مجله نماوا، نیما بهدادی مهر
نگاه احمد مهرانفر به بازیگری کمدی بیشتر از دریچهای کلاسیک صورت میپذیرد. بدین معنا که او ضمن توجه به دستاورد بداههها یا موقعیتهایی که کمدینهای کلاسیک ایران و جهان از خود برجای گذاشتهاند، میتواند تعریف خود از نقشآفرینی را در کمال سادگی به شخصیت نگاشته شده در متن انتقال دهد و چرخشی مناسب را در لحن و اکت داشته باشد و بهواقع بیان و چهره خود را همسو با آن لحظه سروشکل ببخشد.
اگرچه در کلیت کارنامه او کمتر با شخصیتهایی کاریزماتیک و فرهمند که او ایفاگرشان بوده روبرو میشویم اما مهرانفر بهخوبی تیپهای اجتماعی را به کاراکترهایی شناسهمند بدل کرده و خود را بهعنوان بازیگری نمایانده که حتی کلیشههای تیپ را نیز به شیوایی و با جذابیتی روشن برای مخاطبان اجرا میکند. به بهانه هنرنمایی اخیر او در سریال «آکتور» نگاهی به برخی از نقشهای کمدی مشهور او داشتهام.
۶/ بهرام – «انفرادی»: قانون جذب فلاکت
بهرام در فیلم «انفرادی» از قانون جذب فلاکت تبعیت میکند. یعنی تصمیماتی که میگیرد و رفتارهایی که از خود بروز میدهد بیش از آنکه نمایهای از درایت و هدفمندی در زندگی باشد شناسهای از یک شخصیت الابختکی و امیدوار به شانس و اقبال است که بلندپروازیها و رویاهای زندگی خود را بر اساس باورهایی سست و بیمایه شکل میدهد. چنین رویهای سبب شده تا بهرام در هر کنشی که از خود نشان میدهد تابع احساس و بختگرایی باشد تا اینکه بخواهد بر مبنای عقلانیت و یک باورمندی اصولی رفتار کند.
۵/ محمدحسین – «دینامیت»: آئین سازش و جدل
اگر شخصیت محمدحسین در فیلم «دینامیت» را تا پیش از ۱۵ دقیقه پایانی فیلم نمایهای از یک شخصیت دوستدار سازش بدانیم به بیراهه نرفتهایم. همه رفتارها و گفتارهایی که او در قبال دیدگاههای متصلبانه هادی از خود نشان میدهد یا تمایلی که برای مدارا و سازش با رفتارها و گفتارهای دیگران از خود نشان میدهد در نقطه مقابل دیدگاه دگم و سرسختانهای است که هادی نسبت به روابط انسانی از خود بروز میدهد. بهواقع محمدحسین تلاش دارد تا نسخهای معتدل از زیست طلبگی را نمایان سازد اما ازآنجاکه چنین کنشی در چارچوب رفتارهای طلبگی غالب و تثبیت شده در فرهنگ سیاسی و اجتماعی بهنوعی شنا در جهت خلاف جریان است با انتقادهای هادی روبرو میشود. اما محمدحسین در ۱۵ دقیقه پایانی و پس از آشامیدن نوشیدنی حاوی مواد روانگردان دقیقاً به نسخهای از هادی بدل و در حقیقت جای این دو کاراکتر با هم عوض میشود تا نمایگانی از دو لبه یک گفتمان مسلط را بارز سازد. بر این مبنا میتوان محمدحسین را سنگ محکی برای سازش دانست و درعینحال او را به نقطه پرگار جدل یا صلح تعبیر کرد.
۴/ اکبر – «زاپاس»: عاشقی هم عالمی دارد
یکی از شوخوشنگترین، بیریاترین، صمیمیترین و صادقترین تصویرهای برساخته از فرد عاشق در سینمای ایران، شخصیت اکبر در فیلم کمدی زاپاس است. اکبر بهراحتی هرچهتمامتر قلب پاک خود را روی دایره رابطه با عشقش خورشید میاندازد، به هر بهانهای تلاش دارد تا از حوالی کوی او بگذرد، نگاه مردانه و پر جذبه خود به عشقش را چنان رو و آینه مانند به خورشید میاندازد که همگان راز درونی او را متوجه میشوند. اکبر سادهدل و شریف است و چنان بیریا رفتار میکند که عشقش به خورشید برای مخاطبان ملموس میشود و به باور همه مینشیند. مهرانفر به زیبایی خط معیار عشق را در بازی خود لحاظ میکند. دست و پاهایی که میلرزد، نگاهی که شرم دارد و محبت از آن میبارد یا تمنای وصالی که از همه رفتارهای اکبر بیرون میزند بهخوبی از سوی مهرانفر در یک استاندارد مشخص اجرا میشود تا فهرست مردان عاشقپیشه در سینما برای همیشه تمثال صادقانه اکبر را بر پیشانی خود ببیند.
۳/ فرهاد – «بیخود و بیجهت»: رها از دغدغه
کهنالگوی مرد ولنگار اگرچه در وهله اول نمایهای از صفات منفی را در ذهن مخاطبان مینشاند اما از جنبه روانشناختی واجد برخی ویژگیهای مثبت همچون دور بودن از استرس و حفظ ریتم سرخوشی در موقعیتهای بحرانی نیز هست. شخصیت فرهاد در فیلم «بیخود و بیجهت» یک سرخوش شادزیست است بدین معنا که او در بحرانیترین شرایط نیز دست از شوخی و بلاهت برنمیدارد و با این میزان از سرخوشی، دیگران را به مرز جنون میرساند. بهواقع رفتارهای فرهاد عاری از هرگونه احساس جدی مسئولیت یا تعهد به همسر است و در چنین شرایطی است که همه رفتارها و گفتارهای او در قبال آن اوضاع درهمریخته در منزل محسن نمایهای از غلبه کودک درونی اوست. در حقیقت کودک درون فرهاد چنان بر او مسلط شده که حتی به لحاظ تیپ شغلی نیز با شخصیت او به همسانی رسیده و آن اجراهای سرخوشانه با تنپوشهای عروسکی را بهعنوان یک شناسه درست از شخصیتش به مخاطبان نشان میدهد.
۲/ مندل خان – «جادوگر»: کاریکاتوری از فریب جادو و سحر
شاید مندل خان در سریال «جادوگر» میتوانست یک شاه نقش در کارنامه مهرانفر باشد اما ضعفهای بارز فیلمنامه چه به لحاظ ایجاد گره و چه از منظر گرهگشایی سبب شد تا با وجود همه تلاشهای مهرانفر این نقشآفرینی تنها در اندازه یک اجرای استاندارد از تیپی نیمبند در خاطرهها باقی بماند. درعینحال مهرانفر تلاش کرد تا از شمایل کلاش، کلاهبردار، جادوگر و فردی با گرایشهای فرصتطلبی و مکر که بهوفور در سینما و تلویزیون مشاهده شده آشناییزدایی کند که تا حدودی به دلیل سادگی و شفافیت بازیهای او، این تلاش به ثمر نشست و مندل خان در عین دارابودن ویژگیهای غالب شخصیتهای کلاش، وجوهی از یک شخصیت بازیخورده را نیز عیان ساخت.
۱/ قنبر – «خجالت نکش»: ما میتوانیم
شخصیت قنبر در فیلم «خجالت نکش» بهترین نقشآفرینی سینمایی احمد مهرانفر و دومین هنرنمایی برجسته او در کارنامهاش پس از شاه نقش ارسطو عامل در سریال پایتخت به شمار میآید. سادهاندیشیها و زودباوریهای مردی روستایی که تحتتأثیر شعار ما میتوانیم به افزایش جمعیت خانوار اعتقاد مییابد و از قضا خود در سنین پیری دارای یک فرزند میشود چالشی مهم برای مهرانفر در بازیگری است. او درعینحال که باید پایبندی یک مرد عامی و روستایی به شعارها و برنامههای افزایش جمعیت را نشان میداد از سوی دیگر باید میتوانست تا محافظهکاری و گارد قنبر نسبت به بازخوردهای جامعه محلی درباره بچهدارشدن او و صنم در آن سنوسال را نیز بهگونهای در بازیاش میگنجاند که مخاطبان به تمامه او را درک کنند و با رفتارها و گفتارهایش همراه شوند. قنبر یکی از موفقترین تلاشهای مهرانفر برای خروج از پیله نقش ارسطو عامل بود که به تمجید گسترده مخاطبان و منتقدان سینما از هنرنمایی او منجر شد.
۲+/ صولت خنجری – «شاهگوش»: قاعده اجرای کمدی در میمیک و لحن
صولت خنجری در سریال «شاهگوش» از اصلیترین شناسهها برای درک ظرفیتهای بازیگری مهرانفر در قاعده میمیک و لحن است. در این هنرنمایی بهخوبی تسلط بازیگر بر چهره صولت و نیز رعایت افکت کمدی روی صوت و بیان قابلمشاهده است بهگونهای که برخی ریاکشنها و افکتهای بیانی صولت خنجری روی برخی نقشآفرینیهای سینمایی مهرانفر بهویژه در فیلمی چون انفرادی قابلمشاهده است. بهواقع نوکزبانی حرفزدن صولت چنان از سوی مهرانفر درست اجرا شد که این تیپ را به برگ برندهای مهم در سریال شاهگوش بدل کرد.
۱+/ ارسطو عامل – «پایتخت» ۱ تا ۶: تحول دراماتیک یک شخصیت
ارسطو عامل یک شخصیت مکمل جذاب است که همه کنشها و واکنشهای او میتواند بهعنوان الگویی روانشناختی از تیپ انسان آرزومند مورد ارزیابی قرار گیرد. ارسطو به همان گونه که بارها در سریال اشاره شد یک آدم بهشدت ازدواجی است. این تعبیر بدین معناست که او نمایندهای بارز از جوان ایرانی پرحسرتی است که در آرزوی ازدواج و اهداف مهم زندگیاش مانده و تلاشهایش به نتیجهای نمیرسد و به بنبست میخورد. در حقیقت ارسطو عامل از سری اول تا ششم سریال پایتخت یک تحول دراماتیک جالب را تجربه میکند و حتی تغییری ماهوی مییابد. از این منظر ارسطو از تیپ انسان کاملاً دوستدار ازدواج و کاریکاتوری از گفتمان اجتماعی هدفگرایی در سری اول و دوم تبدیل به شخصیتی کاریزماتیک و مقبول در سری سوم، شخصیتی افسرده و مغموم در سری چهارم، شخصیتی مقتصد و تاجرپیشه در سری پنجم و سرانجام شخصیتی دربند و مفلوک و تحقیر شده در سری ششم شده است و همه این تغییرات شخصیتی به چنان ظرافتی از سوی مهرانفر بازی شد که مخاطبان با همه فراز و نشیبها، شیرینیها و تلخیها، موفقیتها و شکستها و در یککلام با روند تدریجی تغییر ماهوی شخصیت ارسطو ارتباط گرفتند.