مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
ورنر هرتسوک سینماگر آلمانی، نه مستندهای سینما وریته میسازد، و نه در فیلمهای خود مصاحبههای ژورنالیستی انجام میدهد. او دوست دارد در فیلمهایی مانند «فیتسکارالدو» (۱۹۸۲) درباره یک عاشقِ وسواسی اپرا، با حقیقت ور برود. هرتسوک در «بیانیه مینهسوتا»، مانیفست سال ۱۹۹۹ خود نوشت: «لایههای عمیقتری از حقیقت در سینما هست، و چیزی به نام حقیقت شاعرانه و وجدآور وجود دارد. اسرارآمیز و بیاننشدنی است و تنها از طریق ساختن، تخیل و ایجاد سبک میتوان به آن رسید.»
هرتسوک در طول دههها با پرسونای عمومی خود بهعنوان یک فیلمساز نترس، مستعدِ کارهای بسیار خطرناک و کمی دیوانه، بازی کرده است، کسی که شایعه شد سر صحنه فیلم «آگیره، خشم خداوند» (۱۹۷۲) که داستانش در جنگل روی میدهد، کلاوس کینسکی، بازیگر اصلی فیلم را که گفته بود پروژه را ترک میکند، با تفنگ تهدید کرد. صدای هرتسوک روی تصویر بهعنوان راوی، با لهجه آلمانی، بهخودیخود مشهور است، و او در مقام یک بازیگر، آنقدر راحت بود که در مستندنمایِ بداههوار «حادثه در لخ نس» (۲۰۰۴) ساخته زک پن، خودش را مسخره کند؛ ضمن این که او سابقه بازی در نقشهای داستانی را هم در کارنامه دارد.
هرتسوک در ۲۰۱۶ در مستند «به سوی دوزخ» (Into the Inferno)، خود را جلوی دوربین قرار داد؛ همراه با کلایو اوپنهایمر، آتشفشانشناس از دانشگاه کمبریج که در کارگردانی این مستند با او همکاری کرد، کسی که هرتسوک در یک آتشفشان در قطب جنوب، هنگام ساخت مستند «برخوردها در انتهای جهان» (۲۰۰۷) که تنها مستند نامزد اسکار اوست، با او آشنا شد.
هرتسوک در صحنهای از «به سوی دوزخ»، درحالیکه روی لبه یک آتشفشانِ باز ایستاده است، میگوید، «من تنها فیلمسازی هستم که ازنظر بالینی عقلم سر جایش است.» او به دل و روده خروشان زمینِ زیر پا نگاه میکند و با لحن مختص به خود میگوید: «این آتشی است که میخواهد بیدار شود… اصلاً برایش مهم نیست که ما این بالا چه میکنیم.»
«به سوی دوزخ» همه ویژگیهای کلاسیک هرتسوک را دارد: کنجکاوی بیپایان، تصاویر هیپنوتیزمکننده، احترام به اهمیت و بیاهمیتیِ همزمان روح انسان، و طنز قابل اعتماد و دلگرمکننده او که در دل صحنههای عجیب و غریب، چیزی کمدی پیدا میکند.
هرتسوک در این مستند در جستجوی فرهنگ عامیانه مرتبطِ با کارهای بیرحمانه و ناپایدار طبیعت، به مناطق آتشفشانی زمین میرود. او در «به سوی دوزخ» به عادت خود، پوچی، شخصیتها و دستگاههای اعتقادی را پیدا میکند، مانند قبایلی که با ارواح آتشفشانی صحبت میکنند (و از آنها میخواهند سیگارشان را روشن کنند)؛ فرقهای که یک سرباز آمریکایی به نام جان فرام را میپرستد و باور دارد او روزی با هدایا از آتشفشان بیرون میآید؛ و بزرگترین فسیلیابِ جهان، کامپیرو کایرنتو (نامی که یک باستانشناس عجیب و غریب دانشگاه برکلی روی او گذاشته است) که جلوی دوربین چیزی بسیار نادر کشف میکند. گروه فیلمسازی حتی راهی کره شمالی میشود، جایی که میفهمیم کیم ایل سونگ بنیانگذار این کشور، با آتشفشانها در ارتباط بود، که باعث احترام فرهنگی دائمی به او شده است. (میتوان تصور کرد آتشفشان استعارهای از سرکوب توده است، و ماگما یا مواد گداخته درون زمین، درست در زیر سطح آن قلقل میکند.)
وقتی نماینده فروش فیلمهای هرتسوک، «به سوی دوزخ» را وارد بازار کرد، نتفلیکس بهسرعت حقوق جهانی این مستند را خرید تا برای اولین بار با او همکاری کند. لیزا نیشیمورا که بیشتر در حوزه سینمای مستند با نتفلیکس کار میکند، دراینباره میگوید: «هرتسوک یکی از بزرگان است. جذابیت بزرگ برای او، داشتن یک شریک جهانی بود، چون او یک شخصیت جهانی در سینمای مستند است.»
هرتسوک از آتشفشانهای سراسر جهان دیدن میکند. او آنقدر سرسخت هست که با لباس محافظ به لبه نزدیک شود تا به ماگمای درون زمین نگاه کند، اما کارهای احمقانه نمیکند.
او با اصرار میگوید: «من هرگز مجذوب خطر نبودهام. وقتی در کوه اربوس در قطب جنوب بودیم، همه فکر میکردند من با طناب پایین میروم. وقتی گفتم نمیخواهم این کار را انجام دهم، آنها تعجب کردند. خوب، افسانههای عجیب زیادی در مورد من در رسانهها مطرح است، چون کارهای نامعمول انجام دادهام. من یک کشتی بخار بزرگ را روی یک کوه کشیدهام؛ یک فیلم بلند ساختهام که همه بازیگران آن هیپنوتیزم شده بودند. اینها کارهایی بسیار نامعمول است. و کارهایی انجام دادم که ازنظر جسمی جسورانه بودند، اما همه با احتیاط انجام شد. هیچکس در فیلمهای من آسیبی ندیده است – نه یک بازیگر، نه یک عضو فرعی، هرگز، اما به طرز عجیبی، این افسانهها هست و نمیتوانم جلوی آن را بگیرم. بیمعنی است که بخواهم علیه آن صحبت کنم، اما من آن آدم نیستم. لایهای خاص از وجود من فقط در ادراک است. بله، من ازنظر بالینی عاقل هستم!»
او از اولین برخورد خود در دریای کارائیب که در مستند کوتاه «لا سوفریر» (۱۹۷۶) به تصویر کشیده شد، شیفته آتشفشانها بوده است. در طول سالها، او و اوپنهایمر به یک فیلمبرداری باشکوه با وسایل بسیار پیشرفته فکر میکردند، اما درنهایت ترجیح دادند چابکتر و غیرعادیتر باشند. بنابراین «به سوی دوزخ» از مسیرهای فرعی میرود تا آیینهای آتشفشانی در میلانسیا و کره شمالی را کشف کند، جایی که شاهد یک گروه از مردان چشمبادامی هستیم که رژهکنان از راه میرسند و در مقابل آتشفشان مهآلود کوه پکتو عبادت میکنند، و برخلاف انتظار ما معلوم میشود که آنها نه سرباز بلکه دانشجو هستند.
هرتسوک و اوپنهایمر به سراسر جهان سفر میکنند: از کلیسایی به شکل کبوتر – که بیشتر شبیه مرغ به نظر میرسد – در نزدیکی کوه مراپی در اندونزی؛ به کافت شرق آفریقا برای بیرون کشیدن انسانهای هومینیدها (یا انسانیان). علم و معنویت پیرامون این گسیختگیهای ناپایدار در زمین ما بررسی میشود و تصاویر شگفتانگیز از دهانههای وسیع آتشفشانها و گدازههایی که به همهجا شلیک میشوند، مقیاس ما را به یاد میآورد.
هرتسوک میگوید: «گیجکننده است. این نوع بررسی در یک دنیای ناشناخته همیشه من را مجذوب کرده است. این مستند بهنوعی، خلاصه کارهایی است که در دهههای گذشته انجام دادهام.»
او و اوپنهایمر، فوران آتشفشان توبا در اندونزی را که ۷۴ هزار سال پیش روی داد، بررسی میکنند. هرتسوک میگوید: «بسیار عظیم بود. برابر با تاریخ ثبتشدهی رسوبات آتشفشانی، هیچچیز قابل مقایسه با این یکی نیست. ما دلایلی داریم که نشان میدهد فوران توبا تقریباً نسل انسان را از بین برد. دریاچهای به قطر ۱۰۰ کیلومتر ایجاد کرد. تصور کنید یک ستون خاکستر و سنگِ پا، ۵۰ هزار کیلومتر مکعب سنگ پا، آسمان را تیره کند و در سراسر کره زمین پخش شود. شواهد این اتفاق حتی در کشورهای اطراف و هستههای یخی در گرینلند و قطب جنوب، در همه جای جهان وجود دارد. سالهای زیادی هوا بسیار تاریک بود. فتوسنتز که اساس زنجیره غذایی ما است، بهنوعی مختل شد. این چیزی است که نسل بشر را تهدید کرد.»
هرتسوک بهراستی جذب نیروهای ازلی شده است. او با کمی خوشحالی از مکانهایی میگوید که میتوانند به همین شکل پوسته نازک زمین را در ۲۰ هزار یا ۲۰ میلیون سال آینده منفجر کنند، از چند آتشفشان عظیم در بولیوی گرفته تا پارک ملی یلوستون و خلیج ناپل، محل کوه وزوو.
او میگوید: «این طبیعت است. ما درست در بالای آن هستیم، و نیرو، پویایی و قدرت خام آن، زیبایی عجیبی دارد. شما نمیتوانید از آن چشم بردارید، مثل وقتی که آتش در فضای باز یا شومینه خود نگاه میکنید. این چیزی ازلی است.»
هرتسوک دوست دارد بداند آدمها چطور زیر آتشفشانها زندگی میکنند. او میگوید: «بسیار بسیار کنجکاو هستم که بدانم مردم چگونه با یک خطر دائمی کنار میآیند. آنها چگونه ناگهان یک سیستم اعتقادی و خدایان و شیاطین جدید خلق میکنند؟ برای مثال، در کره شمالی بسیار عجیب است، جایی که آتشفشان در مرز چین، نوعی زادگاه اسطورهای مردم کره است. این یک افسانه است که به چهار یا پنج هزار سال پیش برمیگردد. در انقلاب کمونیستی در کره شمالی، وقتی آنها اشغالگران ژاپنی را از کشور خود بیرون راندند، قدرت این آتشفشان را به انقلاب خود پیوند دادند، و گفتند این قدرت در مرکز انقلاب ما قرار دارد. در کره شمالی با هر چیزی روبرو شوید، تبلیغاتی است و تبلیغات ناگزیر همیشه به آتشفشان بازمیگردد. همیشه شامل آتشفشان است. شما رهبر جدید را میبینید و پشت سر او آتشفشان را میبینید.»
هرتسوک در عین حال اعتقاد دارد بزرگی و قدرت خام آتشفشانها، بسیار جذاب و البته بسیار سینمایی است. او میگوید: «وقتی به فیلم من نگاه میکنید، تصاویری را میبینید که به طرز باورنکردنی، بهتانگیز، زیبا و خطرناک هستند. این چیزی بسیار بسیار سینمایی است.»
درنهایت، مردم چه نظری درباره کارهای نامعمول هرتسوک دارند. او میگوید: «عجیب به نظر میرسد، اما کسانی که فیلمهای من را میبینند، در مقایسه با فیلمی مانند «نابودگر»، معمولاً عمیقتر به آن نگاه میکنند. ماندگاری آن بیشتر از چیزی است که معمولاً میبینید. مردم ممکن است به نحوی فیلم را به رؤیاهای خود، به زندگی خود، وارد کنند. اخیراً بیشتر این را میشنوم که مردم وقتی یکی از فیلمهای من را میبینند، حس میکنند تنها نیستند. اگر بتوانم چنین فیلمی را بسازم، همهچیز خوب است.»
منبع: ایندی وایر، اینترویو مگزین