مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
دیدن عاشق شدن جولیا رابرتز و جرج کلونی در یک فیلم لذتبخش است. دیدن سر و کله زدن آنها لذت بیشتری دارد.
این دو در فیلم بلیطی برای بهشت (Ticket to Paradise) در نقش یک زن و شوهر سابق که به بالی سفر میکنند تا مانع عروسی ناگهانی دخترشان (کیتلین دیور) با یک جوان کشاورز (ماکسیم بوتیه) شوند، یک بوفه کامل از کجخلقی را به نمایش میگذارند. آنها وارث سنتهای بزرگ کمدی اسکروبال هستند. به کلودت کلبر فکر کنید که در «یک شب اتفاق افتاد» برای این که سربهسر کلارک گیبل بگذارد برای راننده یک ماشینِ در حال گذر عشوه میآید، یا به چهره مبهوت کری گرانت در مواجهه با مسخرهبازیهای کاترین هپبرن در «پرورش بیبی».
در «بلیطی برای بهشت» که از ۲۱ اکتبر در سینماهای آمریکا اکران شد، جرجیا (رابرتز) و دیوید (کلونی) که بهطور اتفاقی در جشن فارغالتحصیلی دخترشان کنار هم نشستهاند، بر سر دسته صندلی با هم جر و بحث میکنند. وقتی دوباره – و این بار هم اتفاقی – دو صندلی کنار هم را در هواپیما رزرو میکنند، در شرایطی که هواپیما در یک چاله هوایی ناجور افتاده و نفسهای مسافران در چنگال مرگ حبس شده است، همچنان دست از بگومگو برنمیدارند؛ و وقتی متوجه میشوند اتاقهای هتلی که در بالی رزرو کردهاند کنار هم است – این یکی کمی مشکوک به نظر میرسد – بلافاصله بر سر خروپفهای شدید دیوید مشاجره میکنند.
«بلیطی برای بهشت» بلافاصله رابطه متلاطم رابرتز و کلونی را در نقش زوج عاشق فیلمهای «یازده یار اوشن» به یاد میآورد. هرچند دو بازیگر قبلاً نیز مقابل هم ظاهر شدند، این اولین کمدی رمانتیک واقعی آنها در نقش یک زوج است؛ و حضور آنها درست از کار درآمده، تا حد زیادی به این خاطر که روشهایشان تغییر نکرده است. بهغیراز یک شوخی که در آن یک دلفین وسط پای دیوید را میشکافد (او بعداً ادعا میکند پایش آسیب دیده است، اما شواهد بهاندازه کافی گویا است.) و یک سکانس رقصِ در حالت مستی، کمتر صحنهای در فیلم هست که لوس باشد.
بنابراین آنچه در فیلم بین رابرتز و کلونی خط میکشد، بازی کلمات این دو نفر است که همیشه یک فضای امن دارد. آنها بزرگسالان منتصب این داستان هستند، بنابراین مهم نیست چه وحشیانه با هم دعوا میکنند – مطمئن هستید بهاندازه کافی عاقل هستند که هیچوقت چنگالهای خود را آنقدر عمیق فرو نکنند که خون بیاید؛ مسائل همیشه حل میشود و ناگزیر، عشق شکوفا خواهد شد.
کار اُل پارکر، کارگردان این است که بهسادگی اطراف این دو نفر را با سایههای روشن، اما آرامشبخش نقاشی کند. او بازیگران فیلم را با همان قالب دو کار دیگر خود «بهترین هتل عجیب مریگولد» (۲۰۱۱) و «ماما میا! دوباره شروع کنیم» (۲۰۱۸) انتخاب کرد.
«بلیطی برای بهشت»، بالی را مثل یک جای فانتزی با مناظر کارتپستالی نشان میدهد که بهشت آدمهای رمانتیک است، اما پارکر در عین حال فراموش نمیکند این یک مکان واقعی است که افراد واقعی در آن زندگی میکنند. محلیها – ازجمله گِده (با بازی بوتیه) و پدرش، وایان (آگونگ پیندا) – عناصر کلیدی داستان هستند.
فیلمنامه پارکر که با همکاری دنیل پیپسکی نوشته شد، بیشتر احساسی است تا طنز و ریشه در این ترس پدر و مادرها دارد که نکند فرزندانشان الگوهای کاملی از خودشان باشند و همان اشتباهات را تکرار کنند. دیوید در لحظهای از فیلم اعتراف میکند در نقطه اوج زندگی دخترش، در آسیبپذیرترین حالت خود قرار دارد – «آن وقت است که میترسی، چون نمیخواهی همهچیز تغییر کند.»
فرار از روزمرگی
پارکر زمانی شروع به نوشتن فیلمنامه «بلیطی برای بهشت» کرد که همهگیری کرونا تازه آغاز شده بود. او میگوید: «در شرایطی کار را شروع کردم که نمیدانستم چگونه به همهچیز واکنش نشان دهم. واقعیت این بود که جهان تغییر کرده بود و این تغییر احتمالاً غیرقابل بازگشت بود. میدانستم قرار نیست “شیوع ۲” را بنویسم یا مثلاً “قرنطینه: فیلم” را بنویسم. میدانستم دیگران بهتر از من این کار را انجام میدهند؛ بنابراین به خلاف آن فکر کردم. گفتم، تلاش کنیم چیزی بنویسیم که تا حد امکان آفتابی، بامزه و شاد باشد، با ستارههای زیبا و مناظر زیبا. فقط سعی کردم به عشق نوشتن، خودم را از روزمرگی چیزی که همه ما گرفتار آن شده بودیم خارج کنم.»
برای پارکر از همان ابتدا مسجل بود اگر رابرتز و کلونی بازی در «بلیطی برای بهشت» را نپذیرند، هیچوقت فیلم را نسازد. او میگوید: «من نقشه دومی نداشتم، چون جدا از این واقعیت که جولیا و جرج آشکارا عالی، زیبا و بااستعداد هستند و تمام ویژگیهای خوب را دارند، سابقه مشترک آنها روی پرده برای من مهم بود. در اولین جلسه با یونیورسال گفتم که میخواهم مثل دنباله فیلمی باشد که شما ندیدهاید و جولیا و جرج بهنوعی این را با خود میآورند. آنها این حس را منتقل میکنند که قبلاً در یک فیلم نقش یک زوج را بازی کردهاند.»
او ادامه میدهد: «من حتی فیلمنامه را همزمان برای آنها فرستادم، کاری که هرگز نباید انجام داد، چون اگر یکی آن رد کند، دیگری هم رد میکند، چون احساس ناامنی میکند؛ بنابراین فیلمنامه برای هر دو نفر فرستادم و گفتم: “فقط در صورتی درست از کار درمیآید که هر دوی شما باشید.” و خوشبختانه آنها پاسخ مثبت دادند. جرج بعد از “یک روز خوب” در یک کمدی رمانتیک بازی نکرده بود. او در این فیلمها بازی نمیکند. از طرف دیگر همه میدانیم که جولیا ملکه این ژانر است.»
«بلیطی برای بهشت» در شرایطی ساخته شد که ژانر فیلم کمدی رمانتیک دیگر مثل سابق پرطرفدار نیست. پارکر میگوید: «فکر میکنم برای مدتی از دور خارج شد. استعارهها کمی بیشازحد به کار رفتند و کمی بیشازحد رو شدند. داستانها خیلی قابل پیشبینی شدند. در این ژانر میشود پایان کار را حدس زد. در ژانر اکشن هم همین است. معلوم است که در پایان “جانسخت” او همهچیز و همهکس را نجات میدهد. درمورد کمدی رمانتیک شما میدانید شخصیتهای اصلی آخر سر به هم میرسند؛ بنابراین خود سفر مهم است. بهجای این که چه اتفاقی میافتد، این که چطور اتفاق میافتد اهمیت دارد. وقتی چیزها به کلیشه تبدیل میشوند و شما میفهمید و میدانید، باید برای چرخاندن آن راههای مختلفی پیدا کنید. به همین دلیل ژانر کمدی رمانتیک برای مدتی از بین رفت. من به دو فیلم “هتل مریگولد” به چشم کمدی رمانتیک نگاه کردم، به چشم فیلمهای تینایجری نگاه کردم، با این تفاوت که ازقضا همه آن شخصیتها ۷۵ ساله بودند.»
ششمین همکاری رابرتز و کلونی در سینما
«بلیطی برای بهشت» ششمین همکاری رابرتز و کلونی روی پرده بزرگ است. آنها بهجز «یازده یار اوشن» (۲۰۰۱) و «دوازده یار اوشن» (۲۰۰۴) در فیلمهای «اعترافات یک ذهن خطرناک» (۲۰۰۲)، «آگوست: اوسیج کانتی» (۲۰۱۳، به تهیهکنندگی کلونی و بازی رابرتز) و «هیولای پول» (۲۰۱۶) نیز با هم کار کرده بودند؛ بنابراین وقتی پیشنهاد بازی در «بلیطی برای بهشت» مطرح شد، بیدرنگ قبول کردند.
یک سؤال آسان از کلونی و رابرتز: بهترین بخش کار با هم چیست؟ کلونی به شوخی میگوید: «پول. پول نقد!» رابرتز اما ماهرانه بحث را عوض میکند تا پاسخی جدی به این پرسش بدهد: «داشتن یک پشتیبان، داشتن یک دوست. همگام شدن با فردی که قبلاً بهدفعات با او کار کردهاید در حرفهای که افراد زیادی درگیر آن هستند، کار را برای شما خیلی سرگرمکنندهتر میکند.»
رابرتز ادامه میدهد: «این پروژه زمانی به ما پیشنهاد شد که دنیا یک دوره سخت را پشت سر گذاشته بود. جرج و من برای ساخت یک فیلم کمدی خودمان را مسئول میدانستیم. میخواستیم مردم برای مدتی هم که شده از واقعیت زندگی خود فاصله بگیرند. مثل وقتی است که در پیادهرو راه میروید و هوا سرد است و به یک جای خوب آفتابی میرسید که پشت شما را لمس میکند و به خودتان میگویید: “اوه، آره. دقیقاً همان چیزی است که دوست داشتم احساس کنم.”»
مسلماً همکاری دو ستاره کهنهکار برای تماشاگران هم جذاب بود. «بلیطی برای بهشت» پیش از اکران در آمریکای شمالی در ۷۶ بازار بینالمللی حدود ۷۲ میلیون دلار فروش داشت که برای فیلمی با بودجه ۶۰ میلیون دلار رقم قابل ملاحظهای است. این نمایش قوی نهتنها بار دیگر بر قدرت دو ستاره بزرگ هالیوود مهر تائید زد، بلکه به صنعت فرصت داده است بیشتر درباره آینده ژانر کمدی رمانتیک فکر کند.
رابرتز بهعنوان بازیگری که تجربه زیادی در فیلمهای کمدی رمانتیک ازجمله «ناتینگ هیل» (۱۹۹۹) و «عروسی بهترین دوست من» (۱۹۹۷) دارد، میگوید: «من این ژانر را دوست دارم. دوست دارم مشارکت داشته باشم و تماشا کنم، اما فکر میکنم بهسختی میتوان این ژانر را درست از کار درآورد. یک فرمول واقعاً ساده دارد، اما چگونه میتوان آن را خاص کرد؟ چگونه میتوان مردم را علاقهمند نگه داشت، در شرایطی که میتوانند بهنوعی پیشبینی کنند چه چیزی در راه است؟»
او ادامه میدهد: «فکر میکنم از فیلمهای کمدی رمانتیک که ما در آن سالها داشتیم بهخوبی قدردانی نشد. تمام تلاشها نادیده گرفته میشود، چون این فیلمها سرگرمکننده و شیرین هستند، آدمها میخندند و همدیگر را میبوسند و شیطنت میکنند. ضمن این که فکر میکنم حالا در ۵۴ سالگی خواندن آن فیلمنامهها حال و هوای متفاوتی دارد. دیگر نمیتوانم داستانی مثل “عروسی بهترین دوست من” را بخوانم و از خنده از روی صندلی بیفتم.»
کلونی درباره حمایت استودیو از یک کمدی رمانتیک اصیل در دورهای که پرده سینماها تحت سلطه ابرقهرمانان، دنبالهها و استریم است، میگوید: «این چیزها حالا فقط آنلاین نمایش داده میشوند؛ بنابراین یونیورسال برای ساختن فیلمی مثل این کار خیلی شجاعانهای انجام داد.»
منبع: ایندیپندنت، د ای. وی. کلاب، نیویورک تایمز
تماشای فیلم بلیطی برای بهشت در نماوا