمایی یک تجربه سخت جنگی قابل تامل است.
ضمن اینکه مخاطب در این مجموعه با سیر تحول یک گروه جنگی آشنا میشود یعنی از یک سرباز صفر و مبتدی تا چتربازی حرفهای. به عبارت دیگر مخاطب این گروه چترباز را از زمان آموزش تا پایان جنگ جهانی دوم در آلمان تعقیب میکند و در یک سفر همذاتپندارانه و گاه ادیسهوار پا به پای آنها درگیر قصه و فراز و فرودهای آن می شود. همین سویه ماجراجویانه ضمن هیجان و التهابی که در قصه برمیانگیزد ریتم و ضربآهنگ خوبی به داستان میبخشد و در یک تعامل مستمر بین کشش دراماتیک و کشمکش برساخته از آن، قصهاش را صورتبندی میکند.
بررسی سریال جوخه برادران – Band of Brothers
آنچه بر جذابیت این قصه میافزاید واقعی بودن آن است. با یک مستند داستانی مواجه هستیم که در مدیوم مینیسریال روایت میشود و به واسطه همین واقعگرایی و سویههای رئالیستی قصه است که مخاطب با آن و آدمهای قصهاش همدلی و همذات پنداری میکند. جذابیت این واقعی بودن دلیل دیگری هم دارد که به شکل تمهیدی مستندگونه در سریال گنجانده شده.
به این معنا که در پایان هر قسمت کهنه سربازهایی که در سریال، دوران جوانی آنها را میبینیم، هر کدام چند جملهای مرتبط با مضمون سریال توضیح میدهند که اگرچه ممکن است این تمهید از نظر برخی به کلیت رئالیستی یا ساختار سینمایی آن لطمه بزند و آن را به یک گزارش خبری تبدیل کند اما تاثیرگذاری عاطفی قصه بر مخاطب را بیشتر کرده و باورپذیری قصه و شخصیتهای آن را میافزاید. در اینجا نه با قهرمانهای خیالی و فانتزی و سینمایی که با قهرمانها و شخصیتهای واقعی مواجه هستیم که میتوان با تمام وجود باورشان کرد و با آنها همراه شد. از جمله فراز و نشسیبهای دشوار موقعیتهای جنگی، روابط درهم تنیده و پیچیده نیروهای نظامی یا نقش فرماندهان جنگ در پیروزیها و نمونههایی از این دست.
داستان سریال جوخه برادران
مخاطب با تماشای این سریال گویی واقعیت جنگ را لمس میکند حتی جنگ به مثابه یک نبرد و کنش مبارزهجویانه. چیزی شبیه به آنچه در فیلم «تنگه ابوقریب» در سینمای ایران تجربه کردیم. قصه سریال از سال ۱۹۴۴ و زمانی که آرام آرام امپراتوری نازی در حال سقوط است شروع میشود. ستوان ریچارد وینترز و سربازان و درجهداران تحت فرمان وی بعد از تحمل رنج و سختیهای بسیار به جبهههای نبرد در هلند و اروپا اعزام میشوند. تام هنکس و استیون اسپیلبرگ که پیش از این خود را با «نجات سرباز رایان» در این ژانر بر همگان اثبات کرده بودند، بار دیگر توانستند با به تصویر کشیدن نبردهای عظیم، کشته و زخمی شدن تعداد زیادی سرباز در سریال و… توانمندی خود را به رخ بکشند.
فارغ از داستان جذاب و البته واقعی، شخصیتپردازیهای درست با ارجاع به قهرمانهای حقیقی باید به طراحی صحنه چشمگیر و فیلمبرداری درخشان آن اشاره کرد که مخاطب را از حیث بصری هم با خود همراه کرده و در بازنمایی موقعیت جنگ و فهم ملموستر آن یاری میکند. ضمن اینکه باید جلوههای ویژه را هم به عنوان یکی از نقاط قوت فنی و تکنیکی به فیلمبرداری و طراحی صحنه درخشان آن اضافه کرد. همه اینها لذت بصری از تماشا، فارغ از قصه آن را برای هر مخاطبی فراهم میکند. گرچه آنچه در نهایت از رویدادهای جنگ به تصویر میکشد با برخی تصرفات و خوانشهای فردی همراه است و گاه تا مرز تحریف آن پیش میرود.
یا مثلا سریال با اسقبال تماشاگران آمریکایی و بینالمللی مواجه شد، اما پیش از پخش در بریتانیا در آنجا سروصدایی به پا کرد. دیلی میل در اول اکتبر ۲۰۰۱ با انتشار مطلبی به انتقادات از این سریال پرداخت که این انتقادات به نبود سربازان بریتانیایی در سریال بازمیگشت. منتقدین از این ناراضی بودند که سریال به شجاعت و دلاوری بریتانیاییها در جنگ اشارهای نداشته و گویی آمریکا به تنهایی و بدون کمک متحدان اروپاییاش در جنگ پیروز شده است. البته این سروصدا کوتاه مدت بود. با این حال سه سال فعالیت، بیش از ۱۰۰ میلیون دلار بودجه و هزاران ساعت کار صرف شد تا این سریال که شاید یکی از بهترین سریالهای ساخته شده درباره جنگ جهانی دوم باشد ساخته شود.
سریال «جوخه براداران» را میتوان یک اثر اقتباسی هم دانست که فارغ از اینکه از رخدادی واقعی گرفته شده، براساس کتابی به نویسندگی استِفِن ای امبروز هم ساخته شده است. شاید فارغ از همه این مولفهها و عناصر داستانی و فنی و ضعف و قوتهایی که در این سریال نهفته آنچه بیش از هر چیز در کانون توجه مخاطب قرار میگیرد یا دستکم برای من اینگونه بوده، روابط و مناسبات انسانی بین این سربازان و چتربازان است که در آن میتوان ردپای عشق و نفرت و رفاقت و حسادت و هر آنچه که آدمی در زندگی به عنوان یک انسان تجربه میکند پیدا کرد. انسانهای متفاوت و گاه متضادی که به دلیل یک هدف مشترک در کنار هم جمع شدهاند و در نهایت به همزیستی مصالحتآمیز تن میدهند. آنها بین خود به صلح میرسند تا در جنگ پیروز شوند. در واقع صلح با خود شرط پیروزی در نبرد با دیگری است که قصه بر آن تاکید میکند. نابرابریهای انسانی در اینجا به برادری بدل میشود و آنها با همه تفاوتهایشان، جوخه برادران را شکل میدهند.
پایان این مطلب را با دیالوگی از سریال که موکد همین معناست به سرانجام میرسانیم: «از این روز تا پایان دنیا ما به یادها خواهیم ماند، ما چند نفر خوش شانس، ما دسته برادران و کسی که امروز خونش با من ریخته شود برادر من خواهد بود.»
تماشای سریال جوخه برادران در نماوا