مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
در سال ۱۹۸۴، مایکل جردن، ستاره تیم بسکتبال کالج بود و آینده درخشانی پیش روی خود داشت، ورزشکاری که مهارتهای همهجانبهاش در زمین، از قبل به او جلوهای ستارهوار داده بود. جردن ۲۱ ساله در همان سال با پیوستن به تیم شیکاگو بولز، فرصت حضور در انبیای را پیدا کرد و بهسرعت به یکی از ستارههای بیرقیب لیگ حرفهای بسکتبال آمریکا تبدیل شد.
او به خاطر تواناییهای رشکبرانگیز خود در پرش که با اسلم دانکهای نمایشی مزین میشد، لقب «His Airness» (بازی با عبارت His Highness به معنای «اعلیحضرت») را به دست آورد و طی ۱۵ فصل حضور در انبیای به محبوبیت این لیگ در سراسر دنیا کمک کرد، اما جردن در همان سال اول با پیوستن به برند نایکی، قرارداد دیگری نیز امضا کرد که زندگی خودش و بسیاری از دیگر ستارههای دنیای ورزش را تغییر داد.
تصور این که نایکی در ۱۹۸۴ در حوزه پوشاک بسکتبال نام بزرگی نبود، تقریباً غیرممکن است، اما واقعیت همین بود. آدیداس و کانوِرس رهبران بازار بودند. تا این که سانی واکارو مشاور بازاریابی نایکی، فیل نایت مدیرعامل شرکت را متقاعد کرد تمام تلاش خود را بکند و حتی شده به قیمت به باد دادن بودجه سالانه بخش بسکتبال نایکی، فقط یک بازیکن جذب کند: مایکل جردن.
واکارو باور داشت این بازیکن تازهکار قرار است یک سوپراستار شود و با طراحی یک کفش بسکتبال ویژه برای جردن، او را متقاعد کرد به نایکی بیاید. «ایر جردن» که حالا یکی از محصولات نمادین نایکی است، تنها در اولین سال تولید ۱۶۲ میلیون دلار فروش داشت.
حالا این داستان، محور اصلی فیلم «ایر» (Air)، تازهترین تجربه کارگردانی بن افلک شده است که در آن مت دیمون، رفیق قدیمی این بازیگر و کارگردان و همبازی او در فیلم برنده اسکار «ویل هانتینگ خوب»، نقش واکارو را ایفا میکند.
خود افلک در نقش نایت ظاهر میشود، مدیرعامل پورشهسوار نایکی که وقتی تیم پشتیبانی جردن – با هدایت مادرش، دلوریس – خواهان امضای یک قرارداد دورانساز با او میشوند، بهناچار همهچیز را به خطر میاندازد. آنها میخواهند جردن بابت هر کفشی که با نام او در بازار فروخته میشود، رقمی دریافت کند که به معنای کاهش درآمد نایکی است؛ و یک حرکت رادیکال در آن زمان که شکل پرداخت پاداش به ورزشکاران در ازای تائید محصولات را تغییر داد. بااینحال برای افلک، دیمون و تیم آنها، آوردن این داستان به روی پرده هیچوقت کار آسانی نبود.
همهچیز با «آخرین رقص» شروع شد
در ۲۰۲۰، الکس کانوِری، فیلمنامهنویس در حال رشد، به خاطر همهگیری کرونا گیر افتاده بود و جز مرور کارهای نتفلیکس کار چندانی نداشت. او میگوید: «من مثل خیلیهای دیگر در چند ماه اول قرنطینه در خانه زندانی بودم؛ بنابراین فرصت داشتم “آخرین رقص” را ببینم.»
«آخرین رقص» مانند «شاه ببر» یا «مردم عادی»، یکی از سریالهایی بود که خیلیها در روزهای اول کووید-۱۹ در فهرست کارهایی که حتماً باید دید، گذاشته بودند. این سریال مستند برنده جایزه امی، روایتی از دوران ورزشی جردن با تمرکز بر آخرین فصل حضور او در شیکاگو بولز است.
کانوری با دیدن «آخرین رقص» تصمیم گرفت بیشتر درمورد آن قرارداد بسیار مهم تحقیق کند. او توضیح میدهد: «در سریال در حد یک فیلم پنج دقیقهای به نایکی و این که “ایر جردن” چگونه شکل گرفت اشاره میشود.»
کانوری با الهام از آن اتفاق، فیلمنامهای نوشت که در ابتدا «ایر جردن» نام داشت. نوشته او در «فهرست سیاه» سال ۲۰۲۱ قرار گرفت که گزیدهای از محبوبترین فیلمنامههای تولیدنشده در هالیوود است.
کانوری اضافه میکند: «میتوان فیلم را در یک جمله توضیح داد. داستانی درباره این که نایکی چگونه مایکل جردن را به دست آورد… این قصه قابلیت دارد به بالای کپه برود و مردم یک کم بیشتر به آن فرصت دهند.»
بااینحال، داستان «ایر» – که از پنج آوریل در سینماهای آمریکا اکران شد – در ظاهر خیلی دراماتیک به نظر نمیرسد. او اذعان میکند: «در نگاه اول، این فقط فیلمی درباره یک معامله کفش است که داستانش کم و بیش در یک هفته اتفاق میافتد و دامنه کوچکی دارد، اما بخش مهم زمانی است که شما میگویید درباره نایکی و مایکل جردن است… میتوانید با صد نفر در خیابان صحبت کنید و همه آنها میدانند مایکل جردن کیست و نایکی چیست. این چیزی است که به نظر من آن را بالاتر از یک فیلم درباره یک کفش قرار میدهد.»
بااینحال، کانوری نیاز داشت برای ورود به داستان راهی پیدا کند. او میگوید: «همهچیز به شخصیت ختم میشد؛ پس سؤال این بود: چه کسی میتواند قهرمان و موتور فیلم باشد؟ و به اعتقاد من، پیدا کردن سانی و دلوریس واقعاً چیزی بود که داستان را ارتقا داد – عنصر انسانی به آن داد.»
مایکل جردن باید راضی میشد
با ورود مت دیمون و بن افلک به «ایر»، این پروژه مانند جردن در زمین بسکتبال در هوا به پرواز درآمد. دیمون توضیح میدهد: «اولین قدم گرفتن تائید او بود. قبل از این که خیلی هیجانزده شویم، بن گفت: “ما باید برویم او را ببینیم.” بچههای من در نیویورک مشغول کاری بودند و خودم نمیتوانستم بروم؛ بنابراین بن برای ملاقات با مایکل به فلوریدا رفت.»
افلک دورادور با جردن آشنا بود – آنها در گذشته چند بار با هم کارت بازی کرده بودند. افلک میگوید: «من آنقدر خوششانس بودم که چند بار با او برخورد داشته باشم. نمیخواهم وانمود کنم من و او با هم دوست هستیم. من این مرد را میپرستیدم و هرازگاهی شانس داشتم با او وقت بگذرانم. برای من خیلی خاطرهانگیز است، هرچند احتمالاً خودش یادش نیست! بنابراین حداقل اینقدر با او آشنا بودم که تماس بگیرم و بگویم: “میتوانم پیش تو بیایم تا درباره مسئلهای با هم صحبت کنیم؟”»
افلک به فلوریدا سفر کرد تا جردن را از نزدیک ببیند. جردن از او دعوت کرد در زمین گلف همدیگر را ملاقات کنند. افلک که از علاقهمندان گلف نیست، منتظر ماند بازی او تمام شود. او درباره جردن میگوید: «او یک مرد بسیار باابهت و قدرتمند است. بهنوعی مثل این است که کنار کوه المپوس ایستادهاید. شما دور و بر کسی هستید که یکجورهایی جایگاه خدایی دارد.»
بازیگر و کارگردان ۵۰ ساله که فیلمهایش در مقام کارگردان شامل «رفته عزیزم رفته» و فیلم برنده اسکار «آرگو» میشود، کاملاً آماده بود در صورت مخالفت جردن پروژه را کنار بگذارد.
او میگوید: «احمقانهترین کار در دنیا این بود که ما برویم و فیلمی بسازیم که نام مایکل را به کار میگیرد و بخشی از داستان زندگی اوست که خودش با آن مخالف است؛ بنابراین اگر میگفت: “این کار را نکنید”، حتماً این کار را نمیکردم. همین بود. همهچیز تمام میشد. دیگر حرفی زده نمیشد؛ و من کاملاً آماده بودم این پاسخ را از او بگیرم، چون دلیلی نداشتم فکر کنم او بخواهد درباره این مسئله حرف بزند یا از آن استقبال کند، بهخصوص که داستان خود مایکل جردن نبود که کسی حقوق آن را خریده باشد. بااینحال متوجه شدم او خیلی مهربان است.»
جردن برای فیلم چند پیشنهاد داشت
افلک، عاقلانه از مایکل جردن پرسید دوست دارد در فیلمی که به بخشی از داستان زندگی او میپردازد، چه چیزی ببیند. افلک میگوید: «من گفتم: “نمیخواهم چیزی که اساساً برای تو مهم است یا به آن اعتقاد داری، زیر پا بگذارم. اگر نکتهای هست لطفاً به من بگو. قول میدهم برای ما مقدس بماند.” مایکل کسی نبود که مثلاً بگوید: “خب، ما باید درمورد وقتی من فلان کار را کردم صحبت کنیم.” او فقط از دیگران میگفت. میخواست مطمئن شود افراد دیگری که در زندگیاش معنی دارند در داستان باشند.»
برای این که «ایر» به مرحله فیلمبرداری برسد، نیاز بود فیلمنامه بازنگری شود تا افرادی را در بربگیرد که جردن احساس میکرد در موفقیت او در سالهای اول دوران ورزشیاش نقش بسیار مهم داشتند. نفر اول، جرج راولینگ، یکی از کمکمربیان تیم ملی آمریکا در بازیهای المپیک ۱۹۸۴ لس آنجلس بود، زمانی که جردن و همتیمیهایش برنده مدال طلا شدند. نفر دوم، هاوارد وایت بود که در بخش ارتباط با ورزشکاران نایکی کار میکرد و در هموار شدن مسیر همکاری شرکت و جردن نقش داشت. سومین نفر ضروری، پدر و مادر جردن، جیمز و دلوریس جردن بودند. درواقع مادر جردن بود که او را ترغیب کرد برای مذاکره با مسئولان نایکی به این شرکت برود، درحالیکه خودش محصولات کانورس را ترجیح میداد.
افلک میگوید: «صادقانه بگویم، در شروع کار میخواستم این فیلم درباره خود مایکل باشد. پدر و مادر او نقش زیادی در داستان نداشتند.»
بعد که افلک «حس احترام، تکریم و ستایش» جردن نسبت به والدینش، بهویژه مادرش را دید، نظرش تغییر کرد. او میگوید: «واقعاً شوکه شدم و خجالت کشیدم که چرا خودم از اول این فرض را در نظر نگرفتم، اما وقتی حساسیت مایکل را دیدم، بلافاصله متوجه شدم این خود داستان است و داستان زیبایی هم هست – داستانی درباره دلوریس جردن و معنای او در زندگی مایکل و این که او نمادی از جایگاه پرمعنای مادران در زندگی خیلی از ورزشکاران، متصدیان حوزه سرگرمی و بخصوص آدمهای فعال در این عرصه است که اغلب در سن بسیار کم به دنیای شهرت و پول که میتواند گیجکننده باشد، سوق داده میشوند.»
وایولا دیویس جمله پایانی بود
وقتی افلک در این حد که نظر جردن را درباره انتخاب بازیگران فیلم بداند – دیمین یانگ در لحظههای کوتاه حضور «امجی» روی پرده، نقش او را بازی میکند – از او سؤال کرد، با پاسخ تکاندهندهای مواجه شد.
او میگوید: «من بدون این که فکر کنم – که همیشه یک اشتباه است – سؤال کردم: “به نظرت چه کسی باید نقش مادر تو را بازی کند؟” او گفت: “باید وایولا دیویس باشد.” خدای من! مثل این بود که قرار باشد من یک تیم بسکتبال جمع کنم و اصرار داشته باشم مایکل جردن حتماً در تیم باشد! ما درباره چنین آدمی صحبت میکنیم. همه باید بهترین باشند.»
دیویس، بازیگر چهار بار نامزد اسکار که در ۲۰۱۷ برای «حصارها» برنده بهترین بازیگر زن شد – و رک و پوستکنده بگوییم سال قبل هم باید برای «پادشاه زن» نامزد میشد – احتمالاً معادل تمام و کمال مایکل جردن در دنیای بازیگری است.
دیمون به یاد میآورد افلک پس از دیدار با جردن با او تلفنی تماس گرفت: «مایکل یک نماد است و برای همه ما این معنا را دارد، اما بن گفت وقتی مایکل درمورد مادرش حرف میزد، چهرهاش طوری بود که قبلاً هرگز ندیده بود؛ پس احساس کردیم: “حالا میدانیم فیلم قرار است چطور باشد.» و بن گفت: “تنها خبر بد این است که باید وایولا دیویس را داشته باشیم. اگر او نباشد، نمیتوانیم فیلم را بسازیم.” آن موقع بود که فکر کردیم چطور میتوانیم نقش دلوریس را گسترش دهیم.»
خبر به دیویس رسید که جردن میخواهد او نقش مادرش را بازی کند. دیویس اذعان میکند: «مایه مباهات است، چون با این حس وارد کار میشوم که “از پس من برمیآید؟” – سندروم خودویرانگری! بنابراین حس خوبی دارد که بدانید یک نفر شما را میخواهد، اما بخش بعدی این است که حالا باید وارد نقش شوم؛ و اگر ویدیوهای دلوریس جردن را دیده باشید، او مطالعهای درباره بیسویی ذن است. او زنی بسیار بسیار ثابت و ساکت است. تصور میکنم حتی وقتی عصبانی میشود، احتمالاً بسیار، بسیار، بسیار ثابت است؛ پس احاطه شدن در این نوع روحیه برای من یک چالش بود، چون خودم زنی هستم که همیشه سر جنگ دارم. واکنشهای آنی نشان میدهم.»
جرج راولینگ واقعاً رؤیایی داشت
افلک در مرحله گزینش بازیگران، کریس تاکر را برای نقش هاوارد وایت و مارلون وینز را برای نقش جرج راولینگ انتخاب کرد. در همین حین، جیسون بیتمن برای نقش راب استراسر، مدیر اجرایی نایکی انتخاب شد، اما درحالیکه افلک فیلمنامه را مطابق با شرایط جدید بازنویسی میکرد، مسئله فقط به همینجا ختم نشد. او این نکته قابل توجه را اضافه کرد که در ۱۹۶۳، وقتی مارتین لوتر کینگ جونیور، سخنرانی نمادین «رؤیایی دارم» خود را در گردهمایی بزرگ طرفداران تساوی حقوق سیاهپوستان و سفیدپوستان در واشنگتن ایراد کرد، راولینگ داوطلبانه یکی از افراد تیم حفاظت مراسم بود.
راولینگ جوان در پشت میز خطابه از کینگ پرسید اجازه دارد نسخه تایپی سخنرانی را نگه دارد. همانطور که انتظار میرفت کینگ با خواسته او موافقت کرد. سالها بعد برای خرید متن سخنرانی کینگ، بیش از سه میلیون دلار به راولینگ پیشنهاد شد که او نپذیرفت. وقتی افلک متوجه شد این مسئله واقعیت دارد، میدانست باید آن را بهعنوان بخشی از صحنه دیدار راولینگ با واکارو در فیلم وارد کند.
وینز میگوید: «وقتی تکگویی این شخصیت در فیلمنامه را خواندم – این که واقعی بود و او هنوز متن سخنرانی «رؤیایی دارم» را دارد – مطمئن شدم برای بازی کردن، یک شخصیت شگفتانگیز است.»
«ایر» مانند خود جردن به هنرمندان پویایی میدهد
«ایر» اولین فیلم آرتیستز اکوئیتی، شرکت جدید افلک و دیمون است که مبنای تقسیم سود را نهفقط برای کارگردانان، تهیهکنندگان و بازیگران، بلکه برای سایر عوامل پروژه نیز لحاظ میکند. افلک میگوید: «این کار بازتابی از قرارداد خود جردن با نایکی است. فیلم به لحاظ مضمون بهنوعی با کاری که ما تلاش میکردیم انجام دهیم و بلندپروازیهای ما ازنظر فلسفی، مشابهت دارد.»
او ادامه میدهد: «ما میخواستیم برای راهاندازی یک شرکت کوچک با شیوهای مشابه با آنچه نایکی میخواست انجام دهد، پول جمع کنیم، یعنی کمی قوانین را عوض کنیم… مطمئناً کار خودم را به آن روش عمیق و قابل توجه تشبیه نمیکنم – قراردادی که نهفقط زندگی مایکل را تغییر داد، بلکه برای ورزشکاران دیگر صدها میلیارد دلار به همراه داشت. اعتقاد ندارم حالا مناسبات عادلانه شده است، اما کار آنها یک قدم در این مسیر بود. ما سعی میکنیم قدم مشابهی برداریم، برای این که فکر میکنم بهترین کار است.»
منبع: انامای (جیمز ماترام)
تماشای آنلاین فیلم ایر در نماوا