مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
هریسون فورد کلاه خود را میآویزد – حداقل بهطور تحتاللفظی.
ستاره ۸۱ ساله در میان یادگاریهای خود از دوران بازی در نقش ایندیانا جونز، کلاه فدورا نمادین باستانشناس ماجراجو را برمیدارد، با احتیاط روی یک چوبلباسی کنار کت چرمی و شلاق معروف او میگذارد و بعد مینشیند؛ در اطرافش یک جام، یک بت، تعدادی کتاب، چمدان و حتی چند دینامیت به چشم میخورد – تمام اشیاء تزئینی کوچک که حالا بعدازاین همهسال، زینتبخش دفتر شخصی جهانگرد جذاب هستند.
فورد پیش از شروع مصاحبه مکث میکند و به کلاه خیره میشود. او طوری در فکر فرو میرود که انگار میخواهد بگوید: «چه دورانی بود». بعد سرش را تکان میدهد و آن پوزخند غیر قابل انکار که در تمام این سالها جذابیت زیادی به شخصیتهایی مانند ایندی، هان سولو و جک رایان بخشید، بر چهرهاش نقش میبندد. وقتی یکی از کارگردانان جلسه عکاسی برای روی جلد اینترتینمنت ویکلی، کار را متوقف میکند و بهآرامی از فورد میپرسد چه حسی نسبت به اولین برداشت داشت، او مکث میکند، به چشمان خانم کارگردان نگاه میکند و با طعنه میگوید: «عالی بود.»
همه دور هم جمع شدهاند – ازجمله فورد – و میخندند. در این روند کمی انرژی فروخورده آزاد میشود. از لحظهای که ستاره کهنهکار به صحنه – که مخفیانه در سالن رقص یکی از هتلهای لس آنجلس ساخته شد – پا میگذارد، حال و هوای خاصی ایجاد میشود. این فقط میتواند حاصل حضور کسی مانند فورد باشد که از اواخر دهه ۱۹۶۰ پیوسته در هالیوود کار کرده و در این فرایند تعدادی از افسانهایترین شخصیتهای سینما را زنده کرده است.
البته بازیگر نامزد اسکار هیچوقت از واژه – «افسانه» – برای توصیف خود استفاده نمیکند. او چند هفته پس از جلسه عکاسی برای روی جلد مجله در اواخر ماه مه، حالا در یکی دیگر از هتلهای لس آنجلس به اینترتینمنت ویکلی میگوید: «من خودم نقطهها را به هم وصل نمیکنم. منظورم این است نمیدانم یک افسانه برای گذران زندگی چه کار میکند. میدانم خودم را یک بازیگرِ در حال کار میدانم و به آن راضی هستم.»
او کمی بیشتر فکر میکند و ادامه میدهد: «گمان میکنم معنای افسانه این است که شما مدت زیادی این دور و بر بودهاید. این توصیف قرار است خوشایند باشد، اما جوری است که به نظر میرسد قدیمی هستید». او با خنده اذعان میکند: «آنقدر باهوش هستم که بفهمم اگر کسی به شما میگوید: “افسانه” میخواهد حرف خوبی زده باشد و باید هم همینطور باشد، اما من فقط حس درونیام را به شما میگویم.» حرف او منطقی است.
احساسات فورد درمورد جایگاه افسانهایاش به کنار، همهجا حاضر بودنِ شخصیت ایندیانا جونز با بازی او را بهسختی میتوان انکار کرد، کسی که اولین بار با یک سهگانه شامل «مهاجمان صندوق مقدس گمشده» (۱۹۸۱)، «معبد مرگ» (۱۹۸۴) و «آخرین جنگ صلیبی» (۱۹۸۹) نمادی از روح زمانه خود شد. یک مجموعه کتاب، یک مجموعه تلویزیونی درباره ایندیانا جونز جوان و چند پارک تفریحی دیزنی راه او را ادامه دادند و بعد، پس از وقفهای حدوداً ۲۰ ساله، فورد در ۲۰۰۸ با «قلمرو جمجمه بلورین» به این نقش بازگشت.
حالا او برای پنجمین – و آنطور که خودش مصرانه قسم میخورد، آخرین بار – با فیلم ایندیانا جونز و گردونه سرنوشت (Indiana Jones and the Dial of Destiny)، دوباره کلاه فدورا ایندی را بر سر گذاشته است. (البته خود فورد برنامهای برای بازنشستگی ندارد. درواقع، او این روزها برای بازی در دو سریال «۱۹۲۳» و «رواندرمانی» در رادار رأیدهندگان جوایز امی قرار دارد و سال آینده وارد «جهان سینمایی مارول» میشود و بجای ویلیام هرت، بازیگر فقید، نقش ژنرال تادئوس – ثاندربولت/آذرخش – راس را بر عهده میگیرد.)
ما میتوانیم این ماجراجویی جدید را تا حدی مدیون واکنش بیفروغ به «قلمرو جمجمه بلورین» بدانیم. از لحظهای که آن فیلم – با بازی شایا لباف در نقش پسر و وارث ایندی – نتوانست نظر تماشاگران را جلب کند، استیون اسپیلبرگ، کارگردان سهگانه اصلی و فیلم چهارم؛ و جرج لوکاس، تهیهکننده اجرایی (که ایده «مهاجمان صندوق مقدس گمشده» را اولین بار وقتی اسپیلبرگ برای کارگردانی یک فیلم جیمز باند ابراز تمایل کرد با او در میان گذاشت) بررسی ایده فیلم پنجم را شروع کردند.
فورد به خاطر ندارد خودش نیز به همان اندازه بیتاب بوده باشد. او میگوید: «نه، فکر نمیکنم. خیلی این حس را نداشتم. مدتی طول کشید. من چند کار دیگر داشتم.» او اضافه میکند موفقیت فرنچایزهای «ایندیانا جونز» و «جنگ ستارگان» به او اجازه داد تا این حد «آزادی انتخاب» داشته باشد و ازاینجهت سپاسگزار است.
در این مورد، آن انتخابها شامل تکرار دو شخصیت دوستداشتنی دیگر (هان سولو در «جنگ ستارگان: قسمت هفتم – نیرو برمیخیزد» و ریک دکارد در «بلید رانر ۲۰۴۹») و همچنین بازی در چند پروژه مطرح دیگر بود، (ازجمله «۴۲»، «بیمصرفها ۳» و «گوینده خبر ۲»). درنتیجه، فورد میگوید: «مدتی طول کشید تا دلم برای ایندی تنگ شود.»
فورد بالاخره دلتنگ استاد دانشگاهِ حاضرجواب و سر زباندار شد و به این فکر کرد که «جا برای یک داستان دیگر هست.» او ادامه میدهد: «و آن همان داستانی بود که به سن، زمان و روابط در خانواده ایندیانا جونز میپردازد – همهچیز را کمی بیشتر به هم گره میزند و بهنوعی همه داستانهای مختلف را که پیشازاین گفته بودیم در یکجا جمع میکند. حالا در مقایسه با جایی که او را در پایان “قلمرو جمجمه بلورین” رها کردیم، بیشتر احساس راحتی میکنم.»
در ابتدا برنامهریزی شده بود که پنجمین «ایندیانا جونز» در سال ۲۰۱۹ روی پرده سینماها برود، اما موانع متعدد، آن هدف بزرگ را غیر ممکن کرد. دست آخر، اسپیلبرگ در اوایل ۲۰۲۰ قید کارگردانی پروژه را زد و کمی پسازآن، جیمز منگولد، کارگردان فیلمهای «فورد در برابر فراری» و «لوگان» مسئولیت کار را بر عهده گرفت.
منگولد میگوید: «در آن زمان احساس میشد آنها به فیلمنامه مطلوب خود نرسیدهاند. آن نسخه از فیلمنامه که تحویل من دادند، یک ماجراجویی با قلم عالی بود، اما احساس نمیکردم درمورد چیزی باشد. بخصوص احساس نمیکردم فیلمنامه به واقعیتی پرداخته است که تماشاگران، وقتی فیلم را میدیدند قرار بود با آن مواجه شوند – این که ما ستارهای تقریباً ۸۰ ساله داریم که نقش این شخصیت را بازی میکند. فیلم باید بهنوعی درمورد فردی در سالهای پایانی زندگی خود میشد که یک قهرمان بزرگ است، اما در این لحظه، واقعیتهای مرتبط با سالخوردگی را تجربه میکند.»
منگولد با برادران جِز و جان هنری باترورث که در پروژه «فورد در برابر فراری» با او همکاری کردند و همینطور دیوید کپ، کار روی نسخه تازهای از فیلمنامه را شروع کرد.
او میگوید: «وقتی تصمیم گرفتم فیلم از سن و سال ایندی و هریسون بهعنوان یک ویژگی و نه یک اشکال استفاده کند، برای من آشکار شد عتیقه (آنتیکیتراِ ارشمیدس یا همان «گردونه سرنوشت» که نام فیلم از او گرفته شده است) خودش باید بهنوعی با زمان رابطه داشته باشد. فیلم مستقیماً نه درباره پا به سن گذاشتن بلکه درباره زمان است – آنطور که زمان برای همه ما میگذرد، آنطور که همه ما همزمان با تغییر دنیای اطرافمان، پیرتر میشویم.»
فیلمنامه نهایی که داستان آن در ۱۹۶۹ اتفاق میافتد، ایندی و دخترخواندهاش، هلنا (فیبی والر بریج) را که سالها همدیگر را ندیده بودند، در حالی دنبال میکند که میکوشند اجازه ندهند گردونه به دست یورگن فولر (مس میکلسن)، نازی سابق و حالا دانشمند ناسا و یاریگران او بیفتد.
برای فورد این «یک فرصت فوقالعاده» بود، بهویژه ازاینجهت که میتوانست ایندی را «در اواخر عمرش» ببیند، هیجان داشت. او توضیح میدهد: «میخواستم او با دقت به رفتاری فکر کند که در همه عمرش از خود نشان داده است. او در آستانه بازنشستگی از دانشگاه است. در زمانی که همه به آینده نگاه میکنند، ایندی به دانشجویان بیعلاقه، باستانشناسی درس میدهد. هیچکس نمیخواهد به گذشته فکر کند. در یک دوران جدید بسیار هیجانانگیز، آدمها به ماه سفر میکنند. همه اینها ایندی را در موقعیتی قرار داده است که احساس بیگانگی میکند.»
هرچند، فردی که احساس بیگانگی نمیکرد، خود فورد بود که به شوخی میگوید «کمی بالا و پایین بردن شلاق» عموماً تنها چیزی است که برای پوشیدن دوباره کفشهای کهنه این شخصیت لازم است – حتی اگر این بار چهره آشنای اسپیلبرگ از پشت دوربین به او زل نمیزد.
البته او نگران غیبت کارگردان و همکار قدیمی خودش نبود. فورد با اشاره به سرش میگوید: «استیون اینجاست.» و بعد دستش را روی قلبش میگذارد و ادامه میدهد: «و اینجا.»
او ادامه میدهد: «و جیم (منگولد) تصدیق میکند از وقتی یادش میآید تحت تأثیر استیون – سبک و روش کاری او بود. ضمن این که استیون در مقام تهیهکننده اجرایی عملاً در همه جنبههای تولید “گردونه سرنوشت” دخیل بود.»
درواقع، اسپیلبرگ آنقدر به اتاق تدوین میآمد که منگولد نمیتواند دقیقاً تعداد دفعات حضور «بت» خود را در آنجا به خاطر بیاورد – گاهی اوقات شش تا هشت ساعت در هر جلسه؛ و وقتی اسپیلبرگ تولید نهایی را دید، منگولد پشت سر او نشسته بود و واکنشهایش را میدید.
منگولد اذعان میکند: «کل ماجرا میتوانست یک تجربه عجیب باشد، اما استیون در این فرآیند یک دوست و یک همکار بود. درمورد نوع هدایت فیلم هیچ اختلاف نظری نداشتیم. همه با مسیری که انتخاب کرده بودیم و شکل انجام کار واقعاً راحت بودند.»
منگولد قصد نداشت با «گردونه سرنوشت» هیچکدام از فیلمهای قبلی را از نو بسازد، اما مسلماً برای الهام گرفتن به «مهاجمان صندوق مقدس گمشده» رجوع کرد که در میان چهار فیلم اولازهمه بیشتر دوست دارد.
او میگوید: «تقریباً مثل یک باستانشناس، اگر به دنبال درک معرفتشناسی “ایندیانا جونز” هستید، اگر میخواهید گویش و زبان این نوع فیلمها را بفهمید، باید به سراغ نسخه اصلی و جایی بروید که استاندارد تنظیم شد.»
با این نگاه، «گردونه سرنوشت» به صلاح (جان ریس دیویس)، دوست قدیمی ایندی و ماریون (کارن آلن)، عشق قدیمی او خوشآمد میگوید. ماهیت بازگشت ماریون را نباید در اینجا لو داد، اما آلن میگوید: «ایکاش ماریون در ماجراهای این داستان نقش بیشتری داشت. بااینحال، سپاسگزارم برای سومین بار نقش این شخصیت را بازی کردم. او خیلی پرجوش و خروش و شخصیتی فوقالعاده است و اگر میدیدم به همین سادگی در قصه ناپدید میشود، دلم میشکست.»
برای والر بریج، چهره تازهوارد «ایندیانا جونز» – که خود را یکی از طرفداران بیشمار ایندی میداند («قبلاً هیچکس مثل او نبود و در آینده هم هیچکس مثل او نمیآید») – احترام گذاشتن به تمام ماجراهای باستانشناس در گذشته، دلیل اصلی علاقه او به فیلمنامه بود.
پدیده سریال «فلیبگ» با اشاره به این که وقتی کاتلین کندی، تهیهکننده، نقش هلنا را به او پیشنهاد را داد، «فریادکنان گفتم، بله!» میگوید: «موقع خواندن فیلمنامه از نفس افتاده بودم. در قصه بهدفعات به فرنچایز اصلی ادای احترام شده است.»
درحالیکه هلنا شاید بهنوعی یادآور ماریون باشد – جسور، باهوش، کاردان و دعوایی – والر بریج میگوید او تا حدی با الهام از شخصیت حقهباز باربارا استانویک در فیلم کلاسیک «خانم ایو» (۱۹۴۱) خلق شد، فردی از بیرون جذاب، اما در درون «بهطور باورنکردنی، جاهطلب و پولادین.»
وقتی هلنا را میبینیم، او اساساً یک یتیم است. مادر و پدرش مدتهاست از دنیا رفتهاند و او چند دهه است پدرخواندهاش، ایندی را ندیده است، اما هلنا زندگی ماجراجویانه خود را دارد و آثار باستانی را در بازار سیاه معامله میکند.
ستاره بریتانیایی میگوید: «من عاشق مثبتگرایی این شخصیت در شرایط مطلقاً فاجعهبار هستم. در وهله اول، نبوغ چنین فردی که یک خلافکار موفق است همیشه میتواند الهامبخش باشد.»
یکی دیگر از مزیتهای پروژه، کار کردن با خود مرد، اسطوره (اما نه افسانه!) بود. والر بریج اولین معرفی خود به فورد را به یاد میآورد – یک پیام صوتی که در آن فورد با اشاره به نام خود گفت با او کار دارد. والر بریج اعتراف میکند: «واقعاً عالی بود، چون قبل از این که او را از نزدیک ببینم، با شنیدن صدای او از شدت هیجان جیغ زدم.»
اولین ملاقات حضوری فورد و والر بریج در دفتر منگولد بود تا فیلمنامه را بخوانند. او به یاد میآورد: «در را باز کردم و وارد اتاق شدم. هریسون بلافاصله مثل یک دوست قدیمی گفت: “سلام!” و از آن روز به بعد ما هیچ مشکلی با هم نداشتیم. همهچیز عالی بود.»
آن فضای سرخوش آنها را تا لوکیشنهای فیلمبرداری ازجمله لندن، سیسیل، ادینبورگ و مراکش دنبال کرد. والر بریج میگوید: «فوقالعادهترین نکته درمورد کار با هریسون این است که شما قطعاً سرِ کار هستید – اخلاق کاری بسیار دقیقی دارد و نظم و ترتیب او فوقالعاده است. خارج از فضای کاری، او آدم بسیار شوخ و سرگرمکنندهای است.»
منگولد با اشاره به این که فورد «برای رفتن مقابل دوربین بیتاب بود»، میگوید: «ناگهان از یک گوشه صحنه میشنیدیم که “بیایید این تکه … را فیلمبرداری کنیم!” کار کردن با این مردِ فوقالعاده که عاشقانه دوستش دارم، حال من را خوب میکرد. او زود از کوره در میرود و میتواند سختگیر باشد، اما میتواند بامزه هم باشد و میتواند درخشان باشد. این رابطهای است که به خاطر آن در تمام عمرم سپاسگزار خواهم بود.»
«سپاسگزار» عبارتی است که در گفتوگوهای این گزارش بهدفعات به کار رفته است، اما بیشتر از زبان خود فورد. او میگوید سپاسگزار است که تام سلک، اولین انتخاب برای ایفاء نقش ایندیانا جونز نتوانست از تعهدات خود برای بازی در سریال «کارآگاه خصوصی مگنوم» رها شود تا نقش ایندی را به عهده بگیرد. او میگوید از اسپیلبرگ، لوکاس و لارنس کاسدان، فیلمنامهنویس «مهاجمان صندوق مقدس گمشده» و همه کسانی که استعداد و تلاش خود را برای حمایت از این فیلمها به کار گرفتند، سپاسگزار است. در اینجا مکث میکند – دوباره آن پوزخند معروف – تا در حرفهایی که همین حالا زد تأمل کند. بعد با طعنه میافزاید: «فکر میکنم کلی سپاسگزاری شد!»
او قسم میخورد هیچوقت سر صحنه به سنگینی بازی در نقش یک شخصیت محبوب برای آخرین بار فکر نمیکرد («من اینطور ساخته نشدهام») او به زمین و زمان قسم میخورد که هرگز نمیتواند از میان تمام نقشهایی که در عمرش بازی کرده است، یک کدام را بهعنوان بهترین انتخاب کند («من عاشق کسی هستم که در آن لحظه با او هستم – یک نقش محبوب ندارم»)، اما حتی فورد نیز نمیتواند انکار کند که ایندیانا جونز کمی افسانهای است – حداقل برای هواداران.
او میگوید: «وفاداری تماشاگر استثنایی است. گمان میکنم به آبکشی کردن و تکرار مربوط میشود، اما مایه خشنودی است و از آن رضایتبخشتر این واقعیت است که این فیلمها در خانوادهها از نسلی به نسل دیگر منتقل شدهاند.»
در یکی از لحظههای ابتدایی «گردونه سرنوشت» – که از ۳۰ ژوئن ۲۰۲۳ در سینماهای آمریکا اکران شد – ایندی در جشن بازنشستگی خود فرصت پیدا میکند برای همکارانی که دور هم جمع شدهاند تا از او تقدیر کنند چند کلمه بگوید. پروفسور بهسادگی میگوید: «ممنون که من را تحمل کردید.»
اگر در زندگی واقعی فرصتی مشابه فراهم شود، او پس از چهار دهه حضور در نقش ایندی چه حرفی دارد که به طرفداران این شخصیت بگوید؟ فورد با خنده پاسخ میدهد: «خب، من را گیر انداختید.» سپس از تفکرات خود ایندی قرض میگیرد: «ممنون که من را تحمل کردید.» او به کلمات بعدی کمی فکر میکند و بعد میگوید: «امیدوارم به شما خوش گذشته باشد… به من که خیلی خوش گذشت.»
منبع: اینترتینمنت ویکلی (لورن هاف)