مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
سریال انگلیسی (The English) به دلایل مختلف یک وسترن نامتعارف است، اما محوریترین دلیل احتمالاً عشقی است که در دل داستان جریان دارد.
ماجراهای فیلم عاشقانه «انگلیسی» در سال ۱۸۹۰ عمدتاً در دشتهای وحشی کانزاس و وایومینگ در آمریکا روی میدهد. بانو کورنلیا لاک، یک نجیبزاده انگلیسی (با بازی امیلی بلانت) برای انتقام مرگ پسرش به آمریکای میانه آمده است. در اینجا راه او با گروهبان ایلای ویپ (چاسکه اسپنسر)، یک پیشاهنگ سابق سوارهنظام و عضو قبیله پاونی یکی میشود. ایلای در راه نبراسکا برای مطالبه زمینی است که طبق قانون به خاطر خدمت در ارتش ایالات متحده باید به او داده شود، هرچند به او گفتهاند مردان سفیدپوست به قول خود عمل نمیکنند. آنچه کورنلیا و ایلای نمیدانند این است که سرنوشت آنها در هم تنیده شده است.
به گفته هیوگو بلیک، نویسنده و کارگردان، درحالیکه کورنلیا و ایلای برای مبارزه و زنده ماندن با هم کار میکنند، پیوندی بین آنها شکل میگیرد که برای طراحی آن کار زیادی انجام شد.
بلیک که همچنین خالق سریال کوتاه تحسینشده «زن محترم» (۲۰۱۴) است، میگوید: «تصویر غالب از قصههای کابوی، حداقل آن چیزی که من در ذهن دارم، درونمایهای از انتقامجویی شخصیت اصلی به خاطر ظلمی است که به او شده است. او وارد عمل میشود و انتقام میگیرد، چون این کار از هیچکس دیگری برنمیآید، اما این قصهها یک جنبه دیگر نیز دارد که برای فیلمها یا سریالهای وسترن خیلی آشنا نیست – یک جنبه رمانتیک-حماسی که ممکن است در “دکتر ژیواگو” ببینید. پس شما این موضوع کاملاً باز و بزرگ انتقام را دارید و همزمان صمیمیت یک داستان عاشقانه را دارید. این جنبه در داستان خودش، ضربآهنگ خودش و افشاگریهای خودش رشد میکند. برای ما حال و هوای عاشقانه داستان از همان ابتدا بهاندازه جنبه انتقامی آن مهم بود؛ بنابراین این دو عنصر نسبتاً متفاوت، داستان ما را پرتنش و احتمالاً غیر معمول کرد.»
اولین دیدار کورنلیا و ایلای در وضعیت خیلی بدی صورت میگیرد. هر دوی آنها به لطف عناصر بیقانون غرب زندگی خود را در خطر میبینند و با وجود گذشتههای بسیار متفاوت خیلی سریع به هم پیوند میخورند.
اسپنسر که بیشتر به خاطر بازی در نقش سام اولی در فیلمهای «گرگ و میش» و کارش در سریال بانشی و فیلم مستقل تحسینشده «سرخپوست وحشی» شناخته میشود، میگوید: «وقتی متن سریال را میخواندم، خیلی تمایل داشتم بیشتر و بیشتر از ارتباط ایلای و کورنلیا سر دربیاورم. تند ورق میزدم که ببینم این رابطه به کجا میرسد. با توجه به این که آنها از دو طرف مختلف، از دو فرهنگ متفاوت میآیند، واقعاً جالب است که حد وسط را پیدا میکنند؛ و این در تراژدی و التیام شکل میگیرد.»
بلانت که بهعنوان تهیهکننده اجرایی نیز با سریال همکاری کرد، با این حرف موافق است. او میگوید: «پیوند کورنلیا و ایلای خیلی زیبا است. کورنلیا زنی خوشدل و امیدوار است که بیشازحد درباره خودش به دیگران اطلاعات میدهد. در مقابل، ایلای مردی کاملاً تودار و کمحرف است. بهاینترتیب درحالیکه این دو بیشتر و بیشتر خود را به هم نشان میدهند و در عین حال برای زنده ماندن به یکدیگر نیاز دارند، صحنههای درخشان و دوستداشتنی ایجاد میشود.»
رابطه کورنلیا و ایلای به لطف نقشآفرینی ماهرانه بلانت و اسپنسر جلوهای کاملاً طبیعی دارد. این در حالی است که آنها از قبل خیلی با هم تمرین نکردند.
بلانت میگوید: «قبل از این که برای شروع تصویربرداری به اسپانیا برسیم، از طریق زوم با هم در ارتباط بودیم و تمرین میکردیم. بعد چند هفته در اسپانیا فرصت داشتیم تا درمورد شکل کار صحبت کنیم، اما برای هیچکدام از صحنهها خیلی تمرین نکردیم. بیشتر درباره آن حرف میزدیم و خیلی زود متوجه شدیم هر دو به نقشهایمان نزدیک شدهایم و آن را حس میکنیم.»
اسپنسر با تائید حرفهای بلانت میگوید: «کار کردن با امیلی خیلی راحت بود. قبل از شروع تصویربرداری تحقیق کردیم، بنابراین ورود به صحنهها و بین برداشتها و چیدمان خیلی راحت بود. زیاد تمرین نکردیم، حتی برای صحنههای سنگین. سعی کردیم همهچیز را سبک نگه داریم.»
سطح کشش متقابل بلانت و اسپنسر در لحظههای حساستر بین کورنلیا و ایلای، کار را برای بلیک بسیار سادهتر کرد. او میگوید: «من خوششانس بودم. متن سریال بهنوعی هر دوی آنها را تحت تأثیر قرار داد، طوری که متوجه شدند چطور حال و هوای داستان را درست ترسیم کنند. این اتفاق همیشه نمیافتد، اما اگر بیفتد، اگر کارگردان خوبی باشید، فقط دو کار انجام میدهید: دوربین را در جای درست میگذارید و بعد از سر راه بازیگران کنار میروید.»
البته یکی از جنبههای کلیدی رابطه عاشقانه فزاینده کورنلیا و ایلای چیزی است که در آن وجه اشتراک ندارند، هرچند همانطور که بلانت اشاره میکند: «جنبه هیجانانگیز و جسورانه سریال ما این واقعیت است که برای کورنلیا اهمیت ندارد ایلای یک بومی آمریکایی است. هر چیزی در این رابطه که خارج از هنجارهای اجتماعی تعریف میشود، برای آنها بیربط است. تنها کاری که باید انجام دهند این است که زنده بمانند. نیاز به زنده ماندن چیزی است که کورنلیا و ایلای در هم میبینند.»
بلیک اشاره میکند همزمان با عمیقتر شدن پیوند بین کورنلیا و ایلای، مهمترین چالش، اطمینان از جلب توجه بیننده بود. او میگوید: «این همهچیز است. شما کهنالگوی یک عاشقانه را دارید. کل داستان همین است، بنابراین انتظار دارید اتفاق بیفتد، اما باید به شخصیتها جلوهای کاملاً ارگانیک میدادیم که تماشاگر احساس کند میتواند با آنها همراه شود. در غیر این صورت احساس میشد ارتباط این دو زورکی و ساختگی است؛ بنابراین تلاش کردیم یک حس ارگانیک و حقیقی ایجاد شود. شخصاً خیلی تحت تأثیر نتیجه کار امیلی و چاسکه قرار گرفتم. من اولین کسی بودم که آن را دیدم و میدانستم آنها کار بزرگی انجام دادند.»
در بخش زیادی از سفر کورنلیا، تماشاگر از اتفاقی که برای پسر او افتاد بیخبر میماند. آنچه ما میدانیم این است که او با مرگی آهسته و دردناک درگذشت و کورنلیا میخواهد با مردی که مسئول آن است مقابله کند.
بلانت ۳۹ ساله که فیلمهای تحسینشده و محبوب مانند «شیطان پرادا میپوشد»، «لبه فردا»، «سیکاریو» و «مکانی ساکت» در کارنامه دارد، میگوید: «کورنلیا برای انتقام از کسی که پسرش را از او گرفت، سرسخت، مصمم و پر جوش و خروش است و این حسی است که او را به جلو میبرد. او یک شخصیت بسیار پیشران است. او در عین حال کاملاً بیگناه و ساده و امیدوار است، اما کورنلیا این حس انتقام را در خود دارد و باید آن را عملی کند و برای انجام آن به کمک این جنگجوی پاونی باورنکردنی نیاز دارد.»
گذشته کورنلیا نیز در اوایل سریال یک راز باقی میماند، رازی که در تمایل او برای اجرای تلافیجویانه عدالت نقش دارد. بلیک میگوید: «در داستانی که خودش و مقصدش را نشان میدهد، کورنلیا مقطعی از زندگی خود را در حبس میگذراند – نه در زندان، بلکه به دلیلی که در ادامه فاش میشود امکان سفر نداشت؛ بنابراین همین که فرزندش را از دست میدهد و به فکر انتقام میافتد، در زندگی رها میشود، انگار به زندگی برمیگردد.»
از سوی دیگر، ایلای دو جنبه کاملاً متفاوت دارد. او همزمان یک گروهبان محترم در سوارهنظام خود و عضوی از قبیله سرخپوست پاونی است – و این دومی او را برای بقیه دنیا به یک بیگانه تبدیل کرده است.
اسپنسر با یادآوری اولین صحنه خود در سریال که در آن یک بومی آمریکا، ایلای را به خاطر همکاری با نیروهای نظامی یک خائن میداند، میگوید: «فکر میکنم برای ایلای خیلی سخت است. چیزی که میتوانستم با آن کار کنم دوگانگی این جایگاه است: تفاوت بین زندگی در دو دنیای متفاوت.»
بلیک که خود را «طرفدار بزرگ ژانر وسترن» میداند، از فیلمهای وسترن اواسط قرن بیستم الهام گرفت، هرچند بهسرعت اشاره میکند که بازنمایی بومی در آن فیلمها در بهترین حالت «یک تصویر کلی» است. او میگوید: «من میخواستم مطمئن باشم که ما درست به موضوع میپردازیم؛ بنابراین مهم بود چاسکه بازیگر نقشی باشد که در حالت عادی برای کلینت ایستوود یا پل نیومن کنار گذاشته میشد و مهم بود یک بازیگر بومی آمریکایی نقش یک شخصیت بومی آمریکایی را بازی کند. ما در اینجا به پرسونای قهرمانی که قبلاً دیدهایم، شخصیت میدهیم.»
بلیک میگوید: «برخلاف کورنلیا که ابزار احساسی برای انجام مأموریت خود دارد، اما ابزار فیزیکی ندارد، ایلای مردی است که در این دنیای فیزیکی و پر فراز و نشیب همه جور ابزار برای زنده ماندن دارد، اما انگیزه خود را از دست داده است؛ بنابراین وقتی سفر این دو یکی میشود، هر کدام چیزی را که دیگری ندارد تأمین میکند.»
اسپنسر میگوید: «وقتی راه این دو به هم میرسد، ایلای نوری را در کورنلیا میبیند و کورنلیا چیزی در او میبیند که خودش ندیده است. این باعث میشود ایلای با کنجکاوی بیشتر او را در سفر دنبال کند و به او کمک کند.»
بلانت در ادامه صحبتهای اسپنسر میگوید: «همیشه قرار بود در کل این داستان، کورنلیا و ایلای شانهبهشانه هم بایستند و همیشه قرار بود یک داستان عاشقانه حماسی باشد. آنها از پسزمینههای متضاد میآیند، اما بهنوعی مثل این است که بختشان را در ستارهها نوشتهاند. انگار ارواح خویشاوند هستند.»
بلانت مشخصاً از بلیک به خاطر نوع خلق شخصیت ایلای تمجید میکند. او میگوید: «ایلای به سنت شخصیتهای نیومن و ایستوود در فیلمهای وسترن و آن دسته از قهرمانان فوقالعاده سینمای حماسی شکل گرفت. ازقضا او بومی آمریکایی است. این بهخودیخود لحظهای است که امیدواریم الهامبخش شخصیتهای بیشتری ازایندست برای بازیگران بومی آمریکایی باشد.»
بلانت اضافه میکند: «کاری را که چاسکه با این نقش انجام داد دوست دارم. من ایلای را دوست دارم. واقعاً او را دوست دارم. فکر میکنم همه او را دوست داشته باشند. قلب تماشاگر برای این شخصیت میتپد. این یک حقیقت است.»
موفقیتهای اخیر سریالهای یلواستون، «۱۸۸۳»، «محدوده بیرونی» و «بادهای تاریک»، از تجدید حیات کارهای وسترن در حوزه تلویزیون خبر میدهد، ضمن این که نحوه نمایش مردمان بومی در چنین داستانهایی تا حد زیادی اصلاح شده است. بلیک پیش از آن که «انگلیسی» را مقابل دوربین ببرد، متن سریال را در اختیار ایلومینیتیو، یک سازمان عدالت اجتماعی و نژادی به رهبری بومیهای آمریکا فرستاد و از نزدیک با نمایندگان قبایل پاونی و شاین همکاری کرد تا اطمینان حاصل کند که سریال به تاریخ فرهنگی و نظامی این قبیلهها احترام میگذارد.
اسپنسر ۴۷ ساله که خود عضو قبیله فورت پک است، آنقدر سابقه هنری دارد که از نزدیک شاهد تحول در بازنمایی بومیان آمریکا در تولیدات نمایشی باشد. او با اشاره به این که «انگلیسی» بهخوبی مردم بومی را نشان میدهد، میگوید: «فکر میکنم شما در سریال تراژدی را میبینید. دیالوگی بین من و گری فارمر (بازیگر) هست که از دو دنیای متفاوت خبر میدهد: دنیای ایلای بهعنوان یک بومی آمریکایی که زمانی در ارتش خدمت میکرد و دنیای سفیدپوستان و این مکالمه چیزهای زیادی را توضیح میدهد. شما دو فلسفه متفاوت را میبینید. هیوگو این تقابل را بهخوبی نشان داد. تحقیقات او شگفتانگیز بود.»
هر شش اپیزود فیلم عاشقانه انگلیسی ۱۰ نوامبر از پرایم ویدیو پخش شد.
منبع: کانسهکوئنس، تیویلاین
تماشای آنلاین سریال انگلیسی در نماوا