مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
«اکو ۳» (Echo 3) نمونه قابل توجه سریالی است که نباید آن را از روی یکی دو اپیزود اول قضاوت کرد، چه از حال و هوای داستان خوشمان بیاید چه نیاید. در ابتدا به نظر میرسد تکهای از یک پارچه آشنا با طرح مردان نظامی است که از مهارتهای ویژه خود برای محافظت از عمیقترین پیوندهایشان استفاده میکنند.
اپیزود اول درباره یک مأموریت بههمریخته در افغانستان برای نجات یک گروگان است و شب قبل از آن سفر سرنوشتساز، یک عروسی برگزار میشود. امبر (جسیکا آن کالینز) با پرینس (میخیل هایسمان)، دوست و همکار برادرش بمبی (لوک ایوانز) در واحد عملیات ویژه نظامی ازدواج میکند. امبر به بمبی میگوید: «او فقط یک نیروی دیگر در واحد شما نیست. باید پیش من برگردد.»
در ابتدا احساس میشود مبنای «اکو ۳» تمرکز بر ارتباطات عاطفی مرکزی در کنار فعالیتهای نظامی است و قرار است در ادامه به شکل کسلکنندهای داستانی درمورد نیروهای ویژه را روایت کند که به قهرمانان اکشن تبدیل میشوند. (و در تمام مواد تبلیغاتی سریال روی نام مارک بول، نویسنده، تهیهکننده اجرایی و کارگردان چند اپیزود آن بهعنوان فیلمنامهنویس دو فیلم تحسینشده «مهلکه» و «سی دقیقه بامداد» مانور داده شده است.) اما سریال خیلی هوشمندانهتر، پیچیدهتر و حساستر از مقیاس دنیوی است که در ابتدا ممکن است از خود نشان دهد.
در ادامه اپیزود اول و ماهها پسازآن که بمبی و پرینس از مأموریت در افغانستان جان سالم به درمیبرند، امبر در مرز کلمبیا و ونزوئلا ربوده میشود. او که یک محقق بااستعداد است، در حین انجام تحقیقات علمی روی آلکالوئیدها توسط نیروهای رادیکال بازداشت میشود. کشف یک دستگاه ردیاب نظامی که پرینس مخفیانه در کولهپشتی امبر جاسازی کرده است، آنها را مشکوک میکند که او یک اخلالگر است.
ازآنجاییکه امبر یک زن آمریکایی است – و عروس یک دلال اسلحه ثروتمند (بردلی ویتفورد) – پای سیا، کاخ سفید، دولت کلمبیا و رسانهها به ماجرا باز میشود، اما در شروع اپیزود دوم، بمبی و پرینس با تکیه بر تجربیات نظامی خود به اعماق خطرناکترین نقاط کلمبیا سفر میکنند تا خودشان او را نجات دهند. آنها آماده انجام هر کاری هستند و بهسرعت خود را به سفارت ایالات متحده در این کشور میرسانند. این دو تا حدی به عملیات پشت صحنه دسترسی دارند. ارتش کلمبیا اردوگاهی در بوگوتا را که امبر به آنجا منتقل شده است، کاملاً زیر نظر دارد، اما این کافی نیست. بمبی و پرینس سعی میکنند خودشان مشکل را برطرف کنند، اما نقشه آنطور که برنامهریزی شده بود پیش نمیرود.
«اکو ۳» با اقتباس از سریال اسرائیلی «جایی که قهرمانان پرواز میکنند» (۲۰۱۸) ساخته شده است و پابلو تراپرو سینماگر آرژانتینی، کلودیا یوسا فیلمساز پرویی (که «شیر اندوه» به کارگردانی او در ۲۰۰۹ اولین نامزدی اسکار این کشور در بخش بهترین فیلم خارجیزبان را به همراه داشت.) و بول اپیزودهای آن را کارگردانی کردهاند.
اتفاقاتی که تلاش برای نجات امبر را بینتیجه میکند، به بافتی هیجانانگیز در درام داستان تبدیل میشود. در همین حال «اکو ۳» بمبی، پرینس و امبر را شخصیتهایی بیگانه ترسیم میکند که با بسیاری دیگر از قطعات بازی که محکم در جای خود قرار دارند، قابل مقایسه نیستند و با این کار در تمام مدت تماشاگر را هیجانزده نگه میدارد.
سریال داستان خود را به شیوه فیلمهایی چون «ربودهشده» و «کماندو» روایت نمیکند و از انواع و اقسام داستانهای هالیوودی با این اشاره که مهارت در کشتن و قدرت آتش میتواند مشکلات شخصی را برطرف کند و هر موضوع سیاسی را به باد دهد، فاصله میگیرد. این یک نسخه انسانیتر است و همین تماشای آن را دردناکتر و در عین حال هیجانانگیزتر میکند. پیرنگ سریال با تأکید بر حس بههمریختگی سیاسی و بسته شدن دستان سیاستمداران در نقطهای خاص، این حس را عمیقتر میکند.
بول پیشازاین تمایل خود به اکشن نظامی و هیجانات سیاسی پرتنش را نشان داده است. او نویسنده دو نمونه از موفقترین تریلرهای ژئوپلیتیکی قرن بیست و یکم است: «مهلکه» (۲۰۰۸) و «سی دقیقه بامداد» (۲۰۱۲) هر دو به کارگردانی کاترین بیگلو. فیلم اول درباره یک تیم خنثیسازی مواد منفجره در جنگ عراق و واکنشهای روانی آنها به استرس جنگ، جایزه اسکار بهترین فیلمنامه غیر اقتباسی و در مقام یکی از تهیهکنندگان، جایزه اسکار بهترین فیلم را برای او به همراه داشت و او برای فیلم دوم با موضوع یک دهه تعقیب بینالمللی برای از پا درآوردن اسامه بن لادن، رهبر شبکه تروریستی القاعده، پس از حملات ۱۱ سپتامبر، بار دیگر نامزد جوایز اسکار بهترین فیلمنامه غیر اقتباسی و فیلم شد.
«اکو ۳» کار جدید او که از ۲۳ نوامبر در اپل تیوی پلاس در حال پخش است، یک تریلر ژئوپلیتیکی دیگر است، با این تفاوت که داستان آن بجای خاورمیانه در آمریکای لاتین روی میدهد. سریال با این ایده شروع شد که یک پروژه سینمایی در این منطقه باشد، اما بول و همکارانش در ادامه به نتیجه رسیدند بهتر است کار را در قالب یک مجموعه تلویزیونی انجام دهند.
بول درباره انتخاب کلمبیا بهعنوان محل وقوع بخش زیادی از داستان سریال میگوید: «فکر میکنم آمریکای لاتین بهویژه کلمبیا در مقایسه با مدتزمانی که ما برای فیلمبرداری و بحث درباره اروپا یا خاورمیانه صرف میکنیم، حرفهای زیادی برای گفتن دارد که تقریباً نادیده گرفته شده است. به نظرم میآید بهتر است بیشتر روی این منطقه کار شود.»
تصویربرداری «اکو ۳» که اولین تجربه بول ۴۹ ساله بهعنوان گرداننده و درواقع همهکاره یک سریال است، حدود یک سال طول کشید و او و همکارانش تلاش کردند تجربه سینمایی و کیفیت سینمایی را به تلویزیون بیاورند. بزرگترین چالش گروه تصویربرداری در شرایط همهگیری کووید بود.
او میگوید: «عبور از کووید درحالیکه سریال را میساختیم و ایمن نگهداشتن عوامل تولید، همیشه در خط مقدم ذهن ما بود.»
«اکو ۳» در کنار فضای اکشن خود بر خانواده تمرکز دارد، هم خانوادهای که فرد در آن متولد میشود و هم حسی از ارتباط خانوادگی که بین همرزمان شکل میگیرد. بول با اشاره به این موضوع میگوید: «خانواده موضوعی است که همه ما میتوانیم با آن ارتباط برقرار کنیم. ما در طول فصل مضامین اعتماد و صداقت و بهای صادق نبودن را بررسی میکنیم. هدف این بود که چنین موضوعاتی در یک داستان تریلر واقعاً پرتنش و پر از لحظههای اکشن کنار هم قرار بگیرد.»
بول کار گروه بازیگری سریال بخصوص ایوانز، کالینز و هایسمان و همینطور بازیگران کلمبیایی و دیگر بازیگران اهل آمریکای لاتین را تحسین میکند و میگوید: «آنها سریال را زنده کردهاند. فکر میکنم حضوری بسیار صادقانه و حتی شجاعانه داشتند. واقعاً سپاسگزارم که به خاطر ما از جان و دل مایه گذاشتند.»
یکی از نکات درخور توجه درباره شخصیتهای سریال این است که هر کدام پویایی خود را دارند و تماشاگر نمیتواند قهرمانها و آدمهای بد را از هم تشخیص دهد. ایجاد این ابهام در شخصیتها یکی از چالشهای بازیگران نقشهای اصلی بود.
میخیل هایسمان میگوید: «من سعی کردم واقعاً روی شخصیت پرینس و خواستهها و نیازها و نقصهای او تمرکز کنم. پیچیدگی این آدمها را همیشه دوست داشتم. آنها قهرمانان جنگ هستند، اما نقصهای زیادی دارند و پرینس فقط یک عیب ندارد – چند عیب دارد؛ بنابراین روی چیزهایی تمرکز کردم که شخصیت او نیاز دارد. مشکل بین این سه نفر چیزی است که کار را خیلی جالب میکند.»
برای جسیکا آن کالینز نیز جنبه انسانی و دوگانگی شخصیتها شگفتانگیز بود. او میگوید: «مارک توانست این تناقضات را بهخوبی درمورد همه شخصیتها نشان دهد. این یکی از جنبههای بسیار جذاب سریال است.»
او امبر را «یک شخصیت زن پیچیده با لایههای مختلف و زیرمتن فراوان» توصیف میکند و ادامه میدهد: «امبر بهعنوان یک شخصیت در دل یک داستان شگفتانگیز قابلیتهای زیادی برای کار داشت. من اجازه داشتم نقش یک زن را با تمام جنبههای انسانی آن بازی کنم. میتوانستم به مکانهای تاریک بروم و جنبههای شخصیتی را نشان دهم که گاهی اوقات زشت یا ناخوشایند به نظر میرسد، اما تا حد ممکن انسانی و قابل ارتباط است. فکر میکنم همه ما این ویژگیها را در درون خودمان داریم. امبر برای من یک نقش باورنکردنی بود.»
لوک ایوانز توضیح میدهد: «شما بهعنوان یک بازیگر همیشه به دنبال داستانها، نقشها و آدمهایی میگردید که میخواهید با آنها کار کنید و در یک سفر همراه شوید. پیدا کردن آنها کار آسانی نیست. گاهی اوقات چیزی را میخوانید که شما را ذوقزده میکند و میخواهید آن را انجام دهید و این یکی از آن موارد بود. ما مارک بول فیلمنامهنویس برنده اسکار را در رأس کار داشتیم و او چیزی نوشته بود که بهخوبی با موضوع آن آشناست و دنیایی را ترسیم کرده بود که جزئیات و ظرافتهای آن را بهخوبی میداند. به خودم گفتم: “خوب، ازهرجهت یک سفر تمامعیار است.” و واقعاً همینطور بود، از ابتدا تا انتها.»
با این که «اکو ۳» یک تریلر بسیار هیجانانگیز با صحنههای اکشن و ماجراجویی فراوان است، اما قلب سریال را رابطه بین امبر، پرینس و بمبی شکل میدهد.
ایوانز درباره این که چگونه رابطه آنها به نقطه کانونی سریال تبدیل میشود، میگوید: «نکته اینجاست که ما سه نفر فقط در اپیزود اول با هم هستیم؛ بنابراین همه ما ازجمله کارگردانان و نویسنده مسئولیت بزرگی داشتیم که خیلی سریع گذشته خودمان را روی پرده بسازیم و تثبیت کنیم. فکر میکنم این کار را کردیم، اما یک چالش بود، چون یک اپیزود یک ساعتی داریم و بعد از هم جدا میشویم. پس پیوند آنها هرچه هست باید فقط در چند صحنه بهاندازه کافی تثبیت و واقعی و درونی شود. ۹ اپیزود بعدی را صرف مبارزه برای نجات آن پیوند میکنیم.»
او ادامه میدهد: «خوشبختانه من با دو بازیگر باورنکردنی کار میکردم. همه ما میدانستیم باید پیوند بین امبر، پرینس و بمبی را به تماشاگر ثابت کنیم. بهمحض این که موضوع مشخص شد، احساس کردم حالا، این که دو مرد قرار است برای نجات زن هر کاری را که لازم است انجام دهند، قابل باور است. گاهی اوقات میتوان گفت: “خوب، همین کافی است که بدانیم آنها سابقهای دارند”، اما برای ما ضروری بود مطمئن شویم این ارتباطات تا حد امکان واقعی و عمیق باشد.»
دراینبین، نقش بول بهعنوان خالق سریال بسیار اهمیت داشت. کالینز درباره شیوه کاری او میگوید: «مارک با تمام وجود خود سر صحنه ظاهر میشد. او هر روز، هر ساعت، هر دقیقه آنجا بود و با انسجام و طرز فکرش کار را به لحاظ کیفی کنترل میکرد. قرار گرفتن کنار کسی که کارش را جدی میگیرد، تجربه شگفتانگیزی بود.»
منبع: rogerebert.com، سیبیآر، دیجیتال ترندز