مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
پیت دیویدسون یک چهره مردمی جذاب است، نامی آشنا که احتمالاً بیشتر به دلیل رفتار پشت دوربین شهرت دارد تا هر یک از پروژههای سینمایی یا تلویزیونی خود. به گواه برنامه «پخش زنده شنبهشب» و پروژههایی مانند فیلم «پادشاه استتن آیلند»، او بیشک یک کمدین بااستعداد است، اما به نظر میرسد بیشتر به این خاطر که با چه کسی قرار میگذارد یا چطور با شیاطین درون خود مواجه میشود، مورد توجه قرار میگیرد تا استعدادی که در زمانبندی طنز دارد.
دیویدسون با همکاری لورن مایکلز، تهیهکننده، پرسونای منحصربهفرد خود را در سریال باپکیس (Bupkis) در آغوش میگیرد – یک مجموعه تلویزیونی هشت اپیزودی – هر اپیزود حدود نیم ساعت – که چهارم مه ۲۰۲۳ از پیکاک پخش شد.
«باپکیس» (به زبان عبری به معنای «هیچ» یا چیزی که هیچ ارزش یا اهمیتی ندارد) بهراحتی در ژانر فرعیِ روبهرشد کمدیهایی بر مبنای زندگی سازندگان خود جا میگیرد که نمونه آن کارهایی مانند «دیو»، «لویی» و «زیاد ذوقزده نشو» است. این کاملاً داستان پیت نیست، اما در عین حال کاملاً داستان اوست. سریال زمانی در بهترین حالت خود قرار میگیرد که دیویدسون اجازه میدهد احساس ناامنی، روابط و نقاط ضعفش آشکار شود. «باپکیس» که حالا قرار است فصل دوم آن نیز ساخته شود، به لحاظ کیفیت کلی کمی لرزان است، اما ضربان کمدیِ غیر منتظره و لحظههای حقیقی آن بهقدری است که احساس میشود میتواند اولین موفقیت واقعی برای دیویدسون در مقام یک بازیگر باشد، حتی اگر او در اینجا نقش پیت دیویدسون، یک چهره مردمی را بازی میکند.
«باپکیس» با مواجههی بهنوعی آسیبزای پیت با مادرش، (ادی فالکو) شروع میشود و در ادامه به یک لحظه بسیار خجالتآور با حضور بِرَد گَرِت در قالب بازیگر مهمان میرسد. «باپکیس» دور محور این نوع لحظههای خجالتآور ساخته شده است، اتفاقاتی که بهطور کامل با حس شوخطبعی ناشی از خودکمبینی دیویدسون جفت میشود. این سریال یک ورودی دیگر به مجموعه کارهای کمدی فرد-کودک است – آدمی که بیشتر دوست دارد با دوستان خود بپلکد، مواد مخدر مصرف کند و به دردسر بیفتد تا این که هر نوع مسئولیتی را بپذیرد. پیت درباره بزرگ شدن صحبت میکند، اما کودک ماندن خیلی سرگرمکننده است. دیویدسون در بهترین حالت سریال، روی یک طناب باریک راه میرود، طوری که هرگز احساس نمیشود او واقعاً از این وجود لوس تجلیل میکند، بلکه به ما اجازه میدهد با او همدردی کنیم.
رویکرد «باپکیس» را واقعاً میتوان در ضربههای شلاق دو اپیزود اول سریال خلاصه کرد. همانطور که بالاتر اشاره شد، با لحظهای چندشآور شروع میشود و بعد نشان میدهد پیت چطور تلاش میکند برای پدربزرگِ در حال مرگ خود (با حضور کاملاً سرگرمکننده جو پشی) لحظههای خوشی رقم بزند.
این موارد احمقانه در اپیزود اول باعث میشود احساس کنیم «باپکیس» قرار است صرفاً یک طنز حالبههمزن باشد، اما اپیزود دوم چیز دیگری مقابل تماشاگر میگذارد. از همان صحنه اول به گذشته و به یک عروسی، چند روز پس از حادثه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، روزی که پدر پیت درگذشت، برمیگردیم – اسکات متیو دیویدسون یک آتشنشان بود که در زندگی واقعی در مرکز تجارت جهانی جان خود را از دست داد (و این اپیزود با عکسهای واقعی پیتِ کم سن و سال در آن مراسم عروسی به پایان میرسد).
اپیزود دوم بیشازحد دراماتیک نیست، اما آشکارا نشان میدهد «باپکیس» قرار نیست صرفاً یک سریال طنز درباره آدمی کودن باشد و دیویدسون و همکارانش، ازجمله نویسندگان، جودا میلر و دیو سایروس تمایل دارند بخشی از جنبههای کلیدی زندگی او را جدی بگیرند.
تعامل بین مضحک بودن و جدیت، فصل اول «باپکیس» را معین میکند و این چیزی است که کار را جالب کرده است. در یکی از اپیزودها، دیویدسون با فردی خل و چل (با بازی بسیار خوب سایمون رکس)، به سبک فیلمهای اکشن، کاملاً به دردسر میافتد. در اپیزودی دیگر، او درمورد اعتیادش با یک سلبریتی مثل خود که چیزهایی درمورد مبارزه با آن شیاطین میداند، صمیمانه درد دل میکند. (بدون این که از آن فرد معروف نام ببریم، آن مکالمه بهترین نکته کل فصل اول «باپکیس» است – لحظهای که حس میکنیم پیت واقعی را شاید برای اولین بار میبینیم.)
سبک نگارش اپیزودهای نیمه اول فصل بهگونهای است که داستان خیلی سریع از لحظههای جدی فاصله میگیرد، انگار دیویدسون میخواهد کمی سطحیتر از لری دیوید در «زیاد ذوقزده نشو» باشد، درحالیکه به نظر میرسد واقعاً چیزی شبیه به عزیز انصاری در «همهکاره و هیچکاره» را الگو قرار داده است، سریالی که مایل بود به همان اندازه که کمدی است، دراماتیک و نیشدار باشد.
پشی و فالکو دو بازیگر قابل اعتماد نقشهای مکمل هستند و هر دو در اینجا قوی ظاهر میشوند، اما «باپکیس» میتواند با تکیه بر قدرت محض بازیگران مهمان خود، کشش اجتماعی را به دست آورد. یک صف درخشان از چهرههای آشنا در فصل اول هنرنمایی میکنند که نیمی از آنها در نقش خودشان و نیمی دیگر در نقش شخصیتهای خیالی مقابل دوربین رفتهاند. ری رومانو، سباستین استن، جان استوارت و جی. آبرامز تنها تعدادی از افراد دسته اول هستند. چارلی دِی، مِتُد من، جِین کرتین و بابی کاناواله نیز تنها تعدادی از دسته دوم را شامل میشوند. هر بار که به نظر میرسد سریال تازگی خود را از دست میدهد، این بازیگران مهمان انرژی تازهای به کار میدهند، چون دیویدسون همیشه بیش از آن که بر تواناییهای فردی خود در کمدی تکیه کند، یک همکار عالی بوده است. او بیشتر تمایل دارد مرکز توجه را به تعدادی از دوستان معروف خود واگذار کند و سریال واقعاً به لطف حضور تعدادی از افراد بااستعداد که میخواستند با جعبه شن پیت بازی کنند، بهتر شده است.
بااینحال، موفقیت «باپکیس» متکی بر آن چیزی است که مردم درمورد پیت دیویدسون فکر میکنند. او بهتازگی در یک استندآپ ویژه، خیلی بامزه اشاره کرد وقتی صحبت از نظرات او میشود، هیچکس در وسط قرار ندارد. آدمها یا در خیابان با صدای بلند به او میگویند که چقدر دوستش دارند، یا میگویند گورش را گم کند. با دیدن «باپکیس»، به نظر میرسد اکثریت درنهایت میتوانند جانب پیت را بگیرند.
بازیگری که به پیت دیویدسون اعتبار داد
ازنظر پیت دیویدسون، آنچه به او در سریال «باپکیس» اعتبار داد، حضور جو پشی در نقش پدربزرگش بود. ستاره ۲۹ ساله نیویورکی میگوید پشی با دیدن پتانسیل سریال – و در مقیاس وسیعتر خود او – در دورانی که بسیار «احساس ناامنی» میکرد، زندگی او را هم «تغییر» داد و هم بهنوعی «نجات» داد.
نقشآفرینی پشی در «باپکیس» برای خیلیها غافلگیرکننده بود. بازیگر ۸۰ ساله برنده اسکار («رفقای خوب») از زمان اعلام بازنشستگی در ۱۹۹۹، تنها در چند پروژه ازجمله درام جنایی «مرد ایرلندی» (۲۰۱۹، مارتین اسکورسیزی) ظاهر شده است.
دیویدسون میگوید: «جو (پشی) از متن سریال بهاندازه کافی خوشش آمد. ما یک مکالمه واقعاً عالی داشتیم – صادقانه و طبیعی بود و بهنوعی با هم اخت شدیم. او این کار را از روی عشق انجام داد، چون نیازی ندارد هیچ کاری کند.»
دیویدسون توضیح میدهد تجربه حضور در برنامه پربیننده «پخش زنده شنبهشب» باعث شد او بهشدت تحت تأثیر علاقه افکار عمومی به زندگی شخصیاش قرار بگیرد و کنجکاویهای مکرر در زندگی و روابط شخصیاش احساس «کوچک بودن» و «بازنده بودن» در او ایجاد کرد.
او میگوید: «ببینید، من هنوز ۳۰ ساله نشدهام و تقریباً نیمی از عمرم – ۱۴ یا ۱۵ سال – را در حرفه نمایش و در یک برنامه تلویزیونی ملی بسیار پرطرفدار بودهام. فکر نمیکنم زندگی شخصی دیوانهواری داشته باشم، اما برای برخیها این خیلی جالب است و درمورد آن صحبت میکنند. در چنین شرایطی آدم ناگهان خود را گرفتار روح زمانه میبیند که هیچ ربطی به کار او ندارد و این حس واقعاً گندی است.»
دیویدسون که در هشت فصل حضور در «پخش زنده شنبهشب» با سلبریتیهای متعدد ازجمله کَزی دیوید، آریانا گرانده، فیبی داینور و کیم کارداشیان ارتباط برقرار کرد، اذعان میکند جنجالها درمورد زندگی شخصیاش باعث شد کار اصلی او تحتالشعاع قرار گیرد. او میگوید: «این در حالی بود که من بخش زیادی از زمان و انرژی خودم را صرف کار هنری میکنم.»
هرچند دیویدسون تلاش میکرد با شوخیهایی که در فضای مجازی یا در خود برنامه «پخش زنده شنبهشب» با او میشد، کنار بیاید، اما گاهی اوقات تحمل آن برایش سخت میشد. او میگوید: «آن میزان توجه به زندگی شخصی من و شوخی با آن باعث میشد حس کنم کوچک هستم یا یک بازنده هستم. بهشدت احساس ناامنی میکردم. ازاینجهت وقتی جو (پشی) قبول کرد در سریال ما بازی کند، حس کردم نجات پیدا میکنم.»
او ادامه میدهد: «من به تأییدیه فردی مانند او احتیاج داشتم، خیلی هم زیاد احتیاج داشتم. چون وقتی آنلاین میشوم میتوانم با پیامهای آزاردهنده در فضای مجازی کنار بیایم، اما این که برندههای اسکار و رئیسجمهورها هم به من گند بزنند، قابل تحمل نیست. من آدمی را گرفتم که هیچکس نمیتواند بگیرد و این زندگی من را تغییر داد. من همهچیز را به او مدیونم.»
حالا پس از موفقیت «باپکیس»، دیویدسون حس خیلی بهتری دارد، اما این به معنای پایان مبارزه او با بدگوییها و قضاوتها از سوی افکار عمومی نیست. او میگوید: «احساس نمیکنم به کسی بدهی دارم، اما با توجه به فراگیری اینترنت، به نظرم باید کمی از خودم دفاع کنم. این یک موقعیت سخت است، چون در عین حال دوست ندارم نقنقو یا ناسپاس به نظر برسم.»
آنچه «باپکیس» را متمایز میکند
جودا میلر یکی از نویسندگان و تهیهکنندگان اجرایی «باپکیس» درباره شکلگیری ایده این سریال و درگیر شدن با دنیای پیت دیویدسون میگوید: «من اولین بار پیت را سر صحنه فیلم “پادشاه استتن آیلند” از نزدیک ملاقات کردم. مدتها بود با جاد آپاتو کار میکردم و آنقدر خوششانس بودم که در آن فیلم بار دیگر در کنار او قرار بگیرم. آنجا بود که من و پیت و دیو سایروس (دیگر نویسنده فیلم) مجذوب هم شدیم. ما بلافاصله با هم دوستان صمیمی شدیم، چون احساسات کمدی خیلی مشابهی داریم.»
میلر ادامه میدهد: «در دوران همهگیری که زمان بسیار سورئالی در دنیا بود، من هم مثل بقیه در خانهام بودم. پیامی از پیت دریافت کردم که نوشته بود: “هی، میخواهی با من متن یک سریال را بنویسی؟” ما شروع به نوشتن اپیزودها کردیم، درحالیکه نمیدانستیم قرار است به کجا برسد… که فکر میکنم بهنوعی درنهایت به ماهیت خارج از حدود سریال کمک کرد، چون انگار آن را در یک فضای تهی مینوشتیم که خوب بود. چند اپیزود را نوشتیم و درنهایت چند اپیزود را با هم ترکیب کردیم. آماده بودیم وارد مرحله تولید شویم، اما واقعاً مطمئن نبودیم قرار است چه اتفاقی بیفتد، هرچند ایمان داشتیم این کار روشنایی روز را میبیند.»
نویسندگان سریال از ابتدا در نظر داشتند «باپکیس» به لحاظ موضوعی بهنوعی با «پادشاه استتن آیلند» همپوشانی داشته باشد، اما به گفته میلر، تغییر لحن در سریال بخشی از چیزی است که آن را کاملاً متمایز میکند.
او میگوید: «در اینجا ما با یک فضای ابزورد مواجه هستیم، همینطور نوعی هرج و مرج. فکر میکنم یکی از جنبههای هیجانانگیز “باپکیس” این است که نمیدانید باید از هر اپیزود چه انتظاری داشته باشید – و گاهی اوقات حتی در یک اپیزود هم لحن بهشدت تغییر میکند. اگرچه پیت یک نسخه ساختگی از زندگی واقعی خود به تصویر میکشد، فکر میکنم ماهیت خارج از حدود و آزاد سریال چیزی است که آن را خیلی متفاوت کرده است.»
میلر با این توضیح که وقتی صحبت از خلاقیت میشود، دیویدسون بسیار نترس است، میگوید: «به یاد نمیآورم ازنظر او چیزی واقعاً خارج از حد باشد. یکی از اهداف ما این بود که به داستانهای خود وفادار باشیم. همانقدر که هر اپیزود میتواند ابزورد و بیامان شود، یک هسته احساسی وجود دارد که از چیزی خیلی واقعی در زندگی پیت میگوید. پیت در اولین روزهایی که نوشتن متن را شروع کردیم یک نکته را دائم تأکید میکرد. او میخواست ما متن را بدون ترس و آزادانه بنویسیم، بدون این که نگران چیزی باشیم. پیت یک بازیگر و کمدین بسیار جسور است و فکر میکنم طرفداران او قدر این اصالت و دیدگاه بدون فیلتر در کمدی را میدانند. این نکتهای است که قطعاً با دیدن سریال به آن پی میبرید.»
منبع: د پلیلیست، اینترتینمنت ویکلی، کانسهکوئنس
تماشای آنلاین سریال باپکیس در نماوا